پادکست تاریخی شکر تلخ

شکر تلخ؛ فصل پنجم – قسمت ششم (پایان)

وقت تصمیم نهایی رسیده‌است. کبری یا باید به‌میرزاباقر بپیوندد و  زن دوم را تحمل کند، یا طلاق و جدایی از هر دو فرزند را تجربه کند. او با تصمیمی راسخ به‌سوی خانه‌ی جواهر رفت، اما گویی پاهایش حرکت نمی‌کرد و افکار تلخ بسیاری پریشانش ساخته‌بود، اما پایان این داستان چه می‌شود…؟!در فصل دوم همراه قجرتایم باشید.

در ادامه بشنوید
پادکست تاریخی قجرتایم

شکر تلخ؛ فصل پنجم – قسمت پنجم

میرزاباقر پس مدتی طولانی و تامل بسیار، متوجه شد هرچه می‌کشد از افکار و اعمال خودش می‌کشد. با جواهر زد و خورد کرد و در عمل، باز هم رامِ او شد. در نهایت تصمیم گرفت تا هر دو زن خود را در یک خانه و زیر یک سقف نگهداری کند. کبری اصلاً راضی نبود و میرزاباقر به‌او اولتیماتوم داد. کبری باید تصمیم بگیرد…!

در ادامه بشنوید
رضاشاه پهلوی پادکست

شکر تلخ؛ فصل پنجم – قسمت چهارم

میرزاباقر و کبری دوباره آشتی کرده‌اند و او از رابطه با جواهر به‌شدت پرهیز می‌کند و دوری می‌جوید. همین امر موجب شد تا جواهر رو به‌خانه‌ی کبری بیاورد و آبروریزی به‌راه اندازد. دعوا و جنجال هَووها ماجراهایی به‌راه انداخت که میرزاباقر بسیار عصبانی شد و تصمیم گرفت با کبری تسویه حساب کند…! اما چه تسویه حسابی…؟

در ادامه بشنوید
پادکست شکر تلخ فصل پنجم

شکر تلخ؛ فصل پنجم – قسمت سوم

میرزاباقر انتخابی کرد که عجولانه بود وسخت پشیمان شد. اما پشیمانی‌اش فایده‌ی چندانی ندارد. او متوجه حضور کبری در تهران می‌شود و آشنایی پیدا می‌کند تا وسیله‌ی آشتیِ کبری با او شود. هرچند کبری دل‌چرکین‌تر از این حرف‌هاست، اما وجود هَوو و شوق پس‌زدن او، کمی با میرزاباقر همراهش می‌سازد…!

در ادامه بشنوید
جعفر شهری باف

شکر تلخ؛ فصل پنجم – قسمت دوم

میرزاباقر بدون خبر از کبری و خانواده، برگشت به‌تهران و مشغول به‌ کار بنّایی شد. نیاز به‌مکان او را هم‌صحبت به‌زنی کرد که دلالِ ازدواج‌های محلی بود. میرزاباقر با خودش عهد کرده‌بود که دیگر خانواده را نبیند و مجدداً هم ازدواج نکند. او بر عهد و پیمان خودش راسخ بود، اما دل‌اش جای دیگری را سِیر می‌کرد…!

در ادامه بشنوید
شکر تلخ پادکست

شکر تلخ؛ فصل پنجم – قسمت اول

با شروع این فصل متوجه حال و هوای تهران و حکومت جدید خواهید شد. سلسله‌ی قاجاریه به‌دست رضاخان سردارسپه و سیدضیاءالدین طباطبایی و با یک کودتا منقرض می‌شود. حال نوبت اصلاحات سیاسی و اجتماعی و… در تمام شئون مملکت است. میرزاباقر سرگردان است و در همین اوضاع، رو به‌تهران می‌آورد…!

در ادامه بشنوید
پادکست داستان‎‌های تاریخی؛ شکر تلخ

شکر تلخ؛ فصل چهارم – قسمت دوازدهم

کبری دیگر طاقت ندارد. نامه‌ی دوم را می‌نویسد و به‌تهران ارسال می‌کند، اما این‌بار از طرف مادرش، جواب و پول بازگشت به‌تهران را فراهم می‌نماید. نهایتاً با تمام مصائب و مشکلاتی که در مشهد و نبودِ شوهر و سرپرست تجربه کرد، همراه با فرزاندان و خواهرش آن شهر را تَرک کرد و با هزاران امید به‌تهران بازگشت…!

در ادامه بشنوید
کاور پادکست

شکر تلخ؛ فصل چهارم – قسمت یازدهم

مشکل جدید کبری، اتهام دزدی بود که به او زدند. هرچند که یک درویش خردمند با مهارت تمام دزد را پیدا می‌کند و کبری تبرئه می‌شود. اما پسر صاحب کار کبری به‌ او چشم دارد و در این بین پدرشان فوت می‌کند. همین نیز بهانه‌ای می‌شود تا همین پسر از جریان مطلع شود و کبری را برای رابطه با خود تحت فشار قرار دهد…!

در ادامه بشنوید
پادکست داستان‎‌های تاریخی

شکر تلخ؛ فصل چهارم – قسمت دهم

خواهر کبری و مشکلاتی که دارد، اضافه بر دردهای کبری می‌شود. چالشی که او را سخت به‌مقابله می‌کشد و عاصی‌اش می‌کند. با پیوستن خواهرش به‌او، فرزند خردسالش حسن نیز بهبود یافت و از مصائب کبری کاست. کبری برای ارسال نامه به‌ مادرش اقدام کرد و منتظر جواب نامه نشست، اما باید به‌ فکر کاری جدید باشد…!

در ادامه بشنوید
پادکست داستان‎‌های تاریخی

شکر تلخ؛ فصل چهارم – قسمت نهم

پس از فقر و بیماری و نداری‌های بسیار، حال نوبت بیماریِ فرزند خردسال است تا هرچه بیشتر آسایش  را از کبری سلب کند. در این حال و هوا اتفاق تازه‌ای برای کبری می‌افتد که شدیداً او را متعجب می‌کند که نمی‌داند باید خوشحال باشد یا غمگین، اما تنها ذهنیتی که برای او وجود دارد، این است که شاید جای امید بیشتری باشد…!

در ادامه بشنوید