«خواجه نصیرالدین طوسی» در پنجم اسفندماه ۵۷۹ در طوس به دنیا آمد. در کودکی قرآن، صرف، نحو و آداب را فرا گرفت. مقدمات ریاضیات و علوم عقلی را نزد «کمالالدین محمد» و فقه و حدیث را هم نزد پدر و جدش که خود از فقها و محدثان عصر بودند فرا گرفت. استاد دیگر او داییاش «نورالدین علی بن محمد» بود که مطابق نظر برخی از مورخان، منطق و حکمت را به او میآموخت. پس از وفات پدر به نیشابور رفت که در آنزمان محل اجتماع اندیشمندان و دانشپژوهان بود و «اشاراتِ ابوعلی سینا» را نزد «فریدالدین داماد» و «قانون» را نزد «قطبالدین مصری» فرا گرفت و در جلسات درس «سراجالدین قمری»، «ابوالسعادات اصفهانی» و دیگران شرکت کرد. با «فریدالدین عطار» نیز در این شهر ملاقات کرد. همچنین نزد «کمالالدین موصلى» شاگردی کرد که در اکثر علوم، مخصوصاً ریاضى سرآمد بود.
این دوران از تاریخ ایران دورانی پُرالتهاب بود؛ زیرا مغولان از آسیای مرکزی به طرف خراسان در حال پیشروی بودند و شهرها را یکی پس از دیگری درمینوردیدند. در چنین فضای ناامنی مجال هیچگونه فعالیت عملی و پژوهشی برای دانشمندان وجود نداشت و «خواجه نصیرالدین طوسی» نیز از این قاعده مستثنی نبود؛ پس مدتی در شهرهای مختلف سرگردان بود تا آنکه به دعوت «ناصرالدین» فرمانروای قلاع [دژها، قلعهها] اسماعیلی در خراسان، به قهستان رفت و در آنجا به درخواست او، کتاب «تهذیبالاخلاق و تطهیرالاعراق» مسکویه رازی را به فارسی ترجمه کرد، سپس مطالبی به آن افزود و آن را «اخلاق ناصری» نامید. وی همچنین در آنجا کتابی در علم هیئت به نام «الرساله المعینیه» بهنام «معینالدین» فرزند «ناصرالدین» تألیف کرد. قلعههای اسماعیلیان، تنها نیروی مقاوم در برابر حملات مغولان دانسته شدهاست؛ در وضعیتی که شهرهای خراسان و نیشابور بهطور کامل به دست مغولان افتادهبود، این قلعهها سالهای طولانی مقاومت کردند و تسلیم مغولان نشدند.
«علاءالدین محمد» رهبر اسماعیلیان، پس از آنکه خبر حضور «خواجه نصیرالدین طوسی» نزد «ناصرالدین» را دریافت کرد، وی را به پیش خود خواند که همراه «ناصرالدین» به قلعهی میموندز رفت و رهبر اسماعیلیان استقبال ویژهای از او کرد. «خواجه نصیر» تا هنگامی که فرزند «علاءالدین محمد» (رکنالدین) در حملهی دوم مغول تسلیم آنها شد، در قلعهی الموت نزد او ماند. برخی مورخان بر آنند که اقامت «خواجه نصیر» در قلعههای اسماعیلیان از روی اختیار نبوده، بلکه او را مجبور به این کار کردهاند، اما «آقسرائی» در «مسامرهالاخبار» میگوید که «خواجه نصیر» نزد اسماعیلیان وزارت مطلق داشته و به چنان جایگاهی دست پیدا کردهبود که به او لقب «خواجه کائنات» دادند. کسانی که معتقدند «خواجه نصیرالدین طوسی» مجبور به حضور نزد اسماعیلیان شده و در قلاع آنان زندانی بوده، به جملات شِکوهآمیز او در پایان شرح اشارات استناد میکنند که از وضعیت روزگار و زندگیِ خود نالیده است!
«خواجه نصیرالدین طوسی» پس از حملهی دوم مغولان به فرماندهیِ «هلاکو» و تسلیمشدن قلعههای اسماعیلیان، به دربار «هلاکو» راه یافت. به گفتهی «سیدمحسن امین»، «خواجه نصیر» بیآنکه قدرت انتخاب داشتهباشد، با «هلاکو» همراه شد و در حالتی که مقاومت در برابر نیروی مهاجم امکانپذیر نبود، تلاش کرد تا از میراث علمی که در معرض نابودی بود، محافظت کند. بعضی نیز گفتهاند که «خواجه نصیر» در حملهی «هلاکو» به بغداد همراه او بودهاست و در واقع «خواجه نصیر» از پتانسیل نظامیِ مغولان برای براندازیِ دستگاه خلافت اسلامی استفاده کرد؛ تا آنجا که نوشتهاند خلیفهی بغداد به دستور «خواجه نصیرالدین طوسی» به قتل رسیدهاست. پس از فتح بغداد، «خواجه نصیرالدین طوسی» ساخت یک رصدخانه را به «هلاکو» پیشنهاد کرد؛ با این توجیه که او با توجه به دانشی که در نجوم دارد، میتواند با کمک رصد ستارگان، سلطان را از وقایع آینده آگاه سازد! این پیشنهاد مورد پسند قرار گرفت و ساخت آن از سال ۶۳۸خ آغاز شد. به گفتهی «علامه امین»، «خواجه نصیر» رصدخانهی مراغه را محلی برای جمعکردن عدهی زیادی از دانشمندان آنزمان قرار داد و بدینگونه آنها را از کشتهشدن رهانید و نیز تلاش زیادی برای جمعآوریِ تعداد زیادی از کتابها و حفظ آنها کرد. کار ساخت رصدخانه تا پایان عمر «خواجه نصیر» بهطول انجامید و زیج به دست آمده از این رصدخانه، «زیج ایلخانی» نام گرفت.
همچنین «خواجه نصیرالدین طوسی» کتابخانهی بزرگی در محل رصدخانه احداث نمود و بسیاری از کتابهای نفیس و سودمندی که از بغداد، دمشق، موصل و خراسان غارت شدهبود، به آن انتقال یافت. خودِ «خواجه نصیر» نیز مأمورانی به اطراف میفرستاد که هر جا کتاب علمی بیابند، بخرند و برای او بفرستند؛ چنانکه گفتهاند حدود ۴۰۰ هزار کتاب در کتابخانهی مراغه گرد آمد و کتابهایی از زبانهای چینی، مغولی، سنسکریت، آشوری و عربی به زبان فارسی ترجمه شد و در دسترس طالبان علم و دانشمندان رصدخانه قرار گرفت. در این مرکز علمی، علوم مختلف زمان، مثل ریاضیات، نجوم و علوم طبیعی، تحقیق و تدریس میشد. سرانجام «خواجه نصیرالدین طوسی» بعد از سالها خدمات علمی، در حالی در تاریخ ۱۱ تیرماه ۶۵۳خ درگذشت که برای ساماندادن به امور اوقاف و دانشمندان، در بغداد بهسر میبرد. او بنا به وصیت خود در حرم کاظمین دفن شد.
افسوس که آنچه بُردهام، باختنیست
بشناختهها تمام نشناختنیسـت
برداشتهام هر آنچه باید بگذاشت
بگذاشتهام هر آنچه برداشتنیست…
جایگاه علمیِ «خواجه نصیرالدین طوسی» را در علم، همتای «ابوعلی سینا» دانستهاند؛ با این تفاوت که «ابن سینا» در طب سرآمد بود و «خواجه نصیر» در ریاضیات. برخی معتقدند که دفاع «خواجه نصیر» از «ابن سینا» در برابر انتقادات فخر رازی، در کتاب «شرح اشارات»، موجب احیای فلسفه در آن عصر شد! درست است که «خواجه نصیر» علاوه بر علوم عقلی در فقه اسلامی هم جایگاه بلندی داشت، اما زمانی که به نظریات و کارنامهی علمیِ او نگاه میکنیم، مشخص است که وی چگونه میاندیشید؛ بهعنوان مثال بد نیست دو توصیهی اخلاقی در باب آداب مهمانی و غذاخوردن از «خواجه نصیر» و «امام محمد غزالی» را باهم مقایسه کنیم و بنگرید که تفاوت اندیشهی دینی و عقلی در این دو تَن که تقریباً معاصر هم بودند، در نمونهی سادهی اخلاقی چگونه است.
عقیدهی «غزالی» در مورد مجالس مهمانی:
«غزالی» در کتاب «کیمیای سعادت» کلیهی مسائل اجتماعی را از دیدگاه مذهبی مورد بررسی قرار میدهد. وی «فرش ابریشمین و مجمره و گلابدان سیمین و پردههای آویخته که بر آن صورت بود» منکر میداند، ولی مینویسد که «اگر صورت بر فرش و بالش باشد، اشکالی ندارد.» وی به حکم شرع معتقد است: «شنیدن صدای ساز و نظارهی زنان در مردان جوان، تخم فساد بُوَد… همچنین اگر در میهمانی مردی بود که جامهی دیبا دارد یا انگشتری زرین، نشاید آنجا نشستن… و اگر در مهمانی، مسخرهای باشد که مردمان را به فحش و دروغ به خنده آورد، نشاید نشستن با او…»
اما بنگرید به عقیدهی «خواجه نصیرالدین طوسی» در ارتباط با همین موضوع؛ وی در کتاب «اخلاق ناصری» در «آداب طعامخوردن» چنین مینویسد:
«اول دست و دهن و بینی پاک کند، آنگاه به کنار سفره حاضر آید و چون بر سرِ سفره بنشیند، به غذاخوردن مبادرت نکند، مگر که میزبان بود، و دست و جامهی آلوده نگرداند و به زیاده از سهانگشت نخورد و دهن فراخ نکند و لقمهی بزرگ برنگیرد و زود فرو نبرد و بسیار نیز در دهن نگاه ندارد و انگشت نلیسد و به سفرهی دیگر نظر نکند و غذا نبوید و نگزیند، و اگر بهترین غذا اندک بود، بر آن حریص ننماید و آن را بر دیگران ایثار کند و کثیفی بر انگشت نگذارد و نان و نمک تَر نکند و در کسی که با او مواکله (یعنی همغذایی) کند ننگرد و در لقمهی او نظر نکند و از پیش خود خورد و آنچه به دهن برد، مانند استخوان و غیر آن بر نان و سفره ننهد و اگر در لقمه، استخوانی یا موئی بود، چنان از دهن بیفکند که غیری وقوف نیابد و آنچه از دیگری متنفر یابد ارتکاب نکند و پیش خود چنان دارد که اگر کسی خواهد که بقیهی طعام او تناول کند، از آن متنفر نشود و چیزی از دهان و لقمه در کاسه و بر نان نیفکند. و پیش از دیگران به مدتی دست بازنگیرد، بل اگر سیر شدهباشد تعلل نماید تا دیگران نیز فارغ شوند و اگر آن جماعت دست بازگیرند، او نیز باز گیرد و اگرچه گرسنه بود، مگر در خانهی خود، یا موضعی که بیگانگان نباشند، و اگر در میان طعام به آب حاجت افتد، به نهیب نخورد، و آواز از دهن و حلق بیرون نیاورد، و چون خلال کند، آنچه به زبان از دهان جدا شود، فرو برد، و آنچه به خلال بیرون آرد، به موضعی افکند که مردم نفرت نگیرند و اگر در میان جمع بود، در خلالکردن توقف نماید، و چون دست شوید، در پاککردن انگشتان و اصول (یعنی بیخ و ریشه) ناخنان جهد بلیغ کند (باید توجه داشت که در آن روزگار همهی مردم ایران برخلاف مردم چین با دست غذا میخوردند) و همچنین در پاککردن لب و دندان غرغره نکند و آب دهان در طشت نیفکند و چون آب از دهن بریزد، با دست بپوشد و در دستشستن سبقت نکند بر دیگران و اگر پیش از غذا دست شویند، شایسته است که میزبان سبقت کند بر دیگر حاضران در دستشستن.»
بهطوری که میبینیم تعالیم «خواجه نصیر» با مبانیِ اخلاقیِ روزگار ما سازگارتر و از جهاتی از نظریات «غزالی» مترقیتر است.
نگارش و گردآوری: قجرتایم
بخشی از متن برگرفته از روزنامهی اطلاعات