مرگ سیاه؛ گزارش هولناک وقایع‌نگاران از طاعون!

بیماریِ «طاعون خیارکی» معروف به مرگ سیاه که آشکارا در زاد و ولد بسیار و کثافات شایع در میان مردم چین که بر اثر جنگ به فقر کشیده شده و بر اثر قحطی ضعیف گشته‌بودند ریشه داشت و در سال ۱۳۳۴م دوباره در چین شایع شد و در سال ۱۳۴۶م، تاتارها آن را به اروپای شرقی منتقل کردند.
مرگ سیاه

بیماریِ «طاعون خیارکی» معروف به مرگ سیاه که آشکارا در زاد و ولد بسیار و کثافات شایع در میان مردم چین که بر اثر جنگ به فقر کشیده شده و بر اثر قحطی ضعیف گشته‌بودند ریشه داشت و در سال ۱۳۳۴م دوباره در چین شایع شد و در سال ۱۳۴۶م، تاتارها آن را به اروپای شرقی منتقل کردند و در اواخر سال ۱۳۴۷م کشتی‌هایی که از آسیای مرکزی می‌آمدند نیز بیماری را در جنوا و مارسی شیوع دادند.

طاعون؛ مرگ سیاه

در تابستان سال ۱۳۴۸م، طاعون در ونیز هم شایع شد و در عرض یک‌سال تمام سواحل مدیترانه را فرا گرفت. قحطی‌های پی‌درپیِ سال‌های ۱۳۳۳ تا ۱۳۳۴م، ۱۳۶۲ تا ۱۳۳۷، ۱۳۳۷ تا ۱۳۴۲م در اروپای باختری نیز احتمالاً مقاومت مردم فقیر را تحلیل برده‌بود. بعد این افراد، بیماری را به طبقات دیگر هم سرایت دادند. این بیماری به ۲ شکل بود: «ریوی»، همراه با تب شدید و خلط خون‌آلود، که پس از ۳ روز به مرگ می‌انجامید، و «خیارکی»، همراه با تب و دمل و سیاه‌زخم، که پس از ۵ روز منتهی به مرگ می‌شد. این بیماری که در فاصله‌ی سال‌های ۱۳۴۸ تا ۱۳۶۵م به تناوب بروز کرد، نیمی از مردم ایتالیا را از پای درآورد.

طاعون؛ مرگ سیاه

یک وقایع‌نگار ایتالیایی در سال ۱۳۵۴م چنین نوشت:
همراه اجسادی که به گورستان روان بودند، نه خویشاوندی بود، نه دوستی، نه کشیشی، نه راهبی. از عزاداری برای مردگان هم خبری نبود. در بسیاری از نقاط شهر، خندق‌های پهن کَنده‌بودند که اجساد را در آن می‌انداختند و با کمی خاک می‌پوشانیدند. بدین‌سان، خندق با انباشته‌شدن اجساد به‌روی‌هم پُر می‌شد، سپس خندق دیگری می‌کَندند. من با دستان خویش ۵ تَن از فرزندانم را در یک گودال به خاک سپردم و بسیاری دیگر از مردم نیز چنین کردند. خاک روی بسیاری از مردگان آن‌قدر کم بود که سگ‌ها به آسانی اجساد را بیرون می‌کشیدند و می‌خوردند و تکه‌هایی از تَن مردگان را در شهر می‌پراکندند. ناقوس کلیسایی به صدا درنمی‌آمد و دیگر کسی اشکی برای گریستن نداشت، هرچه هم که فردِ از دست‌رفته عزیز بود؛ چرا که تقریباً همه در انتظار مرگ بودند و مردم چنین می‌گفتند و باور داشتند که این پایان جهان است…!

شاید این پست هم برای شما جالب باشد:  هیتلر و والت دیزنی؛ از حمله به پرل‌هاربر تا جنگ رسانه‌ای!

طاعون؛ مرگ سیاه

در فلورانس، به گفته‌ی «ماتئوویلانی»، از آوریل تا سپتامبر ۱۳۴۸م، از هر ۵ نفر، ۳ تَن جان سپردند! «بوکاچیو»، کتاب «د کامرون» خود را با شرح دهشتناکی از طاعون آغاز می‌کند که بسیار تأمل‌برانگیز است:
نه‌تنها صحبت و هم‌نشینی با بیماران، بلکه حتی لمس لباس‌ها یا هر چیز دیگری که دست بیماران به آن‌ها خورده‌بود یا بیماران از آن استفاده کرده‌بودند، به تنهایی کافی بود که بیماری را سرایت دهد. اگر حیوانی با چیزی متعلق به شخص بیمار یا مُرده از این بیماری در تماس قرار می‌گرفت، در اندک‌مدتی جان می‌سپرد و من این نکته را به چشم خود دیده‌ام. این مصیبت چنان هراسی بر دل همگان افکنده‌بود که برادر، برادر را، و عمو، برادرزاده را، و چه‌بسا که زن، شوهر را وامی‌نهاد… حتی از آن عجیب‌تر؛ بعضی از پدران و مادران از دیدار و نوازش فرزندان خویش خودداری می‌کردند، چنان‌که گویی فرزندان آن‌ها نیستند… هر روز هزاران تَن از مردم عادی، بی‌آنکه کسی به کمک و یاری‌شان بشتابد یا از مرگ‌شان آگاه شود، از پای درمی‌آمدند. بسیاری از مردم در خیابان‌ها دم آخرشان را می‌کشیدند و بسیاری دیگر که در خانه‌های خود می‌مُردند، تنها با تعفن اجسادشان مرگ‌شان بر همسایگان معلوم می‌شد.

طاعون؛ مرگ سیاه

«بوکاچیو» در ادامه می‌نویسد:
سراسر شهر از نعش این‌ها و دیگران انباشته بود. همسایگان، نه از روی خیرخواهی نسبت به فردِ درگذشته، بلکه بیشتر از ترس اینکه مبادا به سبب تعفن اجساد خود نیز در معرض ابتلای به بیماری قرار گیرند، اجساد را از خانه‌ها بیرون می‌کشیدند و پشت درها می‌نهادند. آنان که سحرگاه از کوچه‌ها می‌گذشتند، به اجساد بی‌شماری برمی‌خوردند. آنگاه تابوت‌ها را برای گردآوریِ اجساد می‌آوردند و برخی از اجساد را، به سبب نبودن تابوت، بر روی تخته‌پاره‌ای حمل می‌کردند. کم نبود تابوتی که با آن ۲ یا ۳ نعش به گورستان حمل شود. این حادثه‌ای نبود که یک‌بار بیشتر روی ندهد؛ حتی کم نبود تابوتی که حامل زن و شوهر، ۲ یا ۳ برادر، پدر و فرزند، و افرادی از این‌گونه باشد. کار به جایی رسیده‌بود که مردم به مرگ انسان‌ها همان‌گونه می‌نگریستند که امروزه و به مرگ بُزها و گوسپندان و حشرات و… می‌نگرند…!

شاید این پست هم برای شما جالب باشد:  فوبیای حشرات؛ خاطره‌ای جالب و شیرین از کسروی!

نگارش و گردآوری؛ قجرتایم
منبع؛ تاریخ تمدن، ج۵، رنسانس، ویلیام دورانت، انتشارات علمی‌فرهنگی

در ادامه نیز تصاویری از کشف بقایای گورهای دسته‌جمعی و مرتبط با همین پست مرگ سیاه را مشاهده می‌کنید. (۱۸+)

طاعون؛ مرگ سیاه

طاعون؛ مرگ سیاه

طاعون؛ مرگ سیاه

طاعون؛ مرگ سیاه

طاعون؛ مرگ سیاه

طاعون؛ مرگ سیاه

طاعون؛ مرگ سیاه

طاعون؛ مرگ سیاه

طاعون؛ مرگ سیاه

طاعون؛ مرگ سیاه

اگر به «تاریخ» علاقه‌مند هستید؛ پیشنهاد می‌کنیم حتما در اینستاگرام خود به خانواده‌ی بزرگ ۳۴۰,۰۰۰ نفری «قجرتایم» بپیوندید! صفحه‌ی اینستاگرام ما به صورت «روزمره»، بروزرسانی می‌شود؛ پس همین حالا افتخار بدهید و در اینستاگرام خود شناسه‌ی «QajarTime» را جستجو و فالو کنید.

امتیاز دهید!

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *