سوم/۳ مارس سالروز درگذشت “اورنگزیب” عالمگیر(!) یا عالمگیر اعظم در سال ۱۷۰۷میلادی است. وی ششمین امپراتور گورکانی هند و یکشخص بیاندازه متعصب بود. این مرد ششمین امپراتور گورکانی هند و نزدیک بهپنجاه سال در قدرت بود، چگونگی بهتاجوتخت رسیدن او خود داستان عجیبی دارد، روایتی پر از برادر و پدرکُشی و خیانت و ناجوانمردی. اورنگزیب با دستانی آغشته بهخون جایگاهش را به دست آورد. پس از رسیدن بهقدرت چون مرد متعصبی بود تمام تلاش و همت خود را بر آن داشت تا به طور کل کشوری یکدست با یکدین واحد بسازد؛ دین اسلام! او بر این باور بود که هر آنچه اندیشه در جهان است، اگر در معدهی اسلامی “اورنگزیب” هضم نشد، پس باید با زور شمشیر آن را حذف کرد!
وی تمام عمر سلطنت خود را صرف همین کار کرد و کشتار بینظیری از غیرمسلمانان هند به راه انداخت؛ نوشتهاند هزاران معابد باستانی هندوان را خراب کرد و جای آن مسجد ساخت! این مرد متعصب دوباره قانون «جزیه» را احیا کرد و از مسلمین خواست که خودتان «جزیه» را نقد کنید و این دستور هندوستانی را که به موزهی ادیان و مذاهب مشهور است به جنگ داخلی کشاند! تو گویی پادشاهان نیک و خردمندی چون اکبرشاه و جهانگیرشاه و شاهجهان نادان بودند که دین را شخصی دانسته، بهکناری گذاشته و با فهم دورهی خود تلاش کردند ناسیونالیسم را بَرکشند. لعلنهرو در مورد “اورنگزیب” مینویسد:
«او مثل پدربزرگش جهانگیر به هنر و ادبیات یا مثل پدرش شاهجهان بهمعماری علاقه نداشت بلکه فقط یک مرد مذهبی بسیار متعصب بود که هیچ دین و مذهبی را جز آنچه خودش به آن عقیده داشت تحمل نمیکرد. “اورنگزیب” سیاست فشار را نسبت به پیروان آیین هندو طرح و اجرا کرد؛ به این جهت تمام اصول و ارکانی را که امپراتوری مغول بر آن متکی بود از میان برداشت. “اورنگزیب” دوباره «جزیه» را برای هندوان اجباری ساخت . تا آنجا که مقدور بود هندوان را از کارهای دولتی اخراج و برکنار داشت و مورد حمله و تجاوز قرار داد.»
در طول دوران حکومت “اورنگزیب”، کشور دچار هرج و مرج گردیده بود. رشوهگیری و اختلاس و ظلم و جور و بالاخره انواع و اقسام بینظمی و بیعدالتی شیوع یافته بود و با همهی این احوال این مرد مأیوس نشده و همچنان بر “طبل تو خالی” حکومت اسلامی میکوبید؛ و در پایان عمر عاقبت کارش به جایی رسید که هر پنج پسر خود را زندانی کرده بود! بعد از او دومین پسرش محمدمعظم با لقب شاه عالم بهادرشاه در ۱۹ ژوئن همان سال بهسلطنت نشست. در واقع با اشتباهات اورنگزیب دوران پرشکوه امپراتوری گورکانی بهپایان رسید و از او بهعنوان آخرین پادشاه بزرگ سلسله گورکانیان هند یا امپراتوری مغول کبیر هند یاد میشود.
پینوشت:
یک نکتهی بامزهای هم در ارتباط با رابطهی اورنگزیب با ایران ما در تاریخ آمده که بدون ارتباط با این پست نیست! حکومت اورنگزیب با شاه عباسدوم صفوی مقارن شده بود؛ صفویان پیشتر قندهار را با شکست ارتش اورنگزیب فتح کرده بودند؛ اما کمکم رابطهی دربار هند و ایران به یک آرامش نسبی رسیده بود. اواخر عمر شاهعباس دوم که البته پادشاه مقتدری بود، اورنگزیب یک سفیر گستاخی به ایران میفرستد، این سفیر در حضور شاه در شمردن القاب اورنگزیب زیاده روی میکند که ناگهان شاهعباس از کوره در رفته و فریاد میزند، مردک! عالمگیر و عالمگیر اعظم چیست! شما کدام جنگ را بردید و کدام فتوحات را داشتهاید که چنین القابی برای خود میسازید! خلاصهی مطلب آنکه شاهعباس دوم ارتش را جمع کرده بود که یک گوشمالی سختی به ارونگزیب عالمگیر بدهد، که عمرش کفاف نداد و درگذشت! شانس بزرگی آوردند! (پینوشت را قریب به مضمون از روی حافظه نوشته شده است.)
نگارش و گردآوری: قجرتایم
برگرفته از تاریخ هند، دولافوز، ترجمه سیدمحمدتقی فخرداعی گیلانی، تهران، نشر کمیسیون معارف
نگاهی به تاریخ جهان، ج یکم، لعل نهرو، ترجمه محمود تفضلی، تهران، انتشارات امیرکبیر