خاطرات سیاسیِ «سر آرتور هاردینگ» حاویِ اطلاعات دست اول و مهمی از سالهای نزدیک به انقلاب مشروطیت است و به همین جهت، یکی از بهترین منابع تاریخیِ این دوره میباشد. «آرتور هاردینگ» پس از سالها خدمت دیپلماتیک، در سال ۱۹۰۱م به سِمَت وزیرمختار انگلستان در دربار «مظفرالدینشاه قاجار» منصوب شد و تا سال ۱۹۰۵م، گردانندگیِ سیاست انگلستان را در ایران به عهده داشت. در این پست؛ بخشی تأملبرانگیز از خاطرات «هاردینگ» از سفر یک مجتهد مشهور به ایران را میخوانید.
«آرتور هاردینگ» در خاطراتش مینویسد:
دومین مرجع تقلید شیعیان در نجف آقای «شیخ عبدالله مامقانی» (یا ممقانی) بود که او هم مثل آقای «شربیانی» اهل آذربایجان بود. اندکی پس از مراجعتم به تهران (از خلیجفارس) همین روحانیِ جلیلالقدر در رأس گروهی از شیعیان عراق که عازم زیارت مرقد «حضرت رضا» بودند، بهسوی ایران حرکت کرد و قرار بود در سرِ راه خود به مشهد، چند روزی هم در تهران توقف کند.
زائرانی که همراهش بودند، در عرض راه چندینبرابر شدند؛ زیرا از هر کدام از شهرها و آبادیهای عراق که میگذشت، جمع کثیری از شیعیان ژندهپوش و درویشان بیمار که مبتلا به امراض مسری بودند، به قافلهاش میپیوستند، تا اینکه به مرز ایران و عثمانی (کرمانشاه و قصر شیرین) رسیدند. در اینجا، علىرغم اعتراض مأموران اروپایی و بلژیکی که برای همین منظور استخدام شدهبودند، همهی آن زائران «آلوده به وبا» در التزام رکاب پیشوای متنفذ خود، وارد خاک ایران شدند و بیماریِ مسریِ «وبا» را در اینطرف مرز ایران پراکندند؛ زیرا هیچ حاکم یا مأمور ایرانی جرئت نداشت که مانع از ورود یک چنین روحانیِ مقتدری به خاک ایران شود. (که در اپیزود دهم پادکست رادیو قجرتایم به شکل کامل روایت کردهایم.)
«آیتالله» پس از رسیدن به قم، تقریباً بلوایی در این شهر مذهبی برپا کرد؛ زیرا صریحاً اعلام داشت که عوارض راهداری که از طرف یک مؤسسهی کافر (یعنی بانک شاهی) برای حفظ و مرمت این راهها و نیز برای ادارهی پُستخانهها و قهوهخانههای سرِ راه وضع شده، حرام است و پرداخت آنها بر خلاف احکام شرع میباشد. برای «آیتالله مامقانی» ظاهراً هیچ مهم نبود این جادهای که با سرمایهی بانک شاهی درست شدهاست، و او و همراهانش اینگونه به راحتی روی آن سفر میکنند، احتیاج به تعمیر و مرمت دائمی دارد و هزینهی این تعمیرات، از همان عوارض راهداری که او تکفیر میکند باید تأمین شود.
«مظفرالدینشاه قاجار» وقتی که شنید این روحانیِ مشهور وارد ایران شدهاست، از او دعوت کرد تا چند روزی به تهران تشریف بیاورد، ولی مجتهد ذینفوذ این استدعای ملوکانه را رَد کرد و دلیل آورد که حاضر نیست وجود خود را به کثافت و نجاست شهری آلوده کند که اینهمه یهودی و عیسوی در آن ساکن هستند و زنها و دختران بیحجاب تهرانی، خود را در کوچهها و خیابانهای شهر به نامحرمان نشان میدهند، اما در ضمن، به شاه اطلاع داد که چون خیال دارد هنگام عبور از حومهی پایتخت، در حرم «حضرت عبدالعظیم» نماز بگذارد، از ملاقات شاه در آن مکان مقدس امتناع نخواهد کرد.
یکی از کسانی که خود شاهد عینیِ ملاقات این ۲ نفر بودهاست، بعداً شرحی بسیار عجیب و شنیدنی از جریان برخورد آنها برایم تعریف کرد. به گفتهی راوی؛ موقعی که شاه وارد صحن «حضرت عبدالعظیم» شد، با کمال احترام پیش آقای «مامقانی» تعظیم کرد، ولی مجتهد بانفوذ کوچکترین اعتنایی به این تواضع و ادب ملوکانه نگذاشت! «آیتالله مامقانی» پیرمردی بودهاست بسیار نحیف و پریدهرنگ، با دماغی بزرگ و عقابی. وی عمامهای بزرگ بهسر داشتهاست که از زیر لایههای پیچیدهی آن، با چشمانی نافذ و رخنهگر به دنیا مینگریسته است…
«مظفرالدینشاه قاجار» به قراری که راوی نقل میکرد؛ شخصاً ۲-۳ استکانِ متوالی از آبی که این شخصیت روحانی در آن وضو گرفتهبود، نوشید! و به اینهم اکتفا نکرد، بلکه دستور داد تا چندین شیشهی خالی را از تتمهی آب وضوی آقای «مامقانی» پُر کنند که بعداً مخدرات حرم و کنیزگان آنها نیز به عنوان تبرک از آن بیاشامند! ولی به هر حال، این مسافرت، آخرین مسافرت «آیتالله محمدحسن مامقانی» بود؛ زیرا اندکی پس از بازگشت به نجف، درگذشت…
نگارش و گردآوری؛ قجرتایم
منبع؛ خاطرات سیاسیِ سر آرتور هاردینگ، ترجمهی دکتر جواد شیخالاسلامی، انتشارات کیهان
در کلیپ زیر؛ پیداشدن جای پای «حضرت علیاصغر» داخل قابلمهای در یکی از شهرهای ایران و صفکشیدن برخی از مردم برای برداشتن آب تبرکشده از این قابلمه را مشاهده میکنید. اینطور به نظر میرسد که این واقعه در محرم سال ۱۳۹۸ اتفاق افتادهاست…! به قول معروف؛ خیلی کار داریم، خـــیـــلـــی!