در جریان و دوران جنبش مشروطه؛ عینالدوله دید که اجتماعِ شبانهی مردم در مساجد، موجب روشنشدن افکار و بیداریِ مردم خواهد شد، لذا دستور داد که از ساعت سهی از شب گذشته، هرکس را از هر طبقه و با هر لباسی که دیدند بگیرند و به احدی رحم نکنند. مأمورین از ساعت دوازدهِ از شب گذشته، شروع به گرفتن مردم کردند. در نتیجه؛ مساجد در شب موقوف و مراودهی شبانه ممنوع گردید…! همچنین باید ذکر کرد که عینالدوله (شاهزاده عبدالمجید میرزا) از مخالفان سرسخت مشروطه در آن دوران بودهاست.
یک عده از سوار و شبگرد در کوچه و خیابان و بازار گردش میکردند، که در یکی از شبها، متجاوز از صدنفر از تجار و مردم را که از بازار و یا از منازل دوستان به خانههای خود مراجعت مینمودند گرفتند و به ادارهی نظمیه بردند. صبح آن شب، اعظمالسلطنه؛ وزیر نظمیه (در آن دوره هر یک از رؤسای ادارات را وزیر میگفتند) آنان را احضار نمود که چرا با این قدغن اکید، از منازل خود بیرون آمدید؟! جواب دادند که دولت قدغن کردهاست از ساعت سهی از شب گذشته کسی در کوچه راه نرود، لیکن ماها را در ساعت دُوی از شب گذشته، بلکه کمتر گرفتند. وزیر نظمیه جواب داد: دیشب شیپورچی اشتباهاً شیپورها را کشید، فلذا مرخصید، میخواهید بروید.
مأخوذین اظهار داشتند: وقتی که ما را گرفتند، کیسه و بغل ما را خالی کردند، ساعت و اسباب و پول ما را نیز از ما گرفتند، بفرمایید آنها را به ما رَد کنند. وزیر نظمیه گفت: حالا نوکر دیوان را متهم مینمایید؟! رو کرد به اجرای نظمیه و گفت: این اشرار را بگیرید و ببرید محبس و در زندان نمایید! بعضیها را که چیزی نگفتهبودند، پس از شفاعت و گرفتن یکتومان جریمه مرخص کردند. این حکم رسمیت یافت. شبهای دیگر هرکس را که میگرفتند، علىالرسم یکتومان و دَهشاهی از او میگرفتند. یکتومان برای رئیس نظمیه و دَهشاهی برای خودِ گیرنده! و تا صبح هم آن بیچاره را نگه میداشتند. اگر تعارف میداد، رها میکردند، وَاِلا تا صبح نگه میداشتند و یکتومان و دَهشاهی میگرفتند.
و اگر فقیر و گدا بود، در عوض برای جریمه، او را چوب میزدند یا در محبس نگاه میداشتند تا مریض یا تلف شود. باری این حکم اعظمالسلطنه جاری بود. گاه یکنفر یکتومان و دَهشاهی میداد و در کوچهی دیگر، گرفتار دستهی دیگر میشد! کراراً اتفاق میافتاد که یکنفر گیر چندنفر میافتاد. از آن جمله خودِ نگارنده در یکشب به سه دسته برخورده و پنجتومان متضرر شدم که سهتومان به دو دسته و پانزدهقران هم به یکنفر دادم که همراهم آمد و درِ خانه وجه را گرفت. این شخص در راه به مأمورین پلیس میگفت: مأمورم که این شخص محترم را به خانهاش برسانم! عدهی زیادی بیمار و زنان حامله چون به طبیب دسترسی نداشتند، در راهِ استبدادِ عینالدوله کشته شدند… قانون نیست… حال آنکه میبینیم دزد اگر از فقرا باشد، او را میکشند و به دهنهی توپ میبندند، و اگر از اغنیا باشد، از او پولی میگیرند و او را مرخص میکنند، و اگر آقازاده باشد یا از روحانیان باشد، با او همراهی میکنند…!
نگارش و گردآوری؛ قجرتایم
منبع؛ کتاب تاریخ بیداری ایرانیان، ج۲، ناظمالاسلام کرمانی، انتشارات آگاه
پینوشت؛ آنکس که اسب داشت، غبارش فرو نشست…