مقدمهای بر شوهر صدراعظم «آنگلا مرکل»
طبق آنچه ما در ایران دیدهایم و تجربه کردهایم، نسبت خانوادگی یکی از فرصتهای مغتنم برای پیشرفت شغلی و حتی سیاسی است. یکی از بهترین پلکانها یا اصلاً آسانسورهای ترقی در ایران روابط خانوادگی است. (بگو داماد کیستی تا بگویمت مدیر آیندهی کجاستی!) اگر کسی رئیسجمهور باشد، برادرش حداقل میتواند مشاور ویژه یا بازرس ریاستجمهوری باشد. مورد داشتهایم که همهی برادرهای یک خانواده صاحبمنصبان بلندپایه بودهاند (البته خدا شاهد است که این مسئله به روابط خانوادگی ربط نداشته و مسئله این بوده که همهی برادرها از قضا اهل سیاست بودهاند! پس گناه مؤمن را نباید بیدلیل شُست!) اصلاً به ما چه! بگذریم… اما «آنگلا مرکل» و همسرش «یوآخیم زاور»…
رکوردهای صدراعظمهای آلمان
تردید نمیتوان داشت که «آنگلا مرکل» یکی از شخصیتهای بزرگ تاریخ آلمان و اروپاست. نخستین زنی بود که صدراعظم آلمان شد و ۱۶ سال در این مقام هم سکاندار سیاست آلمان بود و هم همزمان برای اتحادیهی اروپا مادری میکرد. او در عین حال رکورد خیرهکنندهای هم از خود بر جا گذاشت که بعید است به این سادگی در قرن پیش رو شکسته شود. از زمان «اوتو فون بیسمارک» صدراعظم پولادینِ امپراتوریِ آلمان که ۱۹ سال (۱۸۷۱-۱۸۹۰م) صدراعظم امپراتوریِ آلمان بود، فقط «مرکل» و «هلموت کُهل» بالاترین رکورد را دارند: ۱۶ سال. البته انگار روزگار اندکی هم با «مرکل» لج داشت و نگذاشت رکورد «کُهل» را بشکند؛ «مرکل» فقط نُهروز کمتر از «کهل» در مقام صدارت ماند. «هلموت کُهل» ۱۶ سال (۱۹۸۲-۱۹۹۸م) صدراعظم بود که اگر روزشمار حساب میکنیم میشود ۵.۸۷۱ روز. «مرکل» ۵.۸۶۲ روز صدراعظم بود. حتی «هیتلر» هم فقط ۱۲ سال پیشوای آلمان بود. اما در نوشتاری دیگر باید به «مرکل» بپردازم و این مقدمه را گفتم تا از کس دیگری یاد کنم؛ از شخصیتی مطلقاً غیرسیاسی اما جالب: «یوآخیم زاوِر، شوهر آنگلا مرکل».
دخالت خانواده در سیاست؟!
«یوآخیم زاور» و «آنگلا مرکل» هر دو بزرگشدهی آلمان شرقیاند، و هر دو شیمی خواندهاند. «زاور» پس از کسب مدرک فوقدکتری، استاد و پژوهشگر شیمی شد و علاوه بر استادی، صدها کار علمی/پژوهشی انجام داده و نشانها و افتخارات علمیِ فراوانی در کارنامهی خود دارد، اما آنچه موضوعیت سیاسی دارد، اتفاقاً زندگیِ خصوصیِ اوست که اصلاً هم سیاسی نیست. «یوآخیم زاور» سوژهی جذابی است؛ زیرا مانند کسی است که در دریا زندگی میکند، اما خیس نمیشود. «یوآخیم زاور» و «آنگلا مرکل» در سال ۱۹۹۸م با هم ازدواج کردند. این دومین ازدواج «مرکل» بود. «آنگلا» پیشتر سالهای ۱۹۷۷ تا ۱۹۸۲م با مردی بهنام «اولریش مرکل» زندگیِ زناشویی داشت. اصلاً نامخانوادگیِ «مرکل» هم نامخانوادگیِ همسر اولش است (نامخانوادگیِ خودِ «آنگلا مرکل»، «کاسنر» است). «مرکل» از ازدواج اولش فرزندی نداشت و در ازدواج دوم هم فرزندی به دنیا نیاورد، اما «زاور» از ازدواج اولش دو پسر داشت که آنها را به زندگیِ مشترکش با «مرکل» آورد.
هفتسال پس از ازدواجشان، «مرکل» صدراعظم شد (۲۰۰۵م). در تمام این سالها «یوآخیم زاور» هیچگاه از کار حرفهایِ خود بهعنوان شیمیدان پا بیرون نگذاشتهاست. او در مورد مسائل خانوادگی و سیاسی نیز هیچگاه نه صحبت میکند و نه مصاحبه میدهد. شرط او برای هر مصاحبهای این است که فقط در مورد مسائل کاریِ خودِ او (یعنی شیمی!) باشد. او فقط در موارد معدودی در برخی سفرها یا در مناسبهای خاصی «مرکل» را همراهی میکند. شاید یکی از تصاویر جالب او وقتی باشد که «مرکل» را در اجلاس جیهشت همراهی میکرد و در کنار همسران دیگر رهبران جهان، او تنها مرد صحنه بود.
از افسونزدایی تا مسئولیتپذیری و پاسخگویی
اما دلیل چنین پدیدهای، یعنی دلیل اینکه کسی در دریای سیاست غیرسیاسی میماند، هم شخصیتی است و هم نظام سیاسی/اجتماعیِ آلمان چنان حزبمدار و تخصصمحور است که نسبت خانوادگی کمترین تأثیر را در پاگشاییِ فرد به عالم سیاست و مدیریت دارد. اما اتفاق مهمتری که رخ داده، این است که در کشورهایی چون آلمان از سیاست «افسونزدایی» شدهاست؛ به این معنا که سیاستمداربودن دیگر «افسونی» ندارد. وقتی در سِمَت سیاسی «رانت» و «قدرت» وجود نداشتهباشد، افسون آن ناگهان رنگ میبازد، سیاست جذابیتش را از دست میدهد و آدم سیاستمدار نهتنها امتیاز خاصی ندارد، بلکه انبوهی از مسئولیتها و قواعد سختگیرانهی حرفهای را باید رعایت کند. همین زندگیِ سخت و پُردردسر، بودن زیر ذرهبین رسانهها و سوژهی شدیدترین و گاه زشتترین طنزها بودن، فقط زمانی فایده دارد و میارزد که قدرت مضاعفی به فرد ببخشد، اما وقتی قدرت تمام و کمال مصادف با مسئولیتپذیری و پاسخگویی باشد، جذابیت خود را از دست میدهد.
بخش بزرگی از این مسائل به نظام حزبیِ کارآمد ربط دارد. حزب برای موفقیت باید پشتوانهی مردمی داشتهباشد و برای اینکه پشتوانهی مردمی داشتهباشد، باید نظر مردم را جلب کند. چگونه میتوان نظر مردم را جلب کرد؟ باید بهترین نیروها در کمال صداقت و بدون کوچکترین خطا کارشان را انجام دهند. در گسترهی حزب اگر فردی خطا کند، به حزب آسیب میزند و به همین دلیل حزب بیدرنگ از فرد خاطی برائت میجوید، در کمیتهی انضباطیِ درونحزبی محاکمهاش میکند و اگر مرتکب خطایی نابخشودنی شده و به حیثیت حزب آسیب جدی وارد کردهباشد، از حزب اخراج میشود تا آبروی حزب نرود و پشتوانهی مردمیِ حزب ریزش نکند. به اینترتیب سیاستمداران درون شبکهای بسیار پُرگره و پُرنظارت زندگی و کار میکنند. نفس چنین سیستمی فسادستیز است. البته قصد ندارم این سیستم را بیعیب جلوه دهم، اما نمیتوان منکر کارآمدیِ آن در تربیت و جذب نیروی انسانیِ کارآمد شد.
ریاکاری و ظاهرسازی، تاوان سنگینی دارد!
درون چنین سیستمی اگر سیاستمداری با اتوبوس، مترو یا دوچرخه به محل کار خود برود، ریاکاری و ظاهرسازی نیست ( اصلاً نمیتواند باشد)، بلکه عادی است؛ زیرا اگر پسفردا تغییر رفتار دهد، خودِ او تاوان سنگینی بابت این دوروییِ خود میبیند. این همان غایتی است که ما تا به آن نرسیم، بخش بزرگی از مشکلاتمان حل نمیشود. تکتک سیاستمداران باید فقط به رأیدهندگانشان پاسخگو باشند. قدرت باید از طرف مردم توزیع شود و در نهایت، سیاست به شغلی بوروکراتیک و اداری مانند کارمندی در سایر ادارات تبدیل شود. با افسونزدایی و قدرتزدایی از دنیای سیاست، دنیای سیاست به مکانی حرفهای برای شایستگان تبدیل میشود – البته فساد و قدرتطلبی را نمیتوان مطلقاً ریشهکَن کرد، فقط میتوان آن را تا حد امکان محدود کرد. تا از سیاست افسونزدایی نشود، تا تخصصمداری، شایستهسالاری و بهخصوص نظام حزبی در فرهنگ سیاسی تثبیت نشود، پدیدههایی مانند «یواخیم زاور» شوهر صدراعظم، ظهور نمیکند.
نگارش و گردآوری؛ مهدی تدینی، مترجم و پژوهشگر در حوزهی تاریخ و اندیشهی سیاسی/اجتماعی