ایران دهه ۵۰؛ نظریه‌های بی‌راه درباره‌ی انقلاب ۵۷ + تصاویر

در این نوشته (در مورد ایران دهه ۵۰) می‌خواهم با مثال پدرم، نشان دهم برخی نظریه‌ها درباره‌ی انقلاب ۵۷ چقدر بی‌راه‌اند؛ در واقع نظریه‌هایی که دلیل انقلاب را در «فلاکت اقتصادی» توضیح می‌دهند. چطور ممکن بود فردی با کارگری بتواند در مدت ۱۲ سال به خانه، مغازه، ماشین و زن و فرزند برسد؟
ایران دهه ۵۰
ایران، مدلِ پنجاه و نظریه‌های بی‌راه

«مهدی تدینی» درباره‌ی ایران دهه ۵۰ می‌نویسد: پدرم متولد ۱۳۲۳ است، یعنی سه‌سال پس از برکناریِ «رضاشاه» در روستا به دنیا آمد. کم‌وبیش دَه‌ساله بود – ۱۳۳۳ – که مانند میلیون‌ها نفر از نسل‌های پسین و پیشین خود، دست خالی، بی‌هیچ سرمایه‌ای، با یک‌دست لباسی که بر تن داشت، به تهران آمد. سوادی در حد خواندن و نوشتن داشت و از همان کودکی کار کرد. نه پشتوانه‌ی مالی داشت و نه حمایت خانوادگی. شرایط او «کارگریِ محض» بود و با کارگری در مغازه بزرگ شد. این شروع را در ذهن داشته باشید تا نکته‌ای نظری بگویم.

بین «نظریه» و «واقعیت» باید ارتباط مستقیم و روشنی وجود داشته باشد. اصلاً و اساساً «نظریه، توضیح واقعیت است». پس اگر نظریه‌ای را – در هر زمینه‌ای – خواندیم، اما واقعیت را در آن پیدا نکردیم، یعنی آن نظریه بی‌راه است. در مورد نظریه‌های سیاسی و تاریخی نیز همین است. پس هر نوع نظریه‌ی تاریخی‌/سیاسی که برای تبیین انقلاب ۵۷ ارائه می‌شود، باید چنان باشد که با زندگیِ واقعی نسل پدران ما سازگار باشد، وگرنه برآمده از ذهنیات، و بیگانه با واقعیت است. در این نوشته می‌خواهم با مثال پدرم، نشان دهم برخی نظریه‌ها درباره‌ی انقلاب ۵۷ چقدر بی‌راه‌اند! (در واقع نظریه‌هایی که دلیل انقلاب را در «فلاکت اقتصادی» توضیح می‌دهند.) حال برگردیم به داستان زندگی پدرم…

تصاویر ایران دهه ۵۰
جاده‌های ایران دهه ۵۰
توضیح اقتصادی درباره‌ی ایران دهه ۵۰

پدرم در ۲۷ سالگی ازدواج کرد (۱۳۵۰) و عجیب این‌که پس از ازدواج دو سال کلاً کار نکرده بود و گویا ترجیح داده بود مدتی کلاً به خودش استراحت دهد. اما همان روستازاده‌ی کارگر و بی‌پشتوانه‌ای که در دَه‌سالگی به تهران آمده و در ۱۳۵۰ ازدواج کرده بود، در ۱۳۵۵ با همان کارگری از نوع روزمزد خانه خریده بود، مغازه خریده بود و خودرویی صفرکیلومتر هم به قول خودش «از درِ کارخونه» تحویل گرفته بود، و البته دو فرزند هم داشت. اگر فرض را بر این بگیریم که پدرم – به‌عنوان نمونه‌ی یک نسل – از بیست‌سالگی (۱۳۴۳) عزمش را برای ساختن زندگی جزم کرده و با هدف تشکیل خانواده و زندگیِ مرفه تلاش کرده بود، در فاصله‌ی دوازده سال، از ۱۳۴۳ تا ۱۳۵۵، به همه‌ی این اهدافش رسیده بود (در ۳۲ سالگی). اکنون پرسشی اساسی که باید پاسخ داد این است: چطور ممکن بود فردی با کارگری بتواند در مدت ۱۲ سال به خانه، مغازه، ماشین و زن و فرزند برسد؟ توضیح اقتصادیِ این چیست؟ یادآوری می‌کنم پدرم اهل دلالی یا پول بادآورده نبود، پشتوانه‌ی خانوادگی هم که گفتم نداشت! پس چگونه او این مسیر را طی کرد؟

شاید این پست هم برای شما جالب باشد:  «جوزپه گاریبالدی» آزادی‌خواه ایتالیایی، قهرمان دو جهان، که بود؟ + تصاویر

پاسخ روشن و ساده است، اما شگفتا که همین نکته‌ی ساده در تحلیل‌ها و در نظریه‌های انقلاب یا کلاً بازتاب نیافته یا به‌درستی بازتاب نیافته است، و بدتر این‌که اصلاً آن را وارونه خوانده‌اند. جواب این است که در فاصله‌ی سال‌های ۱۳۴۰ تا ۱۳۵۵ تورم در ایران بسیار پایین بود (گاهی نزدیک به صفر و اغلب زیر دَه درصد)، اما در مقابل درآمد سرانه‌ی ایرانی‌ها به‌سرعت بالا می‌رفت. وقتی درآمد رشد کند و هزینه‌ی زندگی رشد نکند، فرد امکان می‌یابد پس‌انداز کند و نیازهای اولیه‌ی زندگی‌اش را تأمین کند. بگذارید مثال بزنم: فرض کنید شما هر سال درآمدتان دَه تا بیست درصد افزایش پیدا کند، اما تورم پنج درصد باشد. اگر امسال ۱۰۰ میلیون درآمد داشته باشید و هزینه‌های زندگی‌تان هم ۱۰۰ میلیون باشد، با فرض رشد ۱۵ درصدی درآمد و افزایش ۵ درصدیِ تورم، سال بعد درآمدتان می‌شود ۱۱۵ میلیون، ولی هزینه‌های‌تان می‌شود ۱۰۵ میلیون – اگر هزینه‌ی جدیدی برای خود نتراشید.

به این ترتیب در این یک‌سال ۱۰ میلیون «درآمد مازاد» دارید که می‌توانید آن را پس‌انداز کنید. حالا فرض کنید دَه‌سال پیاپی این وضع فرضی ادامه پیدا کند! سال دهم درآمد شما می‌شود ۴۰۰ میلیون و هزینه‌های شما ۱۶۰ میلیون – یعنى «فقط در یک‌سال» ۲۴۰ میلیون «درآمد مازاد» دارید. بنابراین در آن یک‌دهه زندگیِ شما متحول می‌شود! زیرا با این درآمدهای مازاد سالانه و جمع‌آوریِ آن‌ها می‌توانید سطح زندگی را بالا آورید و این یعنی خرید خانه، مغازه، خودرو، ازدواج، فرزندآوری و… و متأسفانه باید بگویم، در بیشتر سال‌های دهه‌ی ۱۳۹۰ دقیقاً معکوس این فرایند برای ما رخ داده! یعنی دائم تورم بیشتر از میزان افزایش درآمد ما بوده (دست‌کم برای درصد بزرگی از مردم ایران) و در نتیجه در سال ۱۴۰۱ وضع شهروند ایرانی بسیار بدتر از ۱۳۹۰ شد و یکی‌یکی به زیر خط فقر سقوط کردیم. این را توضیح نمی‌دهم، چون آن را با هم زیسته‌ایم.

شاید این پست هم برای شما جالب باشد:  مکه در ۷۰ سال قبل چگونه بود؟ + آلبوم تصاویر
تصاویر ایران دهه ۵۰
مردم در خیابان، ایران دهه ۵۰
از هیچ به همه‌چیز در ایران دهه ۵۰

اما آن‌چه شرح دادم، همان اتفاقی است که برای نسل پدران ما بین سال‌های ۱۳۴۰ تا ۱۳۵۵ رخ داد و طبعاً خودشان متوجه آن نمی‌شدند. به همین سادگی… اما دو سال بعد، یعنی دو سال بعد از این‌که نسل پدر من از بی‌بضاعتیِ محض به تمام نیازهای ضروری رسیده بودند، انقلاب شد! مناقشه‌ای که من سر نظریه‌های انقلاب ۵۷ دارم و بارها درباره‌اش بحث کرده‌ام، از همین‌جا آغاز می‌شود. سال ۱۳۵۴ سالی است که ایرانی‌ها بالاترین درآمد سرانه‌ی تاریخ خود را تجربه کردند. بر خلاف این‌که برخی دائم می‌گویند توزیع درآمد سرانه متوازن نبود، اما پدر کارگر من به‌عنوان نماینده‌ی یک نسل از آن افزایش درآمد سرانه بسیار منتفع شده بود. بخشی از نظریه‌ها و نظریاتی که درباره‌ی انقلاب وجود دارد، «نابسامانیِ اقتصادی» (از تورم و توزیع نامناسب ثروت و شکاف طبقاتی تا بالارفتن سرسام‌آور هزینه‌های زندگی) را دلیل انقلاب معرفی می‌کنند. این نظریه‌ها هرگز نمی‌تواند درست باشد، نه از جهت اقتصادی و نه حتی از جهت روان‌شناختی! چطور ممکن است نسلی که در یک فرایند پانزده/بیست‌ساله از هیچ به همه‌چیز رسیده بود، با دو/سه‌سال تورم و بالارفتن هزینه‌های زندگی چنان دچار استیصال، خشم و سرخوردگی شود که حاضر شود گلوله بخورد، ولی حاکم بیدادگر را سرنگون کند؟! (تورم فقط ۵۵ تا ۵۷ بالای دَه درصد رفت و به ۲۰ درصد رسید.)

تصاویر ایران دهه ۵۰
خیابان‌های ایران دهه ۵۰
تطابق با عینیات و زندگیِ واقعیِ مردم

بیشترین پاسخی که به این تناقض می‌دهند این است که می‌گویند درست است که یک طبقه‌ی متوسط شهریِ متنفع پدید آمد، اما بدبخت و بیچاره و بیغوله‌نشین هم فراوان بود! همین شکاف باعث انقلاب شد! اما این جواب به‌شدت نادرست است! زیرا اتفاقاً «همان طبقه‌ی متوسط شهریِ نوظهور» که از افزایش درآمد سرانه‌ی ایرانی‌ها منتفع شده بود، انقلاب کرد! نه آن بیغوله‌نشین‌ها و حاشیه‌نشین‌ها! نیروی محرک انقلاب همان کسانی بودند که در طول دو دهه شرایط زندگی‌شان بسیار تغییر کرده بود – و در یک کلام «طبقه‌ی متوسط شهریِ مرفه/نیمه‌مرفه» را تشکیل می‌دادند. قصد ندارم در این‌جا نظریه‌ام را درباره‌ی انقلاب تکرار کنم و جواب همه‌ی این پرسش‌ها را بدهم. پیش‌تر در این‌باره نوشته‌ام و فایل صوتی و نوشتاریِ آن در کانالم هست. فقط خواستم مثالی عینی بیاورم تا یادآوری کنم نظریه‌های سیاسی/تاریخی باید با عینیات و زندگیِ واقعیِ مردم تطابق داشته باشد.

شاید این پست هم برای شما جالب باشد:  ازدواج شاه با «زیبا‌ترین زن جهان» فوزیه! + آلبوم تصاویر

اگر تصور می‌کنید داستان زندگیِ پدرم یک استثنا بوده، اطراف‌تان از افراد هفتاد تا هشتادساله بخواهید زندگیِ اقتصادی‌شان بین سال‌های ۱۳۳۸ تا ۱۳۵۵ را شرح دهند. ابتدا این عینیات و این تجربه‌های زیسته را بشنوید و مطالعه کنید تا اگر روزی به امید خدا به لندن رفتید و آن‌جا کتاب «ایران بین دو انقلاب» را نوشتید، نتیجه‌ی کار شما با واقعیت زندگیِ ایرانی‌ها تناقض نداشته باشد! مشکل عمومیِ تاریخ‌نگاری و نظریه‌پردازی – نه فقط در ایران بلکه همه‌جا – این است که تاریخ‌نگار و نظریه‌پرداز با پیش‌فرض‌ها و انگاره‌های پیشینی و گاه ایدئولوژیک خود به سراغ تاریخ می‌آید و با سندپژوهی فقط همان شابلون‌هایی را که با خود به تاریخ‌نگاری آورده‌است پر می‌کند. مانند کتاب نقاشیِ کودکان که نقاشی‌ها پیش‌تر کشیده شده و فقط باید با مدادرنگی آن‌ها را رنگ‌آمیزی کرد. در مقابل آن نوع نگاه پدیدارشناختی که من مدافع آنم، می‌کوشد کارش فقط رنگ‌آمیزیِ طرح‌های بیگانه با واقعیت نباشد، بلکه واقعیت «بازسازی» کند.

تصاویر ایران دهه ۵۰
خودروی ایرانی که حوالیِ سال ۱۳۵۰ ساخته شده‌است.

نگارش و گردآوری؛ مهدی تدینی، مترجم و پژوهش‌گر در حوز‌ه‌ی تاریخ و اندیشه‌ی سیاسی/اجتماعی

3.3/5 - (10 امتیاز)

یک پاسخ

  1. درود،
    کاملا درست است. پدر من هم یک کارگر ساده بود. بعداز حدود ۱۳-۱۴ سال کارکردن توانست برایمان خانه بخرد.
    خودروی نو نداشتیم، ولی یک بنز ۱۹۰ مدل ۱۹۶۵ داشت.
    سپاس از اطلاعات جامع و پر محتوای سایتتان

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *