جامعهی گیسبریدگان
«مهدی تدینی» در مورد جامعه مدنی ایران مینویسد: اتفاقی که بیستسال پیش، پیشپاافتادهترین، بیاهمیتترین و بدیهیترین مسئلهی ممکن در نظام آموزشی و جامعهی ما بود، یعنی قیچیکردن موی پسران مدرسه، امروز یکشبه با یک ویدئوی یکدقیقهای به جنجالی بزرگ تبدیل میشود، تا جایی که «سخنگوی دولت» – دولتی که اعضای آن از سختگیرانهترین غربالگریِ سیاسی عبور کردهاند – خبر از برکناریِ مسئولان آن مدرسه میدهد. این ایران ماست… ایرانی که باید به جامعهی مدنیاش افتخار کنیم! همیشه به بانگ رسا گفتهام جامعهی مدنیِ ایران پُرنورترین نقطهی خاورمیانه است. اول توضیح دهم «جامعهی مدنی» یعنی چه: سپهری که خارج از هر گونه دخلوتصرف و تصمیمات و انتصابات حکومتی قرار دارد، «جامعهی مدنی» نامیده میشود. آنبخش از حیات اجتماعیِ ما ایرانیها که بهطور مستقیم زیر دست دولت/حکومت نیست، جامعهی مدنی است.
جامعهی مدنیِ ما انگارهها، رفتارها و الگوها را از پایین عوض کردهاست و با اینکه مجاریِ سیاسیِ رسوخِ این الگوها به دنیای سیاست مسدود شده، اما چنان نیرویی دارد که هیچ حاکمی نمیتواند به آن بیاعتنا باشد. این تغییر نتیجهی همت و ارادهی همان نسلی است که زمانی در مدرسه هر جور میخواستند با آن رفتار میکردند و برای کسی هم اهمیت نداشت؛ همان گیسبریدگان دیروز. این جامعهی مدنیِ تحولبخش با اینکه دستش از دنیای سیاست کوتاه شده، با یگانه ابزار خود همهچیز را متحول میکند. و آن یگانه ابزارش چیست: فضای مجازی. در واقع، همان نسلی که در مدرسه موهایش را قیچی میکردند و وقتی به جامعه آمد مُهر سکوت بر لبانش زدند، خوی جامعه را عوض کردهاست و یگانهابزاری هم که برایش مانده، همین فضای مجازی است – امیدوارم حالا درک کنید چرا من از فیلمی مانند «قهرمان» بابت «دیوسازی» از فضای مجازی که یگانهابزار جامعهی مدنی است، دلخور و خشمگینم!
جامعه مدنی ایران در مقابل تحقیر و تعصب
اما ما چطور اینهمه عوض شدیم؟ زمانی که نسل ما مدرسه میرفت، تراشیدن مو که هیچ است، هر نوع تحقیر و حتی شنیعترین شکل تنبیه بدنی عرف و رایج بود و آب هم از آب تکان نمیخورد. همان نسل توسریخورده، امروز بزرگ شده، میانسال شده، پدر و مادر شده، و دیگر اجازه نمیدهد فرزندانش تحقیر شوند و اصلاً تحقیر و کتک و اعمال سلطه را نمیپذیرد! بیایید برویم به مدارس دهههای شصت و هفتاد… کچلکردن پسران چیزی شبیه وحی منزل بود! نظام آموزشیِ ما نمیفهمید که در دهههای خیلی دور کچلکردن در اصل برای جلوگیری از شیوع شپش بود و وقتی سطح بهداشت شخصی و خانوادگی بالا آمده بود، لزومی به کچلکردن نبود! در عموم مدارس تا دبیرستان پوشیدن شلوار جین ممنوع بود و شما طبق هیچ قاموسی تا ابد درک نخواهید کرد که این مقررات بر اساس کدام اصل آموزشی آمده بود، مگر تعصب!
اوضاع مدارس دخترانه هولناک بود، هولناک به معنای واقعیِ کلمه. رفتار ناظمهای مدارس دخترانه گاه با رفتار مأموران اردوگاههای کار اجباری برابری میکرد! زشت، تحقیرآمیز و بیادبانه! ای کاش روزی دختران زبان باز کنند و بگویند بهخاطر پوشیدن «جوراب رنگروشن» چه برخوردی میدیدند. شمارش دقیق موهای صورت، ذرهبینگذاشتن زیر ابرو، دستمالکشیدن به لب، چککردن پشت پلک، گشتن کیفهای دختران برای اینکه مبادا کسی آینهی کوچکی همراه آورده باشد… ای آقایان و خانمهایی که چنین میکردید! آی مسئولانی که چنین دستوراتی میدادید و چنین سختگیریهای پوچی میکردید، شما را بهخدا یکبار – به ما نه – پیش خود جلوی آینه پاسخ دهید نتیجهی اینهمه فشار و اضطراب بیموردی که به فرزندان این مملکت وارد کردید چه شد؟! آیا هنوز تردید دارید که همهی این فشارها، نتیجهی معکوس داد؟ چنان بُغضی در دل دخترها انداختید که وقتی مادر شدند، مطلقاً معکوس شما عمل کردند…
قیچیهایتان را غلاف کنید!
دربارهی خشونتهای فیزیکیِ عریان در مدارس پسرانه در دوران کودکیمان پیشتر در نوشتاری دیگر با عنوان «جراحات کودکی» صحبت کردهام و اینجا دیگر تکرار نمیکنم. برخی از آن خشونتها فقط از افراد بیمار برمیآمد. ای کاش سرانجام روزی بفهمید – و همهی ما بفهمیم – برخی پیروزیهای کوتاهمدت، باختهای دیرهنگام و ابدی بههمراه میآورد. مزاج انسان با سرکوب و توسری سازگار نیست. هر سرکوبی از جای دیگری سر باز میکند و مفری برای جبران این سرکوب مییابد. اینکه آب صخره را سوراخ میکند افسانه نیست، طبیعت این دنیاست. پس به صخرهبودن خود غره نباشید. این که گیاه حتی از لای سنگ جوانه میزند، قصه نیست، واقعیت این دنیاست… همان نسلی که گیس پسران و دخترانش را قیچی میزدند و آب از آب تکان نمیخورد، امروز جامعهای ساخته است که دیگر تحمل نمیکند؛ زیرا همهچیز را عوض کردهاست… قیچیهایتان را غلاف کنید!
نگارش و گردآوری؛ مهدی تدینی، مترجم و پژوهشگر در حوزهی تاریخ و اندیشهی سیاسی/اجتماعی