پروفسور آرتور پوپ (متولد ۱۸۸۱م و متوفی در ۱۹۶۹م و مدفون در اصفهان) ایرانشناسِ بهنام، چهارم آوریل ۱۹۲۵م اعلام کرد که ایرانیان نخستین مردمی بودهاند که از زمان داریوش بزرگ «آموزش و پرورش میهندوستی» را ابتکار و در مدارس به نوجوانان تدریس میکردند و در طول هزار سالِ نخست، روش تدریس این مادهی درسی به صورت نمایش بود، تا در در ذهن نوجوان نقش بندد و در تمامیِ وجود او استقرار یابد.
پروفسور پوپ در سخنرانیِ خود در دانشگاه کالیفرنیا گفتهبود که ایرانیان پیش از یونانیان و ملل دیگر دارای دبستان و کودکستان بودند. یونانیان آکادمیِ تدریس علم و ادبیات و فلسفه برای بزرگسالان دایر کردهبودند، ولی ایرانیان با الهام از آموزشهای زرتشت به تأسیس مدرسه برای پنجسالهها و بالاتر اقدام کردهبودند و در این مدارس، آموزش میهندوستی و اخلاقیات و تندرستی (ورزش و بهداشت) بر علم و ادبیات ترجیح داشت. طبق اکتشافات پروفسور پوپ، در ایران باستان هر مرد جوان که میخواست وارد ارتش شود، باید سهماه آموزش نظامی و سهماه آموزش میهندوستی میدید که قسمتی از آن به ذهنسپردنِ تاریخ ایران و تجربهی نیاکان بود. تدریس تاریخ به صورت سخنرانی در طول خدمت ارتش اجباری بود و مخصوصاً در شبِ پیش از آغاز هر جنگ.
بسیاری از دولتها از این اظهارات پروفسور پوپ که حاصل تحقیقات او بود استفاده کردند و «Patriotic Education» را وارد کار مدارس و ارتش و بعداً رسانههای خود از کتاب تا سینما و روزنامه و رادیو تلویزیون کردند. با چنین آموزش و پرورشی بود که ژاپنیها در سپاهیگری، چنان پیشرفت کردهبودند که نتیجهاش در جریان جنگ جهانی دوم مشاهده شد. توجه به آموزش میهندوستی از آغاز قرن ۲۱م و مشاهدهی گسترش آزمندیهای انسان و خودخواهیهای او، بهویژه پس از بحران مالیِ جاری در کشورهای صنعتی و فساد اداری در برخی از کشورهای دیگر افزایش یافته است؛ زیرا که «میهندوستی و دنبالهی آن علاقه به هموطنان» داروی درمان هرگونه آزمندی، خوددوستی، احجاف و تبعیض است. تدوین ضابطه، تأثیر ذاتی ندارد و یک خودخواه به محض مشاهدهی رخنه و روزنهی گریز از ضابطه، از آن عبور خواهد کرد.
آرتور پوپ؛ باستانشناس آمریکایی و کارشناس تاریخ و هنر ایران، استاد دانشگاه کالیفرنیا و مؤسس انستیتوی مطالعات مشرقزمین، از سال ۱۹۲۵م که وارد ایران شد، تقریباً تا پایان عمر در ایران به اکتشافات و تحقیقات خود دربارهی تاریخ و تمدن و هنر ایران ادامه داد و در قرن بیستم بیش از هرکس دیگری به شناسانیدن ایران به جهانیان کوشید. گفته شدهاست که رضاشاه تحت تأثیر اکتشافات پروفسور پوپ به ناسیونالیسم گرایید و روزی که شنید بدون قدرت نیروی دریایی هیچ دولتی تأثیرگذار نخواهد شد، با موسولینی تماس محرمانه برقرار کرد و بهرغم مخالفت لندن، برای ایران یک نیروی دریایی به وجود آورد. «فیلیس آکرمن» (متولد ۱۸۹۳م و متوفی در ۱۹۷۷م) بانوی او در این تحقیقات در کنار شوهرش بود. در پی درخواست از شاه ایران، آرامگاهی برای دکتر پوپ در اصفهان در ساحل زایندهرود نزدیک پل خواجو توسط دوست پوپ (محسن فروغی) ساخته شد که پس از درگذشت در آنجا به خاک سپرده شود.
همسر آرتور پوپ؛ یعنی «فیلیس آکرمن» نیز در همان آرامگاه به خاک سپرده شد. چند سال بعد، دکتر ریچارد فرای؛ ایرانشناس آمریکایی نیز از محمود احمدینژاد خواست تا در آرمگاه دکتر پوپ به خاک سپرده شود، اما پس از درگذشت افرای، به وصیت او عمل نشد. امامجمعهی اصفهان، فرای را «زبالهی غربی» خطاب کرد و افراطیون در شهر اصفهان، دست به تعرض به آرامگاه پوپ زدند! در این تعرض مقبرهی وی با بمبهای گرافیکی، آغشته به شعارهای ضد آمریکایی شدهبود. این گروه در مراسمی تهدید کرد که در صورت آوردن جسد فرای به اصفهان، آن را نبش قبر کرده و خواستار تخریب آرامگاه پوپ و همسرش نیز شدند، اما با تلاش جوانان اصفهانی لوح آرامگاه پوپ که هتک حرمت شدهبود ترمیم شد و لوحی هم به افتخار فرای نهاده شد. یادشان گرامی…
تصحیح و تکمیل؛ قجرتایم
نگارش و گردآوری؛ نوشیروان کیهانیزاده
پینوشت؛ این حکایت گور؛ از نبش آن تا مزاحمت برای تدفین یک شخص و از ایندست کارهای فرومایه، تاریخی مشخص دارد. باید وقت گذاشت و تحقیق کرد. شاید در تاریخ ایران نمونههای مشهورش از حکیم فردوسی باشد تا احمد کسروی… البته در تاریخ اسلام که نمونههای بسیاری دارد. امویان در این کار خِبره بودند و بعد از آن؛ مثلاً عباسیان، امویان را نبش گور میکردند و به استخوانها و باقیماندهی جسد شلاق میزدند و هرچه باقی مانده بود، به آتش میکشیدند! حتی تصورش هم سخت است…
یک پاسخ
پرفسور پوپ ما رو زیبا تعریف کرد برای کشور های دیگه و حتی درمور ویرانه تخت جمشید نظرش این بود کع تخت جمشید دل انگیز ترین ویرانه دنیای کهن هست ایشون با اینکه از ما نبود مارو خوب معرفی کرد و کسایی که با ارامگاه ایشون این کارو کردن ا هم وطن ما بودند و تعریف بدی از مردم و کشورمون با این کار به جا میزارند