مقدمهای بر حسادت جنسی
«حسادت جنسی» همواره یکی از عوامل ناپیدای تعیینکننده در روابط میان نسلها بودهاست. در فرهنگ ما این «حسادت جنسیِ میاننسلی» عامل تعیینکنندهتری هم بودهاست تا در برخی فرهنگهای دیگر. تعبیر حسادت جنسی شاید زیاد عریان باشد، اما مطمئن باشید این حسادت – که امری کاملاً انسانی و طبیعی است – خود را به اشکال بسیار خوشنما، فرهنگی و موجه نمایان میسازد. اصلاً فرهنگ یکی از بهترین بیشهزارها برای پنهانشدن غرایز انسانی است. غرایز انسانی در تاروپود فرهنگی تغییر شکل میدهد؛ درست مانند حشرهای که چنان خود را شبیه شاخوبرگ میکند که شما آن را نمیبینید، اما وقتی به آن دست میزنید و حرکت میکند، از این توان استتار متحیر میشوید!
الگوهای مدرن، جایگزین الگوهای سنتی
حسادت جنسی زمانی اوج میگیرد که در فرایند مدرنشدن، الگوهای آزادانهتر جنسی، جایگزین الگوهای بسته و محدود سنتی میشود. با مدرنشدن جامعه، با ورود دختران به عرصههای مختلف زندگی – از آموزش و کار تا تفریح و هنر و سرگرمی – شکل و نوع ارتباطات میانجنسی متنوعتر و آزادانهتر شد و دائم متنوعتر و آزادانهتر میشود و خواهد شد. بخش بزرگی از آن رفتار سلبی که ما از نسل پیشین خود میدیدیم، نتیجهی همین حسادت جنسی بود که البته خودِ ما هم کموبیش آن را نسبت به نسل(های) بعدی داشتهایم. اساساً بخشی از سرکوب میاننسلی هم در همین قضیه ریشه دارد و چهبسا – ضمن ابراز تأسف برای «میشل فوکو» با آن خوانش وارونهاش از اوضاع سیاسیِ ایران در دوران انقلاب – امتداد آن را در سیاست هم میتوان دید.
اما نسل جدیدِ والدین، بهویژه با هدایت مادران – که طعم سرکوب را بیشتر از مردان کشیدهاند – درک بسیار بیشتری نسبت به دنیای جنسیِ کودکان و نوجوانانشان دارند. این آزادگذاری و گشادگی نسبت به مسائل جنسی – که البته هنوز بسیار مانده تا به فرهنگ عمومی تبدیل شود – باعث شده ابعاد حسادت جنسی میان نسل ما (متولدان دهههای پنجاه و شصت) و نسلهای بعدی (دهههای هفتاد و هشتاد) بسیار کمتر شود. اینهم بخشی از همان دستاورد بزرگ نسل ماست که پیشتر دربارهاش صحبت کردهام. در واقع نسل ما ناخودآگاه انقلابی فرهنگی کرد و کوشید مانند والدینش نباشد و درک، همدلی و همراهیِ بیمضایقهای نسبت به نسل فرزندانش داشته باشد. همین نگاه همدلانه و البته آزادمنشانه باعث شد به شخصیت و تکامل جنسیِ نسل بعدی هم توجه کند. به گمان من نتیجه بسیار درخشان خواهد بود؛ زیرا ارتباط و مفاهمهی نسل ما با نسل بعدی را به مراتب بهتر خواهد کرد.
نسل هشتاد و تربیت جنسی
واقعیت این است که نسل ما اساساً تربیت جنسی نداشت؛ دِیم بار آمدیم. تربیت جنسی نه آن دو واحد درس «تنظیم خانواده» است، نه آن است که یکی از معلمان در دبیرستان احکام غسل جنابت را میگفت، و نه آن گفتگوی دَهدقیقهای میان پدر و فرزند است که در جریان آن مشخص میشد لکلکی در کار نبودهاست… تربیت جنسی مانند سایر تربیتها یک فرایند پیچیده و بلندمدت است. واقعیت این است که نسل پیشین اصلاً تربیت جنسی بلد نبود که بخواهد به ما آموزش دهد. آن نسل نهتنها مربیِ جنسی نبود، بلکه هر جا هم نسل ما میخواست به شیوهی خودآموخته با تجربهاندوزی تربیت شود، دست به سرکوب میزد. معیارهای من برای سنجش جامعه و نسلها با معیارهایی که عموماً در جامعه و افکار عمومی مطرح است، فرق دارد. یکی از معیارهای اساسیِ من برای داوری این است که چقدر ادراک یک نسل جسمانیتر شدهاست. جسمانیشدگیِ ادراک و عریانشدن غرایزِ استتارکرده در فرهنگ را پیشرفت بزرگی میدانم. بسیاری از فضایل بهراستی فضیلت نیستند! اگر از اریکهی خودساخته و متوهمانهی ارزشها و فضایلمان پایین بیاییم، میفهمیم نسل دههی هشتادی اتفاقاً چیزهای جالبی برای آموختن به ما دارند! بله! آموختن!
بداخلاقیِ گذشتگان
از نگاه تحقیرآمیز نسبت به نسلهای پسین اجتناب کنید. یکی از رفتارهای ناپسند در رابطهی ما با نسل پیشینمان همین بود که نگاه تحقیرآمیزی به نسل ما داشتند. تعابیر یاوهای مانند «نسل روغننباتی»، «بچهسوسول» و مانند اینها بازتاب همین نگاه تحقیرآمیز بود. اما نسل ما باسواد و باتجربه شد و امروز حق دارد نگاه خوبی به نسل پیشین نداشته باشد – البته حق ندارد به این نسل بزرگتر بیاحترامی و تحقیر کند، اما در دام معیارهای ارزشیِ فرهنگی نباید افتاد؛ زیرا بسیاری از این معیارها و ارزشهای فرهنگی، صرفاً کلکهای روانشناختیِ نسل بزرگتر برای تربیت غلامان حلقهبهگوش بهجای فرزند است. در نهایت به خودمان بهعنوان نسلی که انقلابهای فرهنگی و تربیتی کرد، هشدار میدهم، زنهار که بداخلاقیِ گذشتگان را تکرار نکنیم! در مواجهه با نسل نوجوان و جوان، اشتباه والدینمان را تکرار نکنیم! در چالهی حسادت جنسی نیفتیم و فکر نکنیم چون این نسل راحتتر از ما زندگی میکند، در نتیجه فضایل کمتری دارد. یکبار! یکبار برای همیشه این یاوه را از سر بیرون بریزید که ریاضت و بدبختی و محرومیت باعث پرورش انسان بهتری میشود!
نگارش و گردآوری؛ مهدی تدینی، مترجم و پژوهشگر در حوزهی تاریخ و اندیشهی سیاسی/اجتماعی