قبل از روایت زندگانیِ «دکتر قریب» یک مسئلهای را باید بدانیم؛ در فرانسه برای یک دانشجوی برجسته، کافی نیست که مسیر معمول تحصیلات پزشکی را طی کند، حتی اگر امتحانات را به بهترین وجه ممکن بگذراند. هیچکس نمیتواند مدعیِ مقام استادی شود، مگر آنکه راه دراز و دشوار کنکورهای بیمارستانی و به دنبال آن اکسترنا و بهخصوص اترنای بیمارستانهای پاریس را گذراندهباشد؛ روش گزینش ویژهی کشور فرانسه اینگونه است. این روش دشوار است؛ زیرا تعداد مکانهایی که از طریق کنکور دانشجو میپذیرند، ثابت و بسیار کمتر از شمار داوطلبان است. در کنکور اکسترنا کمابیش یک مکان برای هر چهار داوطلب و در انترنا یک مکان برای هر ۱۰ تا ۱۲ اکسترن وجود داشت؛ یعنی آنزمان از هر ۴۰ تا ۵۰ دانشجو، تنها یکنفر به انترنیِ بیمارستانهای پاریس دست مییافت، آنهم پس از یکدوره آمادهسازیِ توانفرسا که گاه پنج تا ششسال طول میکشید…! «محمد قریب» به آسانترین شکل ممکن در کنکور اکسترنا و سپس در سال ۱۹۳۵ در کنکور انترنای بیمارستان پاریس پذیرفتهشد!
دکتر «محمد قریب» در تاریخ ۱۴ تیرماه ۱۲۸۸ در تهران متولد شد. تحصیلات ابتدایی و متوسطه را در همانجا به پایان رسانید و در سال ۱۹۲۷م برای فراگرفتن دانش پزشکی راهیِ فرانسه شد. تحصیلات پزشکی را در شهر رنس آغاز کرد و در پایان سال اول موفق شد که جایزهی لابراتوار تشریح دانشکدهی پزشکیِ رنس را دریافت کند. در سال دوم در بیمارستانهای همان شهر مشغول به کار شد و در آغاز سال چهارم در مسابقهی اکسترنای بیمارستان پاریس پذیرفتهشد و به تناوب در سرویسهای مختلف خدمت کرد. در پایان تحصیلات خود در سال ۱۹۳۸م، موفق شد که دانشنامهی دکترای دانشکدهی پزشکیِ پاریس را دریافت کند. در سال ۱۳۱۷خ به تهران بازگشت و پس از انجام خدمت زیر پرچم، در سازمان نوین دانشکدهی پزشکی به سِمَت استاد کرسی بیماریهای کودکان و ریاست بخش مربوط منصوب شد.
«محمد قریب» طیِ اقامت خود در فرانسه، در کنار استادان مشهوری چون پروفسور «دماره»، دکتر «مونو» و دکتر «پنارد» به شناخت بیماریهای جلدی و سیفلیس پرداخت و پس از اتمام دورهی انترنای پاریس، یکسال در کنار دکتر «ریبادو دوما» رشتهی طب اطفال را گذرانید و سپس ششماه نیز در کنار پروفسور «سزاری» به بررسیِ بیماریهای پوستی و مقاربتی مشغول بود. بار دیگر بهعنوان انترن به گروه دکتر «گرنه» رفت و پیش از بازگشت به ایران، ششماه نزد دکتر «مونیه وینار» در رشتهی بیماریهای عصبی فعالیت کرد و در خلال دورهی انترنی در بنگاه طب مستعمراتی، بیماریهای عفونیِ گرمسیری را مطالعه و بررسی کرد و گواهینامهای نیز از آن مرکز دریافت نمود. دکتر «قریب» در سال ۱۳۱۶خ از رسالهی دکترای خود با عنوان «وقفههای تنفسیِ شیرخواران» دفاع کرد و با رتبهی بسیارخوب دیپلم پزشکیِ پاریس را گرفت و در سال ۱۳۱۷خ نیز به وطن بازگشت.
مرحوم دکتر «محمد قریب» از استادان برجسته و نامدار دانشکدهی پزشکیِ تهران بود. او و دکتر «فریدون کشاورز» از پایهگذاران طب اطفال در ایران هستند. دکتر «فریدون کشاورز» از بزرگان حزب توده بود که در دههی ۲۰خ نقش مهمی در سیاست مملکت داشت. او بعدها به وزارت حزب هم رسید، اما پس از مدتی کناره گرفت و در عزلت کتابی بهنام «من متهم میکنم» نوشت و نقش بسیاری از سران حزب را شرح داد و آنان را «خطاکار» خواند. این استادان هر دو در دانشکدهی پزشکی مشغول بودند، اما هرچه دکتر «کشاورز» (به عللی که شرح دادهشد) در تربیت پزشک اطفال موفق نبود، دکتر «محمد قریب» در این امر موفقیت زیادی به دست آورد و «پدر طب اطفال ایران» لقب گرفت. او به کار خود و به تربیت دانشجو علاقهای فراوان داشت؛ دانشجویان را جمع میکرد، کودک بیماری را از بخش میآورد و به شرح بالینیِ بیماریِ او میپرداخت. ابتدا از دانشجو سؤالهایی میکرد و اگر جواب مطابق مِیلش نبود، او را به استهزا میگرفت و متلکها میگفت. همین سختگیریها باعث میشد که دانشجویان دقت بیشتری داشتهباشند و درسهای او را بهخوبی مطالعه کنند تا در کلاس حاضرجواب باشند.
دکتر «محمد قریب» در سیاست از طرفداران دکتر «محمد مصدق» بود و از نظامیها، بهویژه سپهبد «فضلالله زاهدی» بیزار بود و در لفافه، متلکهای جالبی نثار او میکرد. او از کسانیست که پس از قرارداد نفت با کنسرسیوم با سایر استادان اعلامیهای علیه آن صادر کرد و به همین دلیل منتظرخدمت (برکناریِ موقت) شد و زمانی که دکتر «منوچهر اقبال» رئیس دانشگاه شد، دوباره به کار دعوت گردید. دکتر «محمد قریب» مرد بزرگوار و بیغلوغشی بود و اگر مزاحی میکرد، قصد بدی نداشت. یکبار با آذربایجانیها شوخی کرد و جملهی «اترک التروک و لوکان ابوک» را به زبان آورد که چندان موافق طبع دانشیارش دکتر «صادق مختارزاده» که از مردم آذربایجان بود، نیفتاد. دکتر «قریب» هم از او عذر خواست. دکتر «مختارزاده» بیماریهای نادر اطفال را شرح میداد. روزی یکی از دانشجویان بهشوخی روی تختهسیاه نوشتهبود: «بیماریِ ابشتین تابهحال چند مورد در دنیا دیده شده و درمانی ندارد.» یکبار هم دربارهی کمخونیِ ناشی از فقر آهن از دختر دانشجویی سؤال کرد و مقدار مصرف آن را خواست. گفت: «آهن چقدر بدهیم؟! یک تیرآهن کافیست؟!» دانشجو گفت: «به اندازهی یک میخ!»
گذشته از این مزاحها که اغلب بدون قصد و غرض و تنها برای خنده عنوان میشد و برخی را دلگیر میکرد، استاد مردی بود که بدون بخل، متخصصان اطفال بسیاری تربیت کرد و دانشجویان را به مطالعه و ترجمه تشویق مینمود. یکی از پزشکان نظامیِ آنزمان، دکتر «غلامرضا خاتمی» به تشویق او کتاب طب «اطفال نلسون» را ترجمه کرد که بعدها جزو منابع درسی شد. همچنین دکتر «احمد سیادتی» متخصص سرشناس بیماریهای اطفال در تهران، از شاگردان خوب او بودهاست. به یاد این مرد وارسته و بزرگوار هر سال کنگرهی طب اطفال تشکیل میشود و خیابان شرقیِ بیمارستان امامخمینی را نیز به اسم او نامگذاری کردهاند. دکتر «محمد قریب» با آنکه در پاریس تحصیل میکرد و نسبت به فرانسویها غریبه بود، نخستین ایرانیای بود که در امتحان «انترن»ها قبول شد. امتحان انترنهای پاریس هنوز هم که هنوز است امتحانی سخت است. دکتر «قریب» این سَد را شکست و ثابت کرد که میتوان از این سد عبور کرد و تحصیلاتش را با درجهی بسیارعالی گذراند. استاد به محض پایان تحصیلات به ایران بازگشت؛ چون عقیده داشت این سواد و هنر تنها باید به مملکت خودمان عرضه شود.
او در طول زندگانیاش چندان شناختهشده نبود و شاید هم کسی از خدماتش قدردانی نمیکرد. یکی از کارهای ایشان پس از بازگشت به ایران، پایهگذاری «مرکز انتقال خون» است؛ اگرچه انتقال خون امروزه بهصورت سازمانی گسترده تشکل یافته و در خدمت اجتماع است. در گذشته اینگونه نبود که خون را ضد عفونی کنند و پس از بررسی و تصفیه، به بدن بیمار منتقل کنند. در تمام دنیا، تزریق خون خیلی ساده بود و ایشان نخستین کسی بود که آن را در ایران رایج کرد. خدمت دیگر دکتر «قریب» به دنیای طب آنروز، بیان کاربرد و نحوهی استفاده از «آنتیبیوتیک» بود؛ تا آنزمان در ایران کسی آنتیبیوتیک را نمیشناخت و ایشان نخستین کسی بود که عنوان کرد برای از میانبردن میکروبها داروهای جدیدی شناخته شدهاست که ارزش آن بسیار بیش از داروهای قبلیست و راه تجویز و پیشرفت را برای همکاران و شاگردان خود باز کرد. افزون بر این، دکتر «قریب» در طب اطفال هم استاد بودند و خدمات شایان توجهی انجام دادند. دکتر «محمد قریب» در طول زندگیِ پُربار خویش عهدهدار مشاغل مختلفی بودهاند؛ از جمله ریاست انجمن پزشکان کودکان ایران و عضویت هیأترئیسهی انجمن بینالمللیِ کودکان.
از خصوصیات دکتر «محمد قریب» شوخطبعی، حضور ذهن و علاقهی شدید ایشان به تعلیم دانشجویان بود. این خصوصیات باعث شدهبود که دانشجویان برای کاروَرزی در بخش وی بر یکدیگر سبقت بگیرند. دکتر «قریب» همواره به یافتههای جدید طب جهان احاطه داشت و این مطالب را به دانشجویان خود منتقل میکرد و آنان را برای پیگیریِ پیشرفتهای علمیِ جهان نیز تشویق مینمود، ولی پیش از توجه به روشهای نوین علمی، بر آموزش خانوادهها و برخورد عاطفی و اخلاقی با بیماران تأکید میورزید. دستگیری از مستمندان و دردمندان و رسیدگی به نابسامانیهای زندگیِ بیماران نیز از ویژگیهای بارز دکتر «قریب» بود. یکیدیگر از خصوصیات ایشان در امر تدریس این بود که ساعتهایی را که برای مطالعه در نظر میگرفتند، بسیار بیشتر از شاگردانشان بود و صبح که به کلاس میآمدند، با کمال سخاوت و گشادهرویی اندوختههای علمی و مطالعات خود را در اختیار دانشجویان میگذاشتند. تنگنظری و خستی که گاهی در برخی افراد وجود دارد، در ایشان نبود و این صفت برجستهای بود که ایشان را از سایرین متمایز میکرد. تحول در آموزشهای نوین پزشکیِ کودکان در ایران، به بازگشت دکتر «محمد قریب» از فرانسه در سال ۱۹۳۹م بازمیگردد. وی علاقه و اشتیاق وافری داشت که پزشکیِ کودکان را در مجموعهی مستقلی بنیانگذاری کند. وی نخستین پزشک ایرانی بود که بهعنوان استاد پزشکیِ کودکان انتخاب شد. همچنین او اولین استاد دانشکدهی پزشکیِ دانشگاه تهران بود که زیر نظر استادان و پزشکان تراز اول فرانسه تحصیل کرد و برنامههای آموزشیِ دانشگاه پاریس را متناسب با نیازهای کشورمان تحقق بخشید.
دکتر «محمد قریب» ابتدا در بیمارستان رازی و سپش در بخش کودکان بیمارستان هزار تختخوابی (امامخمینیِ فعلی) به کار پرداخت. بیمارستان رازی در نظام آموزشیِ پروفسور «ابرلین» مرکز جامعی برای آموزشهای بالینی بود که درمانگاه و بخش کودکان آن زیر نظر دکتر «قریب» اداره میشد. ویزیت روزانهی دکتر «قریب» برای رزیدنتها و دانشجویان، تجربهی آموزشیِ بینظیری بود که اغلب عدهی زیادی داوطلبِ شرکت در آن بودند. وی صبحها زودتر از دیگران به بیمارستان میرسید؛ پس از شنیدن گزارشهای صبحگاهیِ دانشجویان، بهاتفاق آنان به بالین بیماران میرفت و با روش بحث و آنالیز دقیق مشخصات بیماری، آنها را در تشخیص صحیح راهنمایی میکرد. او از آغاز کار در بیمارستان رازی بهطور جدی به تعلیم و پروردن دانشجویان پزشکی همت گماشت. هدف وی تربیت و ایجاد کادری قوی در پزشکی و تدریس به پزشکان اطفال در ایران بود. از اینرو است که بسیاری از پزشکان اطفال سرشناس در ایران (که برخی از آنها بعدها در دنیا نیز مشهور شدند) در فاصلهی سالهای ۱۳۲۰ تا ۱۳۵۳خ از شاگردان دکتر «قریب» بودند. اولین دستیارهای اطفال در مکتب «قریب»، دکتر «احمد قانع بصیری»، دکتر «صادق مختارزاده»، دکتر «مرتضی مشایخی» و دکتر «نورالدین هادوی» بودند که بعدها به مرتبهی استادی رسیدند.
اهل علم، دکتر «محمد قریب» را در تشخیص بالینی کمنظیر میدانستند. او از همان سالهای اول بازگشت به ایران، مطبی دایر کرد که در کنار خانهاش قرار داشت. از سال ۱۳۱۷ تا ۱۳۲۵خ دو اتاق در منزل اجارهای نبش خیابان حشمتالدوله و خیابان پهلویِ سابق به مطب اختصاص دادهبود و از سال ۱۳۲۵ تا ۱۳۵۱خ نیز مطب وی در کنار خانهای بود که در خیابان کاخ سابق خرید و شامل یک اتاق دفتر، یک اتاق معاینه و یک اتاق انتظار بود. استاد هر روز از ساعت دو بعدازظهر تا نُه شب به معالجهی بیماران میپرداخت و از بسیاری از آنان بنا به وضع و حالشان پولی دریافت نمیکرد. حق ویزیت دکتر «قریب» با آنهمه حُسن شهرت، اغلب از همهی پزشکان و بعدها حتی از بسیاری از شاگردانش پایینتر بود. دکتر «محمد قریب» پایهگذار «طب نوین اطفال در ایران» بهشمار میرود. تربیت شاگردان بسیار نیز از نتایج خدمات ایشان است. وی افزون بر خدمات ارزنده در رشتهی تخصصیِ خود، «انجمن اطباء اطفال» را که در حال حاضر از فعالترین انجمنهای پزشکیِ ایران است، با امکانات اندک پایهگذاری کردند. شایان توجه است که خدمات دکتر «قریب» با امکانات کمی که در اختیار داشتند، کار آسانی نبودهاست.
ایشان از شاگردان و دوستانشان خواهش میکردند که هر ماه یکشب در درمانگاه خواجهنوری، واقع در دروازهی شمیران جمع شوند و راجع به مسائل پزشکی تبادل نظر کنند. این جلسهها نقطهی آغاز و پایهی انجمن شد. پزشکان ما امروز این انجمنها را به شکل کاملتری دارند و هر ماه یکروز در «مرکز طبیِ کودکان» (که این مرکز هم به همت ایشان ساخته شدهاست) دُور هم جمع میشوند و مطالب علمیِ روز را بررسی میکنند. دکتر «قریب» معتقد بود که طب با دو مشکل روبهرو است؛ یکی مشکلات رایج و دیگری مشکلات نادر و ما در جهانسوم نیاز داریم که مسائل رایج عمومی و ساده را کاملاً بسط دهیم و جدی بگیریم و همه را راهنمایی کنیم. نامهی رسمیِ دال بر تأیید اعزام ۱۷ محصل به خارج از کشور خطاب به ریاست وزراء که در شهریورماه ۱۳۱۱خ صادر شده، به شرح زیر است:
«هیئت وزراء در جلسهی نهم شهریورماه ۱۳۱۱خ در تعقیب پیشنهاد وزارت معارف و اوقاف و صنایع مستظرفه نظر به قانون ششم تیرماه ۱۳۰۸خ و قانون اردیبهشتماه ۱۳۱۱خ، ۱۷ نفر از محصلین مقیم اروپا و سه نفر مقیم آمریکا را به شرح صورت ذیل جزء صدیبیست انتخاب و شعب تحصیلیِ آنها را از این قرار تعیین نمودند: در فهرست ارائهشده تنها «محمد قریب» برای تحصیل در رشتهی طب برگزیده شدهاست. بعضی از اسامی عبارتند از «احمدخان رضوی»، «محمدعلی نشرودی» و «فضلالله مشاور» برای معلمی و «امیرقاسم امیرسلیمانی» حقوق، «حسن جواهری» شیمی، «منوچهر حکیم» بیطاری (دانش پزشکیِ ستوران) و…»
دکتر «محمدعلی میر» و دکتر «علیمحمد میر» از فرزندان استاد عالیقدر دکتر «یوسف میر» که از جراحان موفق و اثرگذار بهشمار میروند، در دوران فعالیتشان با عملیساختن موارد جراحی برای اولینبار در ایران، تحولی اساسی در این بخش از پزشکی به وجود آوردند. از زبان این دو برادر آمدهاست:
«ما برادران در دوران فعالیت خود در بیمارستان ۵۰۰ تختخوابی از پشتیبانی و عنایت استادان عالیقدری چون شادروان دکتر «محمد قریب»، دکتر «مهدی آذر»، دکتر «احمد فرهاد»، دکتر «فضلالله معتضدی» و پروفسور «حسن هاشمیان» برخوردار بودیم و بسیار مدیون اعتماد و اطمینانی هستیم که آن بزرگواران ما را مستحق آن دانستند.»
در روزهای آخر عمر انبوه موهای سفید و چین و چروک چهرهی دکتر «محمد قریب» نمایانگر سالها رنج و عشق و تلاش در راه آبادکردن طب کودکان ایران بود. دستهای پُرتوان و عاشقی که غم را از دل مادران نگران و تنها پاک میکرد، ناتوان شدهبود و از خداوند طلب آمرزش و رهایی از چنگال بیماری یا مرگ مینمود. دیدن آن منظره برای شاگردان بسیار دشوار بود. استاد با حال بیماری از اتاقش خارج میشد و به سمت بخش کودکان میرفت و نگران بهبود همهی آنها بود و توصیههای لازم را نیز به شاگردان میکرد و هر که غمی داشت، با دیدن او و شنیدن مزاحهای ظریف و بهجایش، آن را فراموش میکرد، اما دیگر نگاههای استاد امیدبخش نبود… دستهای شفابخش و معجزهگرش توان حرکت نداشت و خود را مغلوب مرگی میدید که سالها با آن دستوپنجه نرم کردهبود… استاد «محمد قریب» در روز سهشنبه اول بهمنماه ۱۳۵۳خ درگذشت. بزرگی دیگر به دیار باقی شتافت. بنا بر وصیت استاد، پیکر ایشان به شهر قم منتقل شد. جنازه را بعد از طواف و خواندن نماز، به خانهی ابدیاش بردند. یادش گرامی و راهش پُررهرو باد…
نگارش و گردآوری؛ قجرتایم