پیش از آنکه به جریان یکشنبه خونین بپردازیم؛ باید کمی به عقب برگردیم. نیکلایدوم “امپراتور و فرمانروای مطلق سراسر روسیه” در طول ده سال نخست فرمانرواییاش با نا آرامی گستردهای روبرو شد. تقریبا هر بخش جامعه خواستار تغییر بود. دهقانان در اعتراض به فقر خود دست به شورش میزدند؛ کارگران کارخانهها در اعتراض به شرایط توانفرسای کار اعتصاب میکردند؛ روشنفکران خواستار دولت انتخابی بودند. شایعات مربوط به انقلابی زود هنگام سراسر فضا را پر کرده بود. تاریخ به ما یاد میدهد که الزاما نزدیکترین راه، بهترین راه نبوده و نیست. گاهی مسیرهای نزدیک ما را از مقصد دور میکنند! نزدیکترین راهی هم که نیکلای انتخاب کرد، چنین بود: «ما به منظور پس زدن انقلاب، به یک جنگ (دُشمن!؟) کوچک و پیروزی در آن نیاز داریم.»
روسیه به راستی این جنگ کوچک را یافت، اما قرار بود کوچک بماند؟ امپراتوری روسیه در حالی که به سمت شرق در حال گسترش بود، بر سر تسلط بر کره و منچوری در شمال چین، با رقیبی چون ژاپن روبرو شد. رو در رویی نظامی ناشی از آن به جنگ روسیه و ژاپن معروف شد.
روسها تصور میکردند که به آسانی پیروز خواهند شد. روسیه کشور بسیار پهناوری بود و منابعی که میتوانست به آن تکیه کند بسیار بیش از کشور کوچک ژاپن بود. روسها همچنین عقیده داشتند که آنها، به عنوان اروپاییان سفید، به لحاظ نژادی نیز بر ژاپنیها برتری دارند. باورشان بر این بود که برتری طبیعی آنها جنگ را به نفعشان تمام خواهد کرد!
با این حال، از همان آغاز، جنگ به زیان روسیه پیش رفت. در فوریه ۱۹۰۴ ژاپنیها روسها را شگفتزده کردند و آنها را در پورت آرتور در منچوری شکست دادند. شکستهای دیگر از پی آمد. در پایان ۱۹۰۴ بسیاری از روسها دریافتند که دارند جنگ را میبازند. اما شکست از ژاپن تنها بخشی از مشکلاتی بود که تزار و روسیه با آن مواجه بودند. جدا از اینکه نیکلای دوم تا چه حد از پذیرش آن امتناع میکرد، همه چیز در حال تغییر بود. مردم دیگر تحمل شرایط طاقتفرسای زندگی خود را نداشتند. پس در ژانویه ۱۹۰۵ حدودا پنجاه هزار تن روسی در سنپترزبورگ بهرهبری یک کشیش مسیحی به نام پدر گاپون اجتماع کردند تا عریضه خود را تسلیم تزار کنند.
راهپیمایان بهترین و تمیزترین لباسهای خود را پوشیده بودند و تصاویر تزار را در دست داشتند، که نشان می داد هنوز برای او احترام قائلند، اگر چه شاید دوستش نداشتند. با آن که این عریضه مبهم بود، درخواست هشت ساعت کار روزانه و افزایش دستمزدها را داشت. حقیقتا راهپیمایان آن روز بهدنبال براندازی تزار نبودند و برعکس اعتقاد داشتند که تزار حامی آنهاست. آنها باور داشتند که تزار به رنج و بدبختی آنها، که “زمینداران ستمگر”، “کارخانهداران بیرحم” و “دیوانسالاران فاسد” مسبّبش بودند، جلوگیری خواهد کرد.
بخشی از عریضهی معترضین روس:
ما کارگران و ساکنان شهر سنپترزبورگ، از صنوف و مراتب گوناگون، همسران، فرزندان و والدین پیر و ناتوانمان، در پی عدالت و حمایت به پیشگاه تو عالیجناب آمدهایم. ما بهخاک سیاه نشستهایم؛ ما بر اثر کار فراتر از توانمان پریشان و ناتوان شدهایم؛ ما تحقیر میشویم؛ ما را نهانسان بلکه بردگانی بهحساب میآورند که باید سرنوشت تلخشان را در سکوت تحمل کنند. عالیجناب، هزاران نفر از ما در این جا گرد آمدهاند؛ ظاهرمان به انسان میماند اما در واقع نه ما و نه بقیه مردم روسیه از کوچکترین حقوق انسانی – حتی حق حرف زدن، فکر کردن، گردهم آمدن، طرح نیازها، یا گام برداشتن به سوی بهبود شرایط و… – برخوردار نیستیم. عالیجناب! آیا این مطابق قوانین خداست که تو به برکت آن فرمانروایی میکنی؟ آیا بهتر است که همهی ما مردم زحمتکش سراسر روسیه بمیریم تا دیوانسالاران (که دولت را میچابند و مردم روسیه را غارت میکنند) امکان یابند برای خودشان زندگی کنند و لذت ببرند؟ عالیجناب، این انتخابی است که ما با آن روبرو هستیم، و بههمین دلیل است که به پشت دیوارهای کاخ تو آمدهایم. این امور را به سامان درآور و سوگند یاد کن که آنها را به انجام رسانی. پس موجب شادکامی و شهرت روسیه خواهی شد و نامت در قلب های ما و قلبهای آیندگان برای همیشه حک خواهد گردید. و اگر چنین نکنی و به درخواستهای ما پاسخ ندهی، ما در این جا، در این میدان، در برابر کاخ تو خواهیم مرد! ما جای دیگری و قصد رفتن نداریم.
هنگامی که انبوه جمعیت گرد آمد، دولت هراسان شد. هزاران سرباز را در گوشه و کنار شهر مستقر کرد.معترضان و سربازان در یکشنبه ۲۲ ژانویه ۱۹۰۵ به هم برخوردند. این برخورد به سرعت به خشونت کشیده شد. به گزارش تاریخدان مسکو «از سراسر سن پترزبورگ، راهپیمایان به صورت منظم و در حالی که تمثالهای مقدس را با خود حمل میکردند و سرودهای مذهبی و میهنی میخواندند در جلوی کاخ زمستانی تزار گرد آمدند. سربازانی که دولت برای توقف آنها گماشته بود بیدلیل آتش گشودند.» یک شاهد مینویسد که :«..حتی پسر بچههایی که از درختها بالا رفته بودند تا ببینند چه خبر است مانند پرندگان هدف گلوله قرار گرفتند…» کُشتار و سرکوب معترضین و پنهان کردن آمار! بهنظر یکی از کثیفترین کارهاییست که نظامهای پلید استبدادی انجام میدهند. در این واقعه همچنین اتفاقی افتاد تا آنجا که آمار کُشتهها از ۱۵۰ تن شاید تا چندین هزار تن ذکر میشود، اما آنچه مهم است آن به درستی به یکشنبه خونین معروف شد.
برای بسیاری از روسها “یکشنبه خونین” یک نقطه عطف بود. در آن روز خاص سمت حرکت معترضین در روسیه تغییر کرد! در واقع آن مردم حتی در صبح آن روز با ایمان به تزار بهآن تجمع رفته بودند؛ اما در عصر با فریاد “ما دیگر تزار نداریم” آمادهی انقلاب شدند و آن را آغاز کردند. از نظر بسیاری از روسها، دولت با اقداماتش در “یکشنبه خونین” حق حکومت بر آنها را از دست داد، و دیگر هیچگاه این حق را باز پس نگرفت. جنبشی که برای پایان دادن به حکومت تزاری با دکابریستها آغاز شد، ناگهان پایگاه وسیعی یافت و خطی که در جلوی کاخ زمستانی تزار کشیده شد تا تجزیه در اسید ادامه یافت.
کلیپ کمتر دیده شده منسوب به واقعه “یکشنبه خونین“