گزنه؛ طمعِ غیرقابل جبران، هفت از یازده

ناپدری نویسنده‌ی نوجوان، دست کمی از پدرش ندارد. همچنین در ادامه‌ی ماجرا او را مجبور به‌همکاری در شغل چراغچی‌گری می‌کند و بارِ سنگینی بر دوشش می‌گذارد. همین امور موجب تفکر مستقل‌شدن می‌شود تا اتاق و اسبابی فراهم کند و دردسرش کم‌تر شود، اما در این میان نامه‌ای از پدرش در اراک دریافت می‌کند...!
پادکست داستان‎‌های تاریخی؛ گزنه (طمع و جبران)
چکیده‌ی اپیزود هفتم از گزنه؛

ناپدری نویسنده‌ی نوجوان، دست کمی از پدرش ندارد. همچنین در ادامه‌ی ماجرا او را مجبور به‌همکاری در شغل چراغچی‌گری می‌کند و بارِ سنگینی بر دوشش می‌گذارد. همین امور موجب تفکر مستقل‌شدن می‌شود تا اتاق و اسبابی فراهم کند و دردسرش کم‌تر شود، اما در این میان نامه‌ای از پدرش در اراک دریافت می‌کند…!

باز گول خوردم و طمع کردم؛ هیچ‌وقت جبران نخواهد شد…!

نویسنده؛ جعفر شهری باف
راوی؛ فرهاد مهرآبادی

برای حمایت از صدای قجرتایم؛ لینک پادکست‌های ما را با دوستان و خانوادۀ محترم خود به اشتراک بگذارید، سپاسگزاریم.

 

شاید این پست هم برای شما جالب باشد:  گزنه؛ پول و بَدنامی، پنج از یازده
5/5 - (3 امتیاز)

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *