حاجآقامحسن سلطانآبادیِ عراقی (اراکی)، فقیه و مجتهد شیعهی دوران قاجار بود. وی از همراهان نزدیک شیخ فضلالله نوری بود که در جنبش مشروطه با همدستیِ محمدعلیشاه قاجار، به سرکوبِ آزادیخواهان پرداختند. «محمدعلی تهرانی» در کتاب «تاریخ انقلاب مشروطیت ایران» مینویسد: «چون مملکت تغییر رژیم داد، بالطبع رعایا در تحت حکومتِ جبارِ ملاکینِ دزد نخواهد بود و زنجیر عبودیت را از گردن خود برداشته. حاجآقامحسن که تاکنون فرمانروایی بر آنان داشت، نتوانست این رنج را بر خود هموار نماید. بنابراین به مشروطیت و آزادی به نظر بغض و دشمنی نگریست.»
«دکتر ملکزاده» نیز گزارش جالبی از همین موضوع در کتاب خود میدهد:
در همین زمان، «حاجیمیرزاحسن»، مجتهد معروف تبریز که با مشروطهخواهانِ آن سامان به مخالفت برخاستهبود و «حاجیخمامی» که از علما و منتقدین گیلان بود و مخالف با مشروطه بود، به تهران وارد شدند و «حاجیشیخ عبدالنبی» که از روحانیون معروف تهران بو، با «حاجی شیخ فضلالله» همدست شدند و به طرفداری از مشروطهی مشروعه و مخالفت با مشروطهخواهان قیام کردند و به تقلید از مشروطهخواهان مجالسی چند آراستند و جماعتی از مُفتخوارها و اوباش را گرد خود جمع کردند و «حاجیمیرزا لطفالله» منبر رفته و بنای بدگویی از مشروطیت و رهبران آن را گذارد. «حاجیآقامحسن عراقی» و بستگانش به مُلاهای مستبد و پیروِ محمدعلىشاه پیوسته و انقلابی در عراق (اراک) برپا کردند و جمعی از مشروطهخواهان را کشتند و خانههای آنها را نیز غارت نموده و به آتش کشیدند…»
اما این پست را با یک گزارش ویژه و تأملبرانگیز در ارتباط با همین موضوع از «مهدیقلی هدایت» (مخبرالسلطنه) به پایان میرسانیم. مهدیقلی هدایت (مخبرالسلطنه) در کتاب «خاطرات و خطرات» خود مینویسد:
«به ابراهیمآباد (اولِ ورودیِ اراک از طرف جادهی تهران) که رسیدیم، همه صحبت از به زور بردنِ مِلک و ناحقگفتن و مالِ یتیمخوردنِ «جنابِ مستطاب، ابوالارامل والایتام، حجتالاسلام آقای حاجیآقامحسن سلمهاللهتعالی» مجتهد عراقی (اراکی) بود. پرسیدم: این اربابهای خدانشناس که نان رعیت را در این سالِ قحطی از خودشان مضایقه میکنند کدامند؟ گفتند: در عراق (اراک) اربابی بزرگتر از حاجیآقامحسن نیست که صد پارچه مِلک ششدانگی دارد، غیر از آنچه شریک است. انشاالله خدا کمک کند، امید است که تمام ملک عراق و اطراف را تصاحب کند.
این حجتالاسلام والمسلمین که ۹۰ سال دارد و به قول خودش یک پایش در این دنیاست و یک پا در آن دنیا، سالی بیش از ۲۵۰ هزار خروار گندم ضبطِ انبار دارد و خودش گفتهاست که ۲۰۰ هزار تومان هم نقدی املاک و اجارهی مستغلاتِ شهری دارد و ۵ هزار تفنگ «مکنز» با فشنگ دارد و ۳ هزار سوارِ تفنگچی در املاکش حاضر دارد! زیاده از ۳۰ نفر هم زن دارد. عجیب این است که میگویند پدر مرحوم این جناب حاجیآقامحسن، فقط یکقطعه زمین کوچکی داشته که سالی ۱۷ مَن گندم حاصل آن بودهاست.
باقیِ این مکنت را جناب آقا از مال حلال جمع فرمودهاند؛ یعنی حتماً یک خدای ظالمی از گلوی چند هزار نفر مظلوم گدا و گرسنه بُریده و به جناب آقا داده و هرچه جناب آقا شب و روز و نصفهشب مناجات کردهاست که ای خدای بزرگ! من اینهمه مال دنیا را میخواهم چه بکنم و حال آنکه جَد من، پیغمبر هم این اندازه مال نداشت و نابودیِ اینهمه مردمان نادار گدای لخت و گرسنهی عراق (اراک) آیا سزاوار عدل است؟! و آیا حق است که به من اینهمه گندم بدهی و برای اینکه گرانتر بشود، ۳-۴ سال آنها را رویهم انبار و احتکار کنم و ندانم با اینهمه پول چه کنم؟!
ولی خداوند عادل با زبان بیزبانی میفرماید: تو نمیدانی، من یک دوستیِ مخصوص با تو دارم که نظیر آن را با اجدادت محمد بن عبدالله و علی بن ابیطالب نداشتم، آنها را فرستادم تا با این جنگها و کشتهشدنها و زخمها مردم را مسلمان کنند، تا این مردم با مشقت برای تو زراعت کنند و اگر در کار کوتاه بیایند، آنقدر در حبس نگاهشان داری که بمیرند. آنوقت جناب آقا، با شنیدن این فرمایش الهی به سجده افتاده، ۷۰ مرتبه «یاغنی یاغنی» میگوید و تازه به یادش میافتد که روایت است در مطبخ یکی از بزرگان دین هم ۴۰۰ هاون طلا بودهاست…!»
نگارش و گردآوری؛ قجرتایم
منابع؛
تاریخ انقلاب مشروطیت ایران، محمدعلی تهرانی کاتوزیان، شرکت سهامی انتشار
تاریخ انقلاب مشروطیت ایران، ج۱، دکتر ملکزاده، انتشارات سخن
خاطرات و خطرات، مهدیقلیخان هدایت (مخبرالسلطنه)، انتشارات زوار
پینوشت؛ همین «میرزا حسن» مجتهد تبریز که اسمش را در متنِ دکتر ملکزاده مشاهده کردید، خودش و پدرش گندم احتکار میکردند. از قول خانم «هما ناطق»؛ مورخ نامدار تاریخ معاصر، به حدی کینهی این خاندان در دل مردم آذربایجان بود، که منتظر فرصتی ماندند و در گرماگرم «جنبش مشروطه»، مجتهد را از تبریز بیرون کردند.
همچنین جالب است بدانید زمانی که «شیخ فضلالله نوری» با صدها تَن از اوباش به مخالفت با مشروطهخواهان در عبدالعظیم حسنی بَست نشست، اکثر وقایعنگارانِ «تاریخ انقلاب مشروطیت» در حیرت بودند که هزینهی این «بَستنشینی» از کجا میآید…؟! بعدها متوجه شدند که «حاجآقامحسن عراقی» ۶ هزار تومان (زمان قاجار!) برای «شیخ فضلالله نوری» پول فرستادهاست! (که در اپیزود نهم پادکست رادیو قجرتایم روایت کردهایم.) اکثراً اراکیهای قدیمی این خاندان را میشناسند.
حرف بسیار است که در این فضای محدود نمیگنجد! حرف که هیچ،درد هم زیاد است… اگر قرار بود به سلیقهی شخصی پست بگذاریم، فقط به مسببین روزگار تاریک «دورهی ناصری» و «انقلاب مشروطیت» میپرداختیم، تا بدانیم خانه از پایبست ویران است…