شکر تلخ؛ فصل چهارم – قسمت دوازدهم

کبری دیگر طاقت ندارد. نامه‌ی دوم را می‌نویسد و به‌تهران ارسال می‌کند، اما این‌بار از طرف مادرش، جواب و پول بازگشت به‌تهران را فراهم می‌نماید. نهایتاً با تمام مصائب و مشکلاتی که در مشهد و نبودِ شوهر و سرپرست تجربه کرد، همراه با فرزاندان و خواهرش آن شهر را تَرک کرد و با هزاران امید به‌تهران بازگشت...!
پادکست داستان‎‌های تاریخی؛ شکر تلخ
چکیده‌ی اپیزود دوازدهم از فصل چهارم؛

کبری دیگر طاقت ندارد. نامه‌ی دوم را می‌نویسد و به‌تهران ارسال می‌کند، اما این‌بار از طرف مادرش، جواب و پول بازگشت به‌تهران را فراهم می‌نماید. نهایتاً با تمام مصائب و مشکلاتی که در مشهد و نبودِ شوهر و سرپرست تجربه کرد، همراه با فرزاندان و خواهرش آن شهر را تَرک کرد و با هزاران امید به‌تهران بازگشت…!

نویسنده؛ جعفر شهری باف
راوی؛ فرهاد مهرآبادی

برای حمایت از صدای قجرتایم؛ لینک پادکست‌های ما را با دوستان و خانوادۀ محترم خود به اشتراک بگذارید، سپاسگزاریم.

 

شاید این پست هم برای شما جالب باشد:  شکر تلخ؛ فصل اول - قسمت چهاردهم
3/5 - (2 امتیاز)

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *