حدودا ۱۰ سال بعد از تاریخِ ثبتِ تصاویری که در این پست مشاهده میکنید، «جعفر شهریباف» به سفر حج (مکه) رفتهاست و دیدههای خود را از وضعیت حجاج در این سفر با قلمی طنز در کتاب «حاجی در فرنگ» نوشته که خواندن آن در این پست خالی از لطف نیست:
«در شهر به تماشای باغ «صفا» و «مرجان» رفتم. این دو باغ متشکل از نخلستانهایی است که با پارچه و گونیهایی آن را قطعهقطعه کرده، برای مسافرین آماده ساختهاند که در زیر درختان آن منزل میکنند. مردم اینجا هم عموماً از حجاج هستند، ولی با وضع بسیار فقیرانهای زندگی میکنند؛ فرش آنها حصیرپارههایی است که از صاحب باغ میگیرند، اسبابشان هم شکسته و دَریدههایی از قبیل قُمقُمهی سوراخ و آفتابهی شکسته و سفرهپارههایی است که همراه آوردهاند.
بیشتر و بلکه غالب سکنه این اماکن را ایرانیها تشکیل میدهند. یکنفر برای بهدستآوردن یک تکه حصیر پاره، ۱۲ اسم را که خدمهی صاحبباغ بودند و لازم بود که بهخاطر داشتهباشد، به زبان آورد و به دُور باغ گردید، عاقبت هم مأیوس و محروم برگشت و بهروی زمین خاکی منزل گرفت! این گروه آن جماعتی هستند که برای ۲۰۰ یا ۳۰۰ تومان کمتردادن، چندنفر با یکدیگر همخرج شده، از کاروانیان کناره میگیرند و بعضیهایشان هم با فلاکت بیشتر تکروی میکنند.
اگر وضع تهیهی غذا و خوراک و نظافت آن مکان را تشریح کنم، دلتان از هرچه حاجی است آشوب میشود. استخر کوچک کثیفی در کناری قرار دارد که از کهنهی گُهیِ بچه تا شلوار احتلامی و استکان چای و کاسه و غیره در همان شُسته میشود و حجاج محترم ایرانی هم چون آب کثیر است و کُر میباشد، با کمال رغبت از آن استفاده کردند. حتی وضو میسازند و به دو سوراخ بینی کشیده، مضمضه میکنند!
در هر گوشهی باغ، دود و دمی برقرار است و دیگها برای کسانی که مشخص نیست آیا از خوردن این کثافات جان سالم بهدر میبرند یا نه، جوش میزنند! مستراحهای این باغ که از چالههای دستیِ کوچک تشکیل شده، به قدری کثیف و آلوده است که یکنفر که به نظر میرسید خودش از تُجار اولوالعزم تولید و فروش کود انسانی باشد، ماتم گرفتهبود که دو روز است قضای حاجت نکردهام و نمیدانم با این وضع چه «ککه» به سرم بریزم!
بیش از هر چیز اسم دو چیز در اینجا به گوش میرسد: یکی «آفتابه» و دیگری کلمهی «حاجی» است که معمولاً باهم مترادف است. مخصوصاً کلمهی «حاجی» به قدری کثرت داشت که از «آفتابه» هم بیشتر به کار میرفت! و آنقدر این اسم بهخوردم رفت که دلآشوبک گرفتم و دو روز است قوطیِ قرص ضد استفراغم را برای جلوگیری کنار دستم گذاشتهام….»
در ادامه تصاویر بیشتری از مکه در ۷۰ سال پیش را مشاهده خواهید کرد.
نگارش و گردآوری؛ قجرتایم
عکسها از مجلهی نشنال جئوگرافیک
3 پاسخ
خوب است از تاریخ کهن و پر افتخار ایران نیز هم روایت کرده و هم نسل جوان را با آن آشنا سازید و هم بدانند که چه افتخاری، آنهم ایرانی بودن نصیبشان شده نه اینکه فقط از اعراب سخن بگویید
لطفاً در وبسایت جستوجو بفرمایید!
تا زمانی که عده ایی فقط ایران و ایرانی رو مرکز دنیا می دونن همینه. خفه شدیم ازدست عده ایی آدم که خودشون برای اعتلای نام ایرانی کاری نمیکنن، فقط در حد کامنت های تلگرامی و ایسنتاگرامی کباده شعر و ادب میکشن. ولمون کنید تو رو خدا با این ایرانی بودن و افتخاراتش.
داشتم داشتم ملاک نیست، دارم دارم ملاکه.
همین ایرانیان مفتخر از گذشته همدیگرو موقع رانندگی جر میدن ولی توی اینترنت و فضای مجازی خودشون رو سرآمد همه می دونن