چکیدهی اپیزود هفتم از گزنه؛
ناپدری نویسندهی نوجوان، دست کمی از پدرش ندارد. همچنین در ادامهی ماجرا او را مجبور بههمکاری در شغل چراغچیگری میکند و بارِ سنگینی بر دوشش میگذارد. همین امور موجب تفکر مستقلشدن میشود تا اتاق و اسبابی فراهم کند و دردسرش کمتر شود، اما در این میان نامهای از پدرش در اراک دریافت میکند…!
باز گول خوردم و طمع کردم؛ هیچوقت جبران نخواهد شد…!
نویسنده؛ جعفر شهری باف
راوی؛ فرهاد مهرآبادی
برای حمایت از صدای قجرتایم؛ لینک پادکستهای ما را با دوستان و خانوادۀ محترم خود به اشتراک بگذارید، سپاسگزاریم.