عاشق و عمامه‌ی سبز؛ حکایتی به‌قلم اعتمادالسلطنه!

عاشق و عمامه‌ی سبز؛ ماجرای سوءاستفاده از مردم، به‌ویژه از زنان در جامعه‌ای خشک و خرافی، همواره مسئله‌ی مهمی در تاریخ معاصر ایران بوده‌است. این‌قدر در این خصوص حکایات و داستان‌های عجیب وجود دارد، که در زمان فعلی نیز می‌توانید آن‌ها را بشنوید، یا حتی با چشمان خود مشاهده کنید.
محمدحسن اعتمادالسلطنه

حکایتی عجیب و کوتاه از اعتمادالسلطنه در زمان قاجار با مضمون «عاشق و عمامه‌ی سبز» را می‌خوانید که شخصی به زنی عاشق شده و ضعیفه راضی نمی‌شده زوجه‌ی او شود. آن‌شخص دو/سه شب عمامه‌ی سبزی بر سر می‌گذارد، نقابی بر صورت می‌اندازد، به خانه‌ی ضعیفه می‌رود و یک‌اشرفی به او داده و می‌گوید: من امام اول، مرتضی‌علی هستم!

اعتمادالسلطنه در مورد «عاشق و عمامه‌ی سبز» می‌نویسد: شنیدم شخصی به زنی عاشق شده و ضعیفه راضی نمی‌شده که زوجه‌ی او شود. آن‌شخص دو/سه شب عمامه‌ی سبزی سر می‌گذارد، نقابی بر صورت می‌اندازد، به خانه‌ی ضعیفه می‌رود و یک‌اشرفی به او داده و می‌گوید: من امام اول، مرتضی‌علی هستم! شب چهارم که به آنجا می‌رود، می‌خوابد. نصفه‌شب به ضعیفه می‌گوید: تو می‌خواهی زن مرتضی‌علی شوی؟ او نیز می‌گوید آری و او را… و سپس می‌رود! شب دیگر که مرتضی‌علیِ دروغین می‌آید، اقوام ضعیفه مطلع شده، او را می‌گیرند و می‌برند نزد نایب‌السلطنه، نایب هم او را چوب زد. بعد ۳۰ تومان انعام داده‌است که ضعیفه را بگیرد!

پی‌نوشت؛ شاید امروز باور این موضوع؛ که یک‌خانم در آن روزگار پذیرفته که آن‌شخص امام است و برای او آمده سخت باشد، اما از این‌دست حکایات و سوءاستفاده از ساده‌لوحیِ بانوان در آن روزگار بسیار داریم. علل این زودباوری؛ ساده‌لوحی در پذیرش خرافات را، اشخاصی مانند میرزا آقاخان کرمانی، میرزا فتحعلی آخوندزاده، میرزا حسین‌خان عدالت و بزرگان عصر مشروطه، شناسایی و ریشه‌یابی کرده‌بودند. پس از آن‌ها نیز احمد کسروی و حتی بزرگ‌مردی مانند جبار باغچه‌بان هم با این مسئله مشکل داشتند. مثلاً باغچه‌بان زمانی که برای تأسیس مدرسه‌ی دخترانه مجوز گرفت، از طرف مجتهد شهر تهدید به قتل شد! بارها در «قجرتایم» نوشته‌ایم که امثال شیخ‌فضل‌الله نوری (امام‌جمعه‌ی تهران)، ابوطالب زنجانی و دار و دسته‌ی آن‌ها، گلوی آزادی‌خواهانی را که در مورد حجاب و حرمسرا و مدارس دخترانه جمله‌ای یا عبارتی می‌گفتند، با تیغِ تیزِ تکفیر می‌بُریدند، اما امروز در گوشه‌کنار کشور، مدارس و آموزشگاه‌های دخترانه به‌نام شیخ‌فضل‌الله نوری داریم، جالب است! کسانی که برای این امر بارها توهینِ تحقیر و کتک را تحمل کردند، یا شبانه مانند میرزا حسین‌خان عدالت پس از تکفیر از کشور فرار کردند را کسی نمی‌شناسد، مسخره است!

شاید این پست هم برای شما جالب باشد:  یمن؛ از جنگ و وحدت، تا منابع نفت و قات‌زدن!

نگارش و گردآوری؛ قجرتایم
منبع؛ خاطرات اعتمادالسلطنه، ایرج افشار، انتشارات امیرکبیر

اگر به «تاریخ» علاقه‌مند هستید؛ پیشنهاد می‌کنیم حتما در اینستاگرام خود به خانواده‌ی بزرگ ۳۴۰,۰۰۰ نفری «قجرتایم» بپیوندید! صفحه‌ی اینستاگرام ما به صورت «روزمره»، بروزرسانی می‌شود؛ پس همین حالا افتخار بدهید و در اینستاگرام خود شناسه‌ی «QajarTime» را جستجو و فالو کنید.

3.7/5 - (7 امتیاز)

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *