«رابرت موگابه»؛ آزادی‌خواهی که به دیکتاتوری تمامیت‌خواه بدل شد! + تصاویر

می‌شود گفت از زمانی‌که کشور زیمبابوه به استقلال رسید، او هم بود و نام زیمبابوه با او گره خورده‌است؛ رابرت موگابه؛ همان مردی که مجموعه‌ای درهم‌وبرهم از تناقضات بود! آنگلوفیلی بود که از بریتانیا نفرت داشت؛ کسی که در راه آزادی مبارزه کرده‌بود، اما حقوق اولیه را از مردم دریغ می‌کرد!
رابرت موگابه

راز «رابرت موگابه» آن بود که همیشه باهوش‌ترین فرد حاضر در اتاق بود؛ هوش فوق‌العاده‌اش باعث شد که علی‌رغم یک پیشینه‌ی خانوادگی و وضعیت متوسط، به بهترین مدارس آفریقا [البته، بهترین مدارس سیاه‌پوستان؛ چون در آن کشور استعمارزده، شهروند درجه‌دوم محسوب می‌شد] و سپس به دانشگاه «فورت هِر» در آفریقای جنوبی راه یابد و سپس نخستین مدرک کارشناسی‌اش را بگیرد. مبارزه‌ی او برای استقلال در بازگشت‌اش به «زیمبابوه» در سال ۱۹۶۰م شروع شد؛ او خود را سخت درگیر مبارزه‌ی مخفیانه و زیرزمینی کرد و در نهایت به یکی از رهبران اصلیِ اتحادیه‌ی ملیِ آفریقاییِ زیمبابوه تبدیل شد. در سال ۱۹۶۴م به دلیل «سخنرانیِ براندازانه» دستگیر و بدون آن‌که جرمی مرتکب شده‌باشد، به مدت یک‌دهه به زندان افتاد و مهمان رژیم «ایان اسمیت» شد. در زندان از طریق مطالعه و آموزش از راه دور، دو مدرک دانشگاهیِ دیگر از دانشگاه لندن گرفت. [موگابه در مجموع شش مدرک دانشگاهی داشت و در واقع تحصیل‌کرده‌ترین دیکتاتور جهان بود!]

رابرت موگابه
از راست: رابرت موگابه در سال ۱۹۷۹م – ایان اسمیت

«رابرت موگابه» پس از آزادی‌اش به تبعیدی خودخواسته به موزامبیک رفت و مبارزه را تا استقلال زیمبابوه در سال ١٩٨٠م و رسیدن به پُست ریاست‌جمهوری ادامه داد. او عزمش را جزم کرد تا بهترین نظام آموزشیِ قاره‌ی آفریقا را ایجاد کند، و زیمبابوه را به «انبار غله» و «سبد نانِ» معروف آفریقای جنوبی تبدیل کرد. اوضاع امیدوارکننده بود و «موگابه» یک قهرمان آفریقاییِ اصیل شده‌بود و از این‌همه تمجید و توجه لذت می‌برد، اما در جمهوریِ جدید، همه‌چیز آن‌طور که به‌نظر می‌رسید خوش‌و‌خرم نبود؛ کم‌کم گرایش‌های اقتدارگرایانه‌ی او بیشتر می‌شد و نخست به حذف رقبای سیاسی انجامید. در واقع «موگابه» در طول پنج‌سال؛ یعنی از ۱۹۸۳ تا ۱۹۸۷م به تصفیه‌ای خونین، سرکوب و کشتار هشت تا ۳۰ هزار نفر از معترضان به دولت پرداخت و برای این کار از تیپ پنجم ارتش‌اش استفاده کرد که در کره‌ی‌شمالی آموزش نظامی دیده‌بودند.

شاید این پست هم برای شما جالب باشد:  «سدیدالسلطنه»؛ آشنایی با پدر خلیج فارس شناسی در ایران! + تصاویر
رابرت موگابه، نیکولای چائوشِسکو
رابرت موگابه در ملاقات با رهبر کمونیست رومانی، نیکولای چائوشِسکو در سال ۱۹۷۶م

تبدیل‌شدنِ «رابرت موگابه» از مبارز آزادی به دیکتاتوریِ منفور، روندی آرام و غیر یک‌نواخت بود. لحظه‌ی کشف‌وشهود برای هر کس متفاوت بود؛ یعنی لحظه‌ای که پرده‌ها از جلوی چشمان آدم‌ها کنار می‌رفت و آن‌ها درمی‌یافتند که رئیس‌جمهور زیمبابوه، همان مبارز آزادی‌خواه و اندیشمند قدیمی، کم‌کم و به نحوی به هیولایی تبدیل شده‌است، که با آن مبارزه کرده‌بود. تو گویی «ویلیام دورانت» تَکرار می‌‎کند: «هیچ نکته‌ای در تاریخ بشر از این روشن‌تر نیست که شورشیان هنگامِ پیروزی، همان شیوه‌هایی را به کار می‌بندند که خود همواره عمل به آن‌ها را از سوی قدرت‌های برکنارشده، محکوم می‌ساختند…!»

رابرت موگابه، رونالد ریگان
رابرت موگابه در کنار رئیس‌جمهور وقت ایالات متحده، رونالد ریگان، در سال ۱۹۸۳م

شاید نقطه‌ی عطف پیشتر از این حرف‌ها بود؛ یعنی وقتی «رابرت موگابه» حین اجرای نقشه‌ی حساب‌شده‌اش برای بالارفتن از پلکان قدرت، به رفقایش خیانت کرد و دستور قتل را صادر نمود. شاید هم وقتی‌که به فکر دخالت در امور سیاسیِ کشورها‌ی منطقه افتاد و سربازان پیاده‌نظام زیمبابوه‌ را به جمهوریِ دموکراتیک گنگو فرستاد؛ در حالی که خودش و ژنرال‌هایش داشتند از فروش مواد معدنیِ قاچاق، فربه می‌شدند. شاید وقتی‌که مجوز مصادره‌ی مزارع سفیدپوستان را صادر کرد و اراذل‌و‌اوباشش را تشویق نمود تا زمین‌ها را به‌زور تصرف کنند. شاید وقتی‌که برای آن‌که وفاداری بخرد، پول چاپ کرد و اقتصاد کشور را به این ترتیب به نابودی کشانید. شاید وقتی‌که در انتخابات ۲۰۰۲م تقلب کرد، یا شاید وقتی‌که پس از پیروزیِ بی‌چون‌وچرای مخالفان در انتخابات ۲۰۰۸م، با ارعاب و تهدید آن‌ها را از دُور رقابت بیرون انداخت. شاید نیز تمام این‌ها بود!

رابرت موگابه، شینزو آبه
رابرت موگابه در سال ۲۰۱۶م با شینزو آبه، نخست‌وزیر وقت ژاپن نیز دیدار کرد.

به هر روی مادامی‌ که بر سر قدرت بود، یک‌چیز هرگز تغییر نکرد:‌ دولت؛ یعنی «رابرت موگابه» حتی به قیمت تحریم و تحمیل آن ابرتورم خانمان‌سوز (!) تورمی که از سال ۱۹۹۸م شروع شد و حدوداً به ۳۲ درصد رسید، که برای هر کشوری رقم بسیار بالایی است و کم‌کم این میزان در سال ۲۰۰۸م تا ۱۱.۲ میلیون درصد افزایش یافت و عملاً هزینه‌ی چاپ پول از ارزش خودِ اسکناس چاپ‌شده بیشتر شد؛ در واقع بانک مرکزیِ کشور حتی نمی­‌توانست کاغذی را که اسکناس‌های بی‌ارزشِ تریلیون‌دلاریِ خود را بر روی آن چاپ می‌کرد، خریداری کند! پس‌انداز‌ها و درآمد‌های بسیار ناچیز مردم فقیر هم از بین رفت. یک اسکناس صدتریلیون‌دلاریِ زیمبابوه حتی نمی‌­توانست کرایه‌ی اتوبوس را پوشش دهد و در روز چندبار قیمت‌ها دوبرابر می‌شد؛ اما همچنان او طالب قدرت مطلقه‎‌ی خود بود!

شاید این پست هم برای شما جالب باشد:  ولاسکوئز؛ بزرگ‌ترین متخصص پرتره و چهره‌نگاریِ تاریخ هنر اسپانیا! + آثار
رابرت موگابه، ولادیمیر پوتین
دیدار رابرت موگابه در سال ۲۰۱۵م با ولادیمیر پوتین، رئیس‌جمهور روسیه

در واپسین سال‌های ریاست‌جمهوری‌اش، لاشخورها کم‌کم بالای سرش به پرواز درآمدند، چروک پیری و سن‌وسالش نمایان‌تر شده و اقتدارش رو به افول رفته‌بود. در حالی که جناح‌های رقیب به دنبال پیش‌بردِ دستورکارشان بودند، «رابرت موگابه» در سِمَت خود مانده و به یک مقام تشریفاتیِ دست‌وپاگیر تبدیل شده‌بود؛ در همین حین اعتراضات علیه حکومت او از همیشه پُرسروصداتر شد. دست‌آخر، به چیزی که می‌خواست، نرسید. در سال ۲۰۱۶م در سازمان‌ملل، «موگابه» به رهبران سایر کشورها (که همگی از او جوان‌تر و کم‌تجربه‌تر بودند) گفت: «تا زمانی‌که خداوند او را به نزد خود فراخوانَد، حکومت خواهد کرد و فقط خدا می‌تواند مرا عزل کند!» یک‌سال بعد، یکی از نزدیک‌ترین متحدانش به او خیانت کرد و با یک کودتای نرم او را به بازنشستگیِ تحقیرآمیز و البته مجلل واداشت که مدت‌ها از موعد آن گذشته‌بود.

رابرت موگابه
رابرت موگابه در سال ۲۰۰۸م

«رابرت موگابه» در آن‌دوره تصمیم داشت زنش که ۴۰ سال از خودش جوان‌تر بود را به‌جای خود رئیس‌جمهور کند؛ دیکتاتورها در گام نخست به «کلمات» ظلم می‌کنند! جای تعجبی ندارد که «موگابه» وقتی قدرتش رو به زوال رفت، خودش نیز پژمرده شد و مدام اوقات بیشتری را در بیمارستان‌های سنگاپور سپری ‌کرد تا سرانجام در تاریخ ششم سپتامبر ۲۰۱۶م در سن ۹۵ سالگی درگذشت! بله؛ سوگواری‌هایی در کار خواهد بود. شاید نه برای خودِ این مرد؛ بلکه مطمئناً برای آسیب ویران‌گر و شاید جبران‌ناپذیری که او بر کشوری وارد آورد که سال‌ها پیش وعده داده‌بود که به آن خدمت خواهد کرد. «رابرت موگابه» مُرد، اما مرگش به هیچ‌وجه تراژدی نیست؛ زندگیِ او اما دست‌آخر، یک تراژدی بود. یک تراژدی که گاهی می‌تواند تو را از خنده روده‌بُر کند؛ مانند قرعه‌کشیِ بانک بزرگ زیمبابوه که جایزه‌ای به ارزش صدهزار دلار زیمباوه داشت و قرار بود به یک برنده‌ی خوش‌شانس در میان صدهاهزار شرکت‌کننده تقدیم شود! حتماً حدس زدید برنده‌ی خوش‌شانس چه‌کسی بود؟ بله، جناب دیکتاتور! «موگابه» حتی تحمل نداشت در حد یک مسابقه‌ی بخت‌آزمایی نیز کس دیگری را برنده‌ی این بازی ببیند…! در ادامه چند تصویر عجیب‌و‌غریب از پوشش «رابرت موگابه» را مشاهده می‌کنید.

شاید این پست هم برای شما جالب باشد:  عاشق و عمامه‌ی سبز؛ حکایتی به‌قلم اعتمادالسلطنه!
رابرت موگابه
خبر BBC NEWS مربوط به خط آخر این پُست!
رابرت موگابه
رابرت موگابه و همسر اولش سارا فرانسیسکا
رابرت موگابه
رابرت موگابه و همسر دومش گریس ماروفو
رابرت موگابه
رابرت موگابه رنگ‌های سبز و قرمز را مکمل یکدیگر می‌دانست!
رابرت موگابه
رابرت موگابه گاهی کُت و کلاه زرد هم به تَن می‌کرد!
رابرت موگابه
رابرت موگابه البته از ست سبز و مشکی نیز غافل نبود!
رابرت موگابه
رابرت موگابه زرد قناری را بیشتر می‌پسندید!
رابرت موگابه
رابرت موگابه گاهاً سُفره‌ی یک‌بار مصرف هم می‌پوشید!
رابرت موگابه
رابرت موگابه؛ دیکتاتور زیمبابوه در پایان عمر…

نگارش و گردآوری؛ قجرتایم

اگر به «تاریخ» علاقه‌مند هستید؛ پیشنهاد می‌کنیم حتما در اینستاگرام خود به خانواده‌ی بزرگ ۳۴۰,۰۰۰ نفری «قجرتایم» بپیوندید! صفحه‌ی اینستاگرام ما به صورت «روزمره»، بروزرسانی می‌شود؛ پس همین حالا افتخار بدهید و در اینستاگرام خود شناسه‌ی «QajarTime» را جستجو و فالو کنید.

5/5 - (1 امتیاز)

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *