« نیکلاس سانسون» وضعیت دستگاه قضایی در ایرانِ دورهی «شاهسلیمان» را چنین توصیف میکند: «ایرانیان مجموعهی قوانین مدونی ندارند، قانون آنها همان احکام شرعیست. در ایران سه نوع محکمه وجود دارد؛ محکمهی جنایی که عرف نامیده میشود، محکمهی مدنی که آن را محکمهی شرع میگویند و بالاخره محکمهی قانونی که دیوان عالی نام دارد. رئیس محکمهی جنایی و محاکم مدنی دیوانبیگیست. احکام او به وسیلهی داروغه اجرا میشود و خودِ داروغه به دعاویِ کوچک هم رسیدگی میکند. همچنین خانها در ایالات، رئیس محکمهی جنایی هستند. برای گرفتن اقرار نیز دو نوع شکنجه وجود دارد: شکنجهی عادی که عبارت است از چوببستن متهم، و شکنجهی غیرعادی که انواع و اقسام مختلفی دارد؛ از جمله در پاشنهی پای متهم با تیغ چند شکاف ایجاد میکنند و نمک پاشیده و سپس در چنین وضع دلخراشی متهم را فلک میکنند. گاه ناخنهای پای متهم را با گازانبر میکَنَند، گاهی دو دست و دو پای جنایتکاران را به چهار ستون میبندند و یک قطعه آهن را در آتش سرخ میکنند و بر روی قسمتهای گوشتیِ بدن میچسبانند و گاهی به همین ترتیب که آنها را به چهارچوب بستهاند، با منقاش گوشتهای بدنشان را میکَنَند. اشخاصی که این شکنجهها را متحمل میشوند، اگر اقرار کنند، حکم محکومیت آنها صادر و به مدعیِ خصوصی میسپارند و اگر اقرار نکنند، طرف دعوی باید پول خون آنها را (که به نسبت شخصیت متهم فرق میکند) بپردازد.»
نکته جالب اینکه در آن دوره، بدون تقاضای مدعیِ خصوصی، دولت، جنایتکاران را تعقیب نمیکرد. متهمان انحرافات ناموسی، با شدت مجازات میشدند. زنی را که به شوهرش خیانت کردهبود، از بالای منارهی مسجد به پایین میانداختند. دختری که عمل خلاف عفت انجام دادهباشد، سرِ او را میتراشیدند و صورتش را گِل میمالیدند و وارونه سوارِ خر میکردند و در کوچهها میگرداندند و با صدای بلند میگقتند: «وای به حال دختری که شرافت خود را حفظ نکردهاست!» «سانسون» در ادامه مینویسد: «طبق فرامین اسلام، پدر و مادری که دختر خود را در حین ارتکاب عمل منافیِ عفت ببینند، حق دارند که دختر خود را بکشند…!وی اضافه میکند: «من خود ناظر بودم که مادری، پسر خود را وادار کرد که خواهر گناهکارش را گردن بزند و در محکمه، مادر و فرزندش با افتخار شرح این ماجرای اسفانگیز را بیان کردند و من از دیدن این وضع به رقت آمدم و متأسف شدم. اگر طفلی به پدر و مادرش ناسزا گوید، زبان او را میبُرند و اگر طفلی پدر و مادرش را بزند، بازوی او را قطع میکنند.»
«سانسون» در ادامه مینویسد: «یک جوان مسیحیِ بیمار، تصادفاً در سرِ راهی که شاه میخواست با همسرانش از آنجا بگذرد دیدهشد و محکوم به مرگ گردید و حکم شد تا سرش را از تَن جدا کنند! حاکم به او گفت که اگر مسلمان شود، از کشتن او صرفنظر خواهد شد، ولی اصرار او مؤثر نیفتاد و سر جوان را از تَن جدا کردند و پیش سگان افکندند! بعد به تقاضای من، باقیماندهی جسد او را در قبرستان به خاک سپردند…همچنین «سانسون» در مورد کیفرهای وحشتناک آن دوران چنین مینویسد: «داروغهها میتوانند دماغ و گوش و ماهیچههای قصابها و نانوادارهای متخلف را قطع کنند!» «سانسون» راجع به دعاویِ حقوقی نیز چنین مینویسد: «هر کس میتواند عرض حالی بنویسد و شخصاً اقامهی دعوی کند. در جلسات محاکمه، نظم و سکوت رعایت نمیشود، هر کس صدایش را بلندتر کند و فریاد بیشتری بکشد، بیشتر مورد توجه قرار میگیرد! در ایران بدون حضور طرفین دعوی، دادرسی صورت نمیگیرد و صدور حکم غیابی معمول نیست.»
البته این توصیف از وضعیت دستگاه کیفری ایران فقط توسط «سانسون» بیان نشده و ما میتوانیم مشابه همین سخنان را در «سفرنامه کارری» نیز بیابیم. «جوانی فرانچسکو جملی کارری» که تقریباً ۱۰ سال بعد از «سانسون» به ایران آمده، در سفرنامهی خود طرز اجرای عدالت را در ایران عهد صفویه چنین توصیف میکند:«در ایران مرتکبان قتل به سرعت مجازات میشوند. غالباً دیوانبیگی قاتل را در اختیار خانوادههای مقتول میگذارد تا او را به میدان قصاص ببرند و به هر طرزی و صورتی که بخواهند اعدام کنند. البته گاهی به قاتل اختیار داده میشود که جان خود را با پرداخت پولی بازخرد، ولی این عمل بهقدری برای خانوادهی مقتول خفتآور است که کمتر دیدهشده قاتلی را بدین وسیله عفو کردهباشند. راهزنان را هم با جسارت و بیرحمی و بدون امید شفاعت مجازات میکنند و به طرق مختلف از پای درمیآورند. تنبیه و مجازاتِ متداول این است که پای راهزن را به چهار شتر میبندند و سینه و شکم وی را از بالا به پایین چاک میزنند، یا سرِ راهزن را از سوراخ تنگ دیواری بهدر میکنند؛ بهطوریکه سر در یکطرف و بدن در سوی دیگر دیوار بماند و قادر به حرکت نباشند و برای مسخره چُپُقی در دهان او میگذارند تا بدین ترتیب شکنجه و کشتهشود! بعضی اوقات هم یا با روغن دمبهی داغ گوسفند، تمام اعضای بدن راهزن را میسوزانند، یا در سرِ هر گذری، یکی از اعضای بدن او را میبُرند. برای مجازات راهزنان، کیفرهای گوناگون دیگری نیز معمول است که با بیان هر کدام از آنها موی بر بدن انسان راست میشود…!»
یکی از افراد هیئت نمایندگان سیاسیِ انگلستان که تقریباً در همین دوره به ایران آمدهبودند، در ارتباط با همین موضوع مینویسد: «امروز اعدام مردی را دیدم. شنیدم که در همین روز ۶ یا ۷ نفر دیگر را نیز اعدام کردند که یکی را به جرم دزدی با قمه شکم دریده بودند. متوجه شدم که مردم شهر به آن منظرهی زَنَنده با همان وضعی نگاه میکردند که گویی سگی را دار زدهباشند و در حقیقت از تماشای آن صحنه لذت میبردند… جلاد بعد از انجامدادن کارش، از مردم که به تماشا ایستادهبودند پول میخواست و با اصرار میگرفت!»
«در ادامه، تصاویری از نقاشیهای «نیکلاس سانسون» و «جوانی فرانچسکو جملی کارری» را مشاهده میکنید.»