شکر تلخ؛ فصل سوم – قسمت چهارم
سرانجام نزاعهای زنانه بهپایان میرسد و فصل بهار است. میرزاباقر قصد عزیمت بهمشهد دارد و با روی خوش وارد خانه میشود. از کبری درخواست مسافرت به مشهد و زیارت را دارد و او نیز بدش نمیآید، اما مداوای سرِ جواد و طلب استخاره از مادرش سدِ راهِ میرزاباقر است. میرزاباقر نیز افکار شومی در سر میپروراند…!
شکر تلخ؛ فصل سوم – قسمت سوم
بی اخلاقیهای میرزاباقر و دلسوزیهای کبری در رفع مشکل جوش سرِ جواد، موجب زد و خورد خانوادگی میگردد و تلخیهای بسیاری بهجود میآید. در همین راستا کبری بهافراد و طبیبهای مختلفی رجوع میکند. کبری برای استحمام، همراه با پسرش جواد بهحمام زنانه میروند و جنجال تازهای بهوجود میآورند…!
شکر تلخ؛ فصل سوم – قسمت دوم
کبری با وجود تمام مشکلات از سوی میرزاباقر، همچنان یار و یاور اوست. او نیز بهخودش آمده و میخواهد طعم دلنشین خانواده و مسئولیتپذیری را بچشد. برای همین وارد کارِ بنّایی میشود و نسبت بهقبل، شرایط فوقالعادهای رقم میزند، اما مشکل و دلیل جدیدی که سرِ آنها و کانون گرمشان قرار میگیرد، جوش بزرگ در سرِ جواد است…!
شکر تلخ؛ فصل سوم – قسمت اول
در این فصل وارد فضای ایرانِ پس از جنگجهانی اول میشویم. با توجه بهپایان جنگ و ساختوسازهای داخلیِ کشورهای در جنگ مانند روسیه، اقدام بهجذب نیروی کار میکنند که بسیاری از این ایران نیز برای کار بهروسیه میروند. در همین حال و هوا میرزاباقر هم برای فرار از دست خانواده، با دوست بنّای خودش بهروسیه میروند. اما…!
شکر تلخ؛ فصل دوم – قسمت پنجم
چندیست که ملت و مملکت اسیر شاخههای دینیِ متفاوت با پیدایش افرادی حاضر در زمینهی دینی شدهاند. بابی گری و بهائیت نیز بهانهای بود تا آتشی برافروخته شود و جنگهای مذهبی را بهراه اندازد. این همهی ماجرا نیست و قطعاً که سوءاستفادههای بسیار ملت و دولت، کار را بهجای باریکی میرساند.
شکر تلخ؛ فصل دوم – قسمت چهارم
میرزاباقر با اهدافی شوم، ورزشکار و وارد زورخانه شد. حال و هوای این اماکن و رفتار بعضی از پهلوانان با زیردستان، موجب بوالهوسیهای مکرر میرزاباقر شد تا آنچه را که دارد باز هم از دست بدهد. سوءاستفاده از فرزند و حتی دستبرد بهاموال اقوام و … باعث شد که افکار او به همینجا منتهی نشود و راهِ ناعادلانهای برای وصولِ پول پیش گیرد…!
شکر تلخ؛ فصل دوم – قسمت سوم
حاجیالهیار با نصایح زیادی بهدامادش میرزاباقر به او کمک میکند و دستش را میگیرد. میرزاباقر سریعاً دکانی پر از جنس بهراه میاندازد و پس از گذر خرش از پُل، هوسهای جدیدی میکند. رو انداختنِ دوباره و چندباره بههمسرش کبری همانا، دلچرکینی و کینهجویی همان. هرچند کبری باز هم به او کمک کرد، اما میرزاباقر…!
شکر تلخ؛ فصل دوم – قسمت دوم
کبری از شرایط شوهر و خانه بسیار عاصی میباشد، اما هنوز بهمرحلهی جدی نرسیدهاست. او با کمک به میرزاباقر و به امید اینکه راهِ کاسبی را در پیش میگیرد، باز هم شاهد اشتباهات تکراریِ اوست. بر همین اساس یکبار هم از پدرش برای او طلب کمک میکند تا موجب راهاندازی یکدکان شود، اما حاجیالهیار نیز دلِ خوشی از دامادش ندارد…!
شکر تلخ؛ فصل دوم – قسمت اول
شروع این فصل با شیوع آنفولانزا و دیگر بیماریها همراه است. شرایط وخیم است و صاحبان ملک و کاسبان نامی نیز از وضعیت ناراضی میباشند. تنها دلالها و احتکارچیها از این بدبختی رضایت دارند و نان در خون ملت میزنند. حاجیابوالقاسم نیز یکی از همین قربانیان است، اما پسرش میرزاباقر با آزادی از زندان درحال خوشگذرانیِ با اموال پدرش است…!
شکر تلخ؛ فصل اول – قسمت چهاردهم
نزدیک عید است و همهی مردم در تکاپو برای استقبال از سال جدید هستند. قبل از آن نیز مراسم چهارشنبهسوری و قاشقزنی بهخوبی و خوشی با آرزوهای شیرین بهپایان میرسد. دعاهای سرِ سفرهی عید هم خوانده میشود، اما گویی تمام مردم دنیا خوشبخت میباشند بهجز کبری. او تلخیها را بهفال نیک میگیرد، اما هرگز نمیبخشد…!