درگذشت شاعر مشهور لنگستون هیوز؛ فریادی علیه تبعیض نژادی!

لنگستون هیوز در سال ۱۹۰۲م به دنیا آمد. او شاعر، داستان‌نویس، نمایشنامه‌نویس، داستان‌کوتاه‌نویس و نوشتارنویس سیاه‌پوست آمریکایی بود که بیش‌تر به دلیل کارش در رنسانس هارلم نامدار است و ملقب به ملک‌الشعرای سیاه‌پوستان بود که علیه تبعیض نژادی در آن دوران فعالیت‌های بسیاری کرد.
لنگستون هیوز

«لنگستون هیوز» در تاریخ یکم فوریه‌ی ۱۹۰۱م در ایالت میسوری به دنیا آمد و ملقب به «ملک‌الشعرای سیاه‌پوستان» بود.

او شرح حال خودش را چنین بیان کرده‌است:

«تا ۱۲ سالگی پیش مادربزرگم بودم؛ چون مادر و پدرم از یکدیگر جدا شده‌بودند. پس از مرگ مادربزرگم، با مادرم به ایلی‌نویز رفتم و در دبیرستانی به تحصیل پرداختم و پس از تحصیل برای گذران زندگی، به کارهای مختلفی پرداخته و سپس کارگر کشتی شدم. پس از چندی در یک هتل در آمریکا پیش‌خدمت شدم و در همین هتل بود که «ویچل لیندسی»؛ یعنی شاعر بزرگ آمریکایی، با خوندن سه شعر از من که کنار بشقاب غذایش گذاشته‌بودم، چنان به هیجان آمد که من را در سالن نمایش کوچک هتل به تماشاگران معرفی نمود.»

لنگستون هیوز، ویچل لیندسی
از راست: لنگستون هیوز – ویچل لیندسی

اولین شعر «هیوز» در ۱۹ سالگی و در مجله‌ی بحران چاپ شد و نام آن «سیاه از رودخانه‌ها سخن می‌گوید» بود. «هیوز» علاوه بر شعر، قصه و نمایشنامه و مقاله هم می‌نوشت و در تمام نوشته‌های خود به مسائل سیاه‌پوستان و تبعیض نژادی می‌پرداخت. او در تاریخ ۲۲ مِی ۱۹۶۷م درگذشت و آثاری از خودش به‌جا گذاشت که اکنون دیگر به تاریخ ادبیات جهان تعلق دارند. «هیوز» دارای شخصیتی بود که از نژادپرستی‌های دوره‌ی خودش هراسی نداشت. او به خوبی ارزش‌های پوچ جامعه را می‌شناخت و با توجه به تمام فشارها و محدودیت‌ها، می‌خواست که خودش باشد، یا می‌خواست تا حداقل تأثیرگذار باشد.

لنگستون هیوز

به این ترتیب شخصیت «هیوز» نمونه‌ی یک هنرمند متعهدی‌ست که با درک کامل از زمانه و شرایط آن، در جهت بهبود وضعیت هم‌نوعانش قدم برمی‌داشت. «هیوز» زمانی شروع به نوشتن کرد که جلسات زیرزمینیِ سیاه‌پوستان و دوره‌ی اعتراض‌های از پیش سرکوب‌شده بود و راه به جایی نمی‌برد؛ چرا که سرِ اسلحه به سمت آن‌ها گرفته می‌شد و با کوچک‌ترین حرکتی که سفیدها از آنان خوش‌شان نمی‌آمد، پوست سیاه‌شان را با رنگ قرمز خون‌شان تزئین می‌کردند!

شاید این پست هم برای شما جالب باشد:  «نادرشاه افشار»؛ حماسه‌ای که با قتل و خون به پایان رسید!

لنگستون هیوز

«هیوز» زمانی شروع کرد که می‌دید، رفته‌رفته سیاه‌پوستان باور خودشان را برای آینده‌ای بهتر از دست می‌دهند و از خودشان بیزار می‌شوند و افسوس می‌خورند، و می‌خواهند که همانند سفیدپوستان لباس بپوشند و غذا بخورند، برقصند و حتی بنویسند. در نتیجه او شروع کرد که تغییری به وجود آورد تا شرایط را نیز عوض کند و مفهوم جامعه‌ی سیاه و سفید را هم از بین ببرد. او فقط به یک جامعه‌ی واحد فکر می‌کرد. در آن دوره، آزادیِ هنری، تنها حقِ محدودنشده‌ی زندگیِ سیاه‌پوستان بود. هنرمندان در آوازها و اشعار و داستان‌های خودشان می‌توانستند که وضعیت جامعه را نشان دهند و نهضت جدیدی در جهت رسیدن به آزادی پایه‌گذاری کنند. نویسنده‌ی سیاه‌پوست باید در نوشته‌های خود پرده از صورتِ به‌ظاهر زیبای بشردوستی برمی‌داشت. همان بشردوستی که میلیون‌ها دلار پول به مدرسه‌ی مخصوص سیاهان می‌دهد، بدون اینکه به فارغ‌التحصیلان آن شغلی دهد، یا بیمارستان‌هایی با تجهیزات درجه‌دو برای آن‌ها بسازد.

لنگستون هیوز

«هیوز» از نویسندگان سیاه‌پوست می‌خواست تا سرگذشت جوان‌هایی را بنویسند که با هزاران آرزو و با پرداخت هزینه‌های بسیار و تحمل سختی‌های مختلف درس می‌خواندند، اما بعد از سال‌ها تلاش، بدون این‌که امکان کاری داشته‌باشند، به انتهای یک خیابان بن‌بست می‌رسیدند. یا مردمی که به دلیل عدم وجود امکانات در بیمارستان، خودشان به بیمارستان‌های سفیدپوستان پناه می‌بردند، اما از آن‌جا نیز رانده می‌شدند و در نهایت جان می‌باختند. وی در همین زمان از همه‌ی افراد، طلبِ افشاگری می‌کند و می‌خواهد که نویسندگان چهره‌ی واقعیِ افرادی که حرف‌های زیبا می‌زنند و به این صورت مردم را سرگرم می‌کنند تا از واقعیت به‌دور بی‌افتند را نشان دهند.

شاید این پست هم برای شما جالب باشد:  فساد و ظلم درباری؛ ناصرالدین‌شاه و ۵۰ سال پادشاهی!

لنگستون هیوز

«لنگستون هیوز» در این‌باره چنین می‌گوید:

«ما کشور بهتری می‌خواهیم. جایی که از مدرسه‌ی مخصوص خبری نباشد. جایی که بدنامی بی‌معنا شود. سلاح جنگی ساخته نشود و ما به بشردوستی احتیاجی نداشته‌ باشیم.»

«لنگستون هیوز» این‌گونه آرمان‌شهرِ موردِ خواستِ نهضت را ترسیم می‌کند. او به دنبال کشوری بود که بتواند آن را وطن نامیده و با افتخار نامش را به زبان آورد و از گفتن نامش نیز آسایش و امنیت را احساس کند:

«ما کشوری می‌خواهیم که از آنِ خودمان باشد، دنیای خودمان. ما کارگران سیاه و سفید، ما نویسندگان سیاه و سفید، آن دنیایی را که می‌خواهیم، خواهیم ساخت…» یادش گرامی…

نگارش و گردآوری؛ قجرتایم

اگر به «تاریخ» علاقه‌مند هستید؛ پیشنهاد می‌کنیم حتما در اینستاگرام خود به خانواده‌ی بزرگ ۳۴۰,۰۰۰ نفری «قجرتایم» بپیوندید! صفحه‌ی اینستاگرام ما به صورت «روزمره»، بروزرسانی می‌شود؛ پس همین حالا افتخار بدهید و در اینستاگرام خود شناسه‌ی «QajarTime» را جستجو و فالو کنید.

5/5 - (1 امتیاز)

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *