در مورد نظربازی؛ در زمان ولایتعهدیِ حضرت خاقان (فتحعلیشاه قاجار)، به لقب جهانبانی مفتخر و در شیراز حکومت داشتند. روزی از بازار کفشدوزان عبور فرمودند. جوان خوشسیمایی را دیده، قلب و روح مبارک به صورت او مایل گردیده، خواستند در دستگاه خلوت حکومت باشد… شبی با آخوند مُلاعباس وصف شمایل بچهی کفشدوز و میل خاطر خودشان را شرح دادند.
مُلاعباس عرض کرد اگر این خدمت را به طوری که احدی نداند مقصود چه، و میل باطنی جهانبانی چیست، صورت بدهم، چه التفات خواهد شد؟ فرمودند صد تومان نقد و یک طاقهشال میدهم! مُلاعباس رفت و پسر را دید و شناخت و پای خود را برای اندازه به ایشان نشان داد که یکجُفت کفش برای او بدوزد. پس از چند روز رفته کفش را گرفت و پوشید و یکهفته آن کفش را استفاده نمود. پس از هفته، به درِ دکان آمده، کفش را با عصبانیت پیش آن طفل انداخت و گفت: این کفش اندازهی پای من نیست، پول مرا پس بده. جوان تظلم نمود که اگر اندازه نبود، روز اول میبایست نپوشی، حالا که نیمدار شده کفش را میدهی و مطالبهی پول می کنی؟! از مروت خارج است! آخوند سیلی به روی طفل زد و از دکانش به زیر آورد. کفاشان طفل را برداشتند و به دارالحکومه آمدند… مأمور حکومت برای احضار مُلاعباس رفت. مُلاعباس به جهت آنکه خدمت مرجوعهی خود را کاملاً صورت دادهباشد، دو/سه ساعت از آمدن خودداری کرد که حضرت خاقان جوان را به دقت تماشا کردهباشد.
جهانبانی هم پسر را در پای تالار نگاه داشته، مشغول نظربازی بودند… در این بین آخوند نعرهزنان آمد که صنف کفشدوز سراپای مرا شکستهاند و میباید حکومت آنها را تأدیب کند! بهقدر دو ساعت هم با جهانبانی مشغول استنطاق و ضمناً نظربازی شدند. بعد فرمودند چوب بیاورند. چوب آوردند و به فراشان غضب امر شد که مُلاعباس را به چوب ببندند. مُلاعباس از بابت اطمینانی که داشت تبسم میکرد و این حکم را شوخی میشمرد. حضرت جهانبانی ابداً بهروی او نگاه نمیفرمودند. فرمودند به چه جرعت چنین بیحسابی و نامردی را به رعیت پادشاه کردهای؟ میباید به سزای خود برسی. مُلاعباس پس از چوبخوردن زیاد از زیر فلکه فریاد کرد: نه پول میخواهم نه شال، اگر جهانبانی چیزی هم دستی میخواهد بندگی میکنم! او را رها کردند و فرمودند: این جوان کفشدوز بسیار طفل محجوبیست، باید چماقچیِ حکومت باشد…!
نگارش و گردآوری؛ قجرتایم
منبع؛ تاریخ عضدی، شاهزاده عضدالدوله سلطان احمدمیرزا، (پسر چهلونهم فتحعلیشاه قاجار) دکتر نوایی، انتشارات مهارت
پینوشت؛ بهتر است یک هشتگ برای این حکایات بگذاریم بهنام #حقایق_تاریخ_قبل_از_کشف_نفت و پستهایی که تا امروز با این موضوع بوده، در زیر این هشتگ دستهبندی کنیم! در تاریخ اجتماعی ایران اثر راوندی هماین حکایت با عنوان #دیوث_بدفرجام بودهاست…!