هنری موزر؛ یک سیاح سوئیسی بود که در زمان ناصرالدینشاه قاجار به ایران سفر کرد. وی در سیاحتنامۀ خود، زمینههای مختلفی را بررسی کرده و از لابهلای سطور نوشتهاش پیداست که او مردی زیرک، هوشیار، ریزبین و کنجکاو در مسائل گوناگون است. موزر، توصیف جالبی در موردِ بهدستآوردنِ قدرت و مقام میدهد که برای ما هم پس از گذشت حدود ۱۳۰ سال بسیار آشناست!
وی در اینباره مینویسد؛ «اگر شخصی بخواهد در ایران صاحب شغل و کار و مقامی بشود، تقویت و تنخواه (پول و پارتی) لازم دارد. قابلیت و شایستگی در ایران زیاد به کار نمیخورد، زیرا در مملکتی که حکومت و قانون به قاعده نیست و نجابت هم موروثی نیست، پادشاه، کمال اقتدار را خواهد داشت. خواجه و غلام، حتی پَستترین نوکری که طرف توجه پادشاه باشد، بدون آنکه خودِ او برای بهدستآوردن کاری زحمت بکشد، (به خاطر موردِ توجهبودن) به آسانی به مقامات عالی نائل میگردد. عالیمقامان و صاحبمنصبان ایرانی، اگر دارای تعلیم و تربیتی درست نباشند، به واسطۀ نداشتن استعداد و قابلیت نیست، بلکه برای آن است که مردمانی متقلب و مزور هستند که همه تعارفات زبانی و چاپلوسی را خوب به عمل میآورند!
تمامی کوشش آنها مصروف به این است که مادامی که صاحب اقتدار و اعتبار و مقامی هستند، مال و دولت فراوان جمع آورند، تا چنانچه وقتی گرفتار دسیسۀ رقبا یا خشم پادشاه بشوند، از بابت گذران معاش آسوده باشند. شرافت و فضلیت در اینجا ملاک کار قرار نمیگیرد. درستی و درستکاری به کار نمیآید. هرگاه کسی هم شرافت و فضیلتی از خود نشان دهد، او را مسخره میکنند. هرگاه یکی از وزیران ایران، اقتداری بههم رساند، یا شخصی به حکومت ناحیهای منصوب گردد، وضع و احوال کارگزاران شاغل آن ناحیه، دگرگون و ساقط میشود؛ یعنی همگی معزول و بهجای آنها، بستگان و خویشان آن وزیر یا آن حاکم جدید منصوب میشوند. در سرزمین ایران، آنچه ملاحظه کردم و دیدم، دو چیز است که در میان مردم متداول است که هم مایه نمیخواهد، هم حاصلی (اجتماعی) ندارد؛ یکی چربزبانی، دوم بر یکدیگر تعارفهای مکرر کردن…!»
نفر دوم پُست ما، پیرآمدی امیلین پروب ژوبر؛ یعنی دیپلمات خاورشناس، سیاستمدار و سیاح فرانسوی و سفیر ناپلئون بناپارت است که در زمان فتحعلیشاه قاجار به ایران سفر کرد. وی حدود ۸۰ سال قبل از «موزر» در همین مورد مینویسد؛ «در ایران هرگاه مردی به علت نفوذ و دانش خود، یا به علت تصادف و بختیاری به مقامی بلند برسد، مُفتخواران بسیار و انگلهای بیشمار به خانهاش رفتوآمد میکنند و چنان به نظر مینمایانند که از افراد و جزو خانوادۀ او به شمار میآیند. این مُفتخواران، هرجا که آن صاحب قدرت برود، به دنبال او هستند. چنانچه آن صاحب قدرت از اشراف باشد، کسانی که زیر حمایت او رفتهاند، مانند غلامانش رفتار میکنند. در هیچ کشوری دیده نمیشود که در برابر قدرت، ابراز پَستی تا این حد زننده و نفرتانگیز باشد…!»
ادوارد پولاک نفر سوم ماست، که قبلاً در پیج اینستاگرام با او آشنا شُدید، که در همین مورد مینویسد؛ «در ایران اعضای یک خانواده بین خود وحدت دارند و به عنوان یک واحد، گرد «رئیس طایفه» جمع میشوند و این رأس یا رئیس، به عنوان سرکردۀ تمام خانوادههایی که به این مجتمع بستگی دارند، مورد احترام قرار میگیرد. هرگاه این رئیس بتواند مقام با قدرت و نفوذی را ابراز کند، در مَثَل صدراعظم میشود که بیدرنگ میکوشد تا با عقبگذاردن همۀ غریبهها، دار و دستۀ خود و حتی دورترین خویشاوندان خود را از گُمنامی و تاریکی بیرون بکشد و مقامات پایتخت و ولایات را به آنها بسپرد. البته به محض اینکه صدراعظم ساقط شود، همۀ آنها نیز با وی از کار بیکار می شوند. در ایران به خوبی مصداقهای آنچه گفته شد، دیده میشود. طوایف ماکو، نور و… به تبعیت از ستارۀ اقبال وزرائی که از میان آنها برخاسته بودند به قدرت رسیدند و باز با شتاب افول کردند…!»
منبع:
نگارش و گردآوری؛ قجرتایم
برگرفته از؛ سفرنامۀ ترکستان و ایران، هنریموزر، علی مترجم، محمد گلبن، انتشارات سحر
سفرنامۀ پولاک، کیکاووس جهانداری، انتشارات خوارزمی
مسافرت در ارمنستان و ایران، پیرآمدی ژوبر، اعتماد مقدم، انتشارات بنیاد فرهنگ ایران