اگرچه «یعقوب لیث»، بنیانگذار سلسلهی صفاریان، از نظر دربار عباسی و فقهای اسلامی، یک شورشی بهشمار میرفت که کارهایش میبایست خلاف موازین شرع اسلام محسوب شود و شخصیتش مورد نکوهش قرار گیرد، اما همهی مورخان پیشین که دربارهی او مطلب نوشتهاند، شیفتهی شخصیت والای او شدند و به گونهی شگفتیآوری از رادمردی و بزرگواری و شیوهی پسندیدهی کشورداریِ او سخن گفتهاند.
این مورخان دربارهی خلفای راشدین و نیز امویان و عباسیان سخنهایی دارند، اما وقتی به «یعقوب لیث» میرسند، از او با شیفتگی یاد میکنند و چنان اوصافی را برای او میشمارند که در دیگر رهبران وجود نداشته و گویا ویژهی او بودهاست. «مسعودی» در «مروجالذهب و معادنالجوهر» دربارهی «یعقوب لیث» نوشته که در میان سلاطین پیشینه، از ایرانی و غیر ایرانی، هیچکس در سیاست و مردمداری و تنظیم امور سپاه و خوشرفتاری با سربازان و کارگزارانش، و همچنین محبت و هیبتی که مردمش به او داشتهباشند، همچون «یعقوب لیث سیستانی» نبودهاست. پس از او نیز شنیده نشده که کسی همچون او باشد. او با سربازانش چنان نیکرفتار بود که همه با دل و جان در اطاعتش بودند و او را دوست میداشتند و هیچ کاری بیرضای او انجام نمیدادند.
از نمونههای اطاعت مردانش از او چنانکه آوردهاند؛ یکی آن است که روزی در پارس به سربازانش اجازه دادهبود که شتران و چارپایان را برای چَریدن رها کنند. سپس واقعهای به پیش آمد و به جارچی فرمود تا جار بزند که «چَرا بس!» چون این ندا شنیده شد، مردم دویدند و چارپایانشان را از چَریدن بازداشتند. مردی علف از دهان شترش گرفت و بر زمین افکند و فریاد زد: «امیر چهارپایان را از علوفه بریدند.» نمونهی دیگر آن که یکروز یکی از افسران بلندپایهی او را دیدند که زره بر تَن داشت، ولی جامه نپوشیده بود. از او پرسیدند چرا جامه بر تَن نداری؟! گفت: «وقتی بانگ دردادند که سلاح برگیریم، در حال استحمام بودم؛ چون نخواستم که اجرای فرمان امیر را به تأخیر افکنده باشم، از پوشیدن جامهام خودداری کردم.»
وقتی «یعقوب» میخواست کسی را به مقامی بگمارد، ابتدا از گذشتهی او تحقیق به عمل میآورد، آنگاه از او میخواست که صورت کاملی از داراییها و ملکهایش را ارائه کند، سپس همه را ثبت میکرد و اگر اتفاق میافتاد که عملی از چنین مقام بلندپایهای سر میزد که وی را از کار برکنار میکرد، هرچه در حین خدمتش گرد آوردهبود را از او میگرفت و به او اجازه میداد تا اموالش را که پیش از خدمتش داشته تحویل بگیرد و به زندگیِ پیشینش بازگردد. او تاجوتخت و کاخ و بارگاه نداشت و هر جا که میرفت، تخت چوبینی داشت که رویش مینشست و به هنگام سخنرانی نیز بر روی همین تخت میایستاد. وقتی به سفر یا جنگ میرفت، گلیمی داشت که بر آن استراحت میکرد و چون میخواست بخوابد، سپرش را بالش میکرد و پرچمی را روی سپرش، زیر سرش مینهاد.
فراموش نکنید که «یعقوب لیث صفاری» با نام اصلیِ «رادمان پورماهک» یا به شکل رایج در پارسیِ میانه «رادمان ماهکان» (رادمان پسر ماهک)، کسی بود که با موفقیت، بخشهای بزرگی از منطقه؛ شامل کشورهای امروز ایران، افغانستان، ترکمنستان، ازبکستان و تاجیکستان و غرب پاکستان را از چنگ استثمار خلفاء آزاد نمود.
نگارش و گردآوری؛ قجرتایم
منبع؛ یعقوب لیث سیستانی، امیرحسین خُنجی
پینوشت؛ «یعقوب» مردی بود که با تکیه بر استعداد و هوش نظامی به قدرت رسید و متأسفانه به خرافات لشگریان در نبرد آخر با عباسیان باخت… که اگر نمیباخت… که اگر مریض نمیشد… حیف که تاریخ را با اما و اگر نمینویسند! به حدی پیروزیهای مهم در دورهی خود به دست آورده که مورخین پنداری از توضیح شرح واقعه خسته شدند و نوشتهاند؛ یعقوب در جنگهای این و آن پیروز شد! بدبختانه عبارات را لوث و کمارزش کردهاند و نمیشود یک مطلبی در مورد بزرگان نوشت! یادش گرامی…
2 پاسخ
لیث صفاری یکی از راد مردان آریایی بود که بر عرب ها شورید و برای همیناست که ملایان از او دل خوشی ندارند و آرامگاهش را تخریب گرده اند .
چقدر حقیر هستید که حتی از دیدگاه هم ترس و وحشت دارید .