«جان ویکلیف» الهیدان، کشیش و دانشمند برجستهی «انگلیسی» بود که امروزه بهعنوان پیشگام اصلاحات پروتستانی در «اروپا» شناخته میشود. او منتقد سرسخت عملکردهای «کلیسای قرونوسطی» بود و بسیاری از سوءاستفادههای دینی را که بعدها اصلاحطلبان دیگر به آنها پرداختند، مورد اعتراض قرار داد. شهرت اصلی این مرد بهخاطر ترجمهی «کتاب مقدس» به «انگلیسی میانه» است.«ویکلیف» در دورهای میزیست که «کلیسای کاتولیک روم» قدرت برتر «اروپا» بود. کلیسا پس از انشعاب بزرگ سال ۱۰۵۴ میلادی به دو بخش «کلیسای کاتولیک غربی» و «کلیسای ارتدوکس شرقی» تقسیم شده بود، اما این امر تأثیری بر قدرت آن در «اروپا» نداشت. «کلیسا» بهتدریج بیش از مسائل مذهبی درگیر امور سیاسی شد و هر مخالفی را سرکوب میکرد.
در این مطلب میخوانید:
زندگینامه «جان ویکلیف»: از «هیپسول» تا «مرگ سیاه»
«جان» در روستای «هیپسول»، «یورکشایر»، «انگلستان» در خانوادهای احتمالاً گلهدار متولد شد. «ویکلیف» آموزش خود را از سنین پایین آغاز کرد و در سال ۱۳۴۵ در «دانشگاه آکسفورد» مشغول به تحصیل شد و شانس آورد و از همهگیری «طاعون» در عصر خود که به «مرگ سیاه» (۱۳۴۷-۱۳۵۲) مشهور است، جان سالم به در برد. رنج ناشی از این «طاعون» و «ناتوانی کلیسا» در مقابله با آن، تأثیر عمیقی بر این الهیدان جوان گذاشت و او را به دیدگاهی نسبتاً بدبینانه نسبت به ارتباط خالق و انسان و شکگرایی آشکار نسبت به قدرت «کلیسا» سوق داد.
وقتی آموزگار او، «توماس بردواردین» (حدود ۱۳۰۰-۱۳۴۹)، دانشمند و اسقف اعظم «کانتربری»، بر اثر «طاعون» درگذشت، «جان» مرگش را خلاف عدالت دانست؛ چراکه میگفت بقا و زنده ماندن این مرد ارزش بیشتری نسبت به نفس کشیدن خیل عظیم روحانیون مفتخور و پستفطرت مسیحی دارد. همین واقعه باعث شد تا او به تقوا و عزم بیشتری برسد و بهجای پیروی از دستورات «کلیسا»، زندگی خود را به آموزههای «کتاب مقدس» نزدیکتر کند. در سال ۱۳۶۱، او بهعنوان رئیس «کالج بالیول» در «دانشگاه آکسفورد» منصوب شد. به لطف حامیان سیاسی قدرتمندش در «انگلستان»، بهویژه «جان گاونت»، و آشفتگیهای ناشی از شکافی که در آن دوره میان جامعهی مسیحیت وجود داشت و (۱۳۷۸-۱۴۱۷) دو پاپ رهبری آن را، یکی در «رم» و دیگری در «آوینیون» «فرانسه» بر عهده داشتند و یکدیگر را تکفیر میکردند، از آزار و مرگ در امان ماند.
آموزههای الهیاتی «ویکلیف»: نقد کلیسا و حمایت از سادهزیستی
«ویکلیف» با سوءاستفادههای «کلیسا» مخالفت و سلسلهمراتب آن را به چالش کشید. او معتقد بود کتابهای مقدس مسیحی مرجع اصلی هستند، نه پاپهایی که هیچ اهمیتی به مردم نمیدهند. او الهیات دو قلمرو (کلیسای زمینی و کلیسای آرمانی) را بر اساس اصول افلاطونی و مطالعات عمیق آثار «سنت آگوستین» توسعه داد. در اثر خود با عنوان «در باب سلطنت دنیوی»، استدلال کرد که کلیسا باید اراضی وسیع خود را به مقامات دنیوی واگذار کرده و به سادگی زندگی «عیسی» و حواریونش بازگردد! باور کنید چنین ادعایی در آن سالها میتوانست جان هرکسی را به خطر بیندازد، چراکه فقط در حوزهی املاک، تقریباً یکسوم زمینهای «انگلستان» در اختیار «کلیسا» بود و یک سکه هم از درآمد حاصل از آن را به دولت مالیات نمیداد؛ تصور کنید، «ویکلیف» یکباره از «کلیسا» میخواهد که همهی آن اموال را به دولت ببخشد و روحانیون برای درک حال مردم به جامعه آمده و لباس «فقر» بر تن کنند! حتماً میکنند!
ایدهای جدید برای مبارزه: ترجمه «کتاب مقدس» به زبان انگلیسی!
بههرروی، در اوایل دههی ۱۳۸۰ میلادی، «ویکلیف» خیز دیگری برای ضربه زدن به «کلیسا» برداشت و «کتاب مقدس» را از «لاتین» به «انگلیسی محاورهای» ترجمه کرد. «ویکلیف» در همان حال که بر کار انتشار و پخش ترجمهی «کتاب مقدس» نظارت میکرد، کسانی را نیز از بین مردم عادی تربیت نمود تا پیام «کتاب مقدس» را در کوچههای تاریک و کثیف «انگلستان» دوران قرونوسطی به رعایا و دهقانان تهیدست و بیسواد اعلام نمایند. «ویکلیف» و پیروانش نهتنها «کتاب مقدس» را به زبان فقرا موعظه میکردند، بلکه خودشان نیز آشکارا افرادی ساده و فقیر بودند. پیش از آنکه دهان بگشایند، جامهی مندرس و اندام لاغر و نحیفشان بهتر و بلندتر از هر موعظهای با قلب شنوندگان سخن میگفت. شیوهی زندگی آنان درست نقطهی مقابل تجملگرایی روحانیون «کلیسای کاتولیک» بود. همانطور که نوشتم، «ویکلیف» در مورد این روحانیون موضعی کاملاً قاطع و سازشناپذیر داشت و میگفت:
«اگر رهبران کلیسا آشکارا در گناه زندگی میکنند و جز به ثروتاندوزی نمیاندیشند، مردم نباید بر اقتدار آنان گردن نهند، زیرا مشخص است که آنان جزو برگزیدگان خدا نیستند.»
ترجمه «کتاب مقدس» به زبان انگلیسی یا شکست انحصار روحانیون!
«ویکلیف» ایدهی «برتری پاپها» را که کل نظام کلیسایی قرونوسطی بر آن مبتنی بود بهکلی مردود خواند. در عوض، از مردم خواست با کلیسای فاسد و پولپرست قرونوسطی وداع کرده، با اطاعت از نوشتههای «کتاب مقدس» پیرو حقیقیِ خود «مسیح» باشند تا در جرگهی برگزیدگان قرار گیرند. پیروانش که به «لولاردها» معروف شدند، در این کار به او کمک کردند. این نام تحقیرآمیز به معنای «زباندرازها» بود. بههرحال، ترجمهی او با استفاده از چاپ چوبی منتشر شد و بهرغم مخالفت شدید کلیسا، به یک پرفروش تبدیل شد. امروزه بیش از ۲۰۰ نسخه از این ترجمه باقی مانده که نشاندهندهی محبوبیت آن در آن سالهاست. توجه کنید که «ویکلیف» با این کار، فهم «دین»، «کتاب مقدس» و «تفسیرش» را از انحصار روحانیت و اشراف مسیحی خارج کرد و برای عموم فراهم آورد که اهمیتی کمنظیر دارد؛ تا آنجا که سالها پس از مرگش، اسقفاعظم «آروندل» احساسات کلیسا نسبت به این اقدام «ویکلیف» را اینگونه خلاصه کرد و نوشت:
«این جان ویکلیف نفرینشده و پلید، یادآور خاطرهای شوم، فرزند شیطان و شاگرد دجال، شرارت خود را با ترجمهی کتاب مقدس به زبان مادری به اوج رساند.»
پایان تراژیک «جان ویکلیف»: «پاپ» گفت جنازهاش را محکوم کنید!
«ویکلیف» سرانجام پس از عمری مبارزه با دستگاه خرافاتساز «کلیسا» در روزی چون امروز یعنی ۳۱ دسامبر ۱۳۸۴ بر اثر سکتهی مغزی درگذشت. اگرچه «ویکلیف» در زمان حیات کمابیش از گزند «کلیسای کاتولیک» مصون ماند، اما پس از مرگ آماج حملات «کلیسا» قرار گرفت. در سال ۱۴۱۵، شورای کنستانس وی را بهعنوان «مرتدی کلهشق» محکوم خواند و اعلام داشت که ترجمهی او از «کتاب مقدس»، نوشتههایش و حتی بقایای جسدش باید سوزانده شود. بسیاری از مریدانش نیز مورد دستگیری و آزار قرار گرفتند.
در سال ۱۴۲۸ به دستور اکید «پاپ مارتین پنجم»، بقایای جسد «ویکلیف» را از قبر درآورده، سوزاندند و خاکستر آن را در رودخانهی «سویفت» (Swift River) ریختند که از میان شهر «لوترورث» میگذشت و در نهایت به دریا منتهی میشد. حامیان او بعدها بهدرستی یادآور شدند که همانطور که خاکسترش در رودخانهای که به دریا میریخت پراکنده شد، کلمات و نمونهی زندگیاش نیز مردم سراسر جهان را تحت تأثیر قرار داد؛ کمااینکه پس از او، بسیاری از انتقادها و اعتراضات او ابتدا توسط «یان هوس» (۱۳۶۹-۱۴۱۵) که پیشتر در مورد او در سایت «قجرتایم» پست گذاشتیم و سپس اصلاحطلبانی مانند «مارتین لوتر» (۱۴۸۳-۱۵۴۶) مطرح شد که اصلاحات پروتستانی (۱۵۱۷-۱۶۴۸) را آغاز کردند و قدرت «کلیسا» را درهم شکستند.