یکی از نقاط عطف تاریخ ایران پیروزی انقلاب مشروطه بود؛ اما بعد از این پیروزی فقدان ساختار منسجم بوروکراتیک و قوانین لازم که دولت بتواند با تکیه بر آن حداقل از محل مالیات کسب درآمد کند، عملاً دولت را به نابودی سوق می داد، بنابراین مشروطهخواهان تصمیم گرفتند که اقتصاد ناکارآمد و سنتی کشور را سروسامان بدهند و برای نظام اقتصادی بحرانزده کشور بهترین اقدام را استخدام مستشاران خارجی دانستند. در این راستا حسینقلیخان نواب وزیرامور خارجه به علیقلیخان نبیلالدوله سفیر وقت ایران در واشنگتن دستور داد که از دولت امریکا بخواهد چند مستشار به ایران معرفی کند. دولت امریکا نیز با تأیید تئودور روزولت، رئیس جمهوری چند فرد از جمله ویلیام مورگان شوستر را با این قید و تأکید که این اشخاص نماینده بخش خصوصی و بانکداری آمریکا هستند و دولت آمریکا نسبت به عملکرد آنان مسوولیتی نخواهد داشت، معرفی کرد.
این حقوقدان و کارشناس مالی آمریکایی در ۲۱ اردیبهشت ۱۲۹۰ خورشیدی پنج سال پس از انقلاب مشروطیت برای ریاست کل خزانهداری کل و اصلاح امور مالیه کشور وارد ایران شد؛ اما از همان ابتدا دولتهای روسیه و انگلیس از باز شدن پای امریکا در منطقه، خشنود نبودند و به مخالفت پرداختند. مورگان شوستر آمریکایی از بدو ورود به ایران با دلسوزی و مسئولیتپذیری کمنظیری کار خود را شروع کرد و به اصلاح امور مالی ایران پرداخت. شوستر کوشید، ثابت کند که اگر مالیات به طور صحیح وصول شود و به مصرف برسد، نیازهای مملکت رفع خواهند شد. وی برای وصول صحیح مالیات، به فکر ایجاد قوای نظامی افتاد که تحت نظارت اداره مرکزی خزانه باشد و با جبر و بدون ملاحظات شخصی، مالیاتها وصول شوند. وی درصدد بود که اموال شاهزاده شعاعالسلطنه فرزند دوم مظفرالدینشاه در ایران را توقیف کند ولی روسیه که پشتیبان شعاعالسلطنه بود با این کار مخالفت کرد و برای محافظت از او بر بالای مستغلات شعاعالسلطنه پرچم روسیه افراشته شد.
شوستر هم در اجرای حکم دولت سرسختی نشان داد و روز بعد شمار بیشتری ژاندارم به پارک شعاعالسلطنه فرستاد و به زور پارک را تصرف کرد. روسها که از آغاز با آمدن شوستر مخالف بود در اولتیماتومی به دولت ایران، خواستار اخراج شوستر از ایران و استخدام اتباع خارجی با اجازه دُوَل روس و انگلیس شد. مجلس شورای ملی اولتیماتوم را رد کرد، اما پس از درگیری که میان دولت و مجلس اتفاق افتاد و نظر به اینکه ایران در آن زمان توان شروع جنگ با روس ها را نداشت، سرانجام مورگان شوستر آمریکایی اخراج شد اما قوای جنایتکار روس با توجه به پذیرش اولتیماتوم از چند طرف وارد خاک ایران شدند و با استفاده از فرصت به دست آمده، کانونهای مقاومت مردم تبریز، رشت، زنجان و مشهد را به سختی سرکوب کرده و جنایت هولناکی را رقم زدند. (پیشتر در پست های پیج و پادکست رادیو قجرتایم به این جنایت اشاره شده است.) کنسول روسیه در مشهد با تحریک خیانتکارانی از جمله چند تن از روحانیون مشروعهخواه مثل نام سیدمحمدیزدى طالب الحق، برادر سیدعلىآقا یزدى مجتهد، شیخ علىاکبر ترک و یوسفخان هراتى شهر را ناامن کرد. طالب الحق با هماهنگی کنسول روس هر روز بهمنبر مىرفت و با مردم سخن مىگفت. او در منبر مىگفت: «هرکس صد و هفتاد مرتبه بگوید اللهم العن الدیموکرات، خداوند گناهان او را مىآمرزد. مشروطه کفر است و مشروطه خواهان کافر هستند، ما ادارات نمىخواهیم, عدلیه یعنى چه؟ مالیه براى چه؟ نظمیه براى ملت چه فایده دارد؟»
شیخ علىاکبر تُرک که تبعه روس بود، روى منبر میگفت:
«محمدعلى شاه سلطان ایران است، چند روز دیگر به مشهد خواهد آمد و از این جا به تهران خواهد رفت. باید اهالى مشهد همّت کنند بگویند ما مشروطه نمىخواهیم. این مشروطه دین اسلام را از میان برده است.» مشهد در آشوب میسوخت و روسها به بهانه حفظ جان اتباع خود حدود دو هزار تن از سربازان خود را در ارگ مشهد و دیگر نقاط مستقر کردند و پس از چندی برای برای تهدید مردم متحصن و معترض به حضور روسها در مشهد، حرم امام رضا را بهتوپ بستند. مولف «انقلاب طوس» جریان تهاجم روسها به حرم مطهر رضوی را اینچنین روایت کرده است:«روز شنبه ۱۰ ربیع الثانی ۱۳۳۰ [۹ فروردین ۱۲۹۱] مردم مشهد متوحش و حیران، هراسان و سرگردان بودند که ناگهان دوساعت به غروب آفتاب مانده، صدای غرش توپ و آواز تفنگ از داخل و خارج شهر بلند شد. روسها صدگلوله توپ و تفنگ از چهار جانب شلیک میکردند… تا نیم ساعت از شب رفته روسها پیدرپی توپ و تفنگ شلیک میکردند.اطراف صحن حرم و مسجد و مردمان بی دست و پا افتاده بودند.. گلوله مثل باران پرتاب می شد…صدای “الامان، الامان” میان تاریکی از زوار بلند گردید.»
همچنین ملامحمد هاشم خراسانی در توصیف ورود سربازهای روس به حرم مطهر نوشته است: «آخرالامر مرتضی قلیخان متولیباشی دستمال به سر عصا نمود، از شکاف درب توحیدخانه به طرف ایوان طلا بیرون کرد؛ به علامت امان آوردن. روسها شیپور زدند و توپ زدن را موقوف نمودند و داخل حرم مطهر شدند… چهارشبانه روز حرم در تصرف روس ها بود. پس از چهار روز چند نفر از دربانها درب منزل حقیر آمدند و گفتند روسها اذن ورود به حرم مطهر دادهاند، متولیباشی فرموده که شما بیایید جهت تطهیر حرم… با چندنفر از طلاب با سرعت بهطرف صحن مطهر رفتیم… دیدم توپها در غرفههای حرم گذارده، سالداتهای روسی هم پشت توپها ایستاده و جمعی از آنها با اسبها در صحن حضور داشتند! … فرشها و پردهها خونین، زمین و دیوارها و شبکههای ضریح خونین..» شیخ حسین اولیا بافقی که در آن ایام طلبه یکی از مدارس علمیه مشهد بوده است، دیدهها و شنیدههای خود را راجع به کشتار حرم نوشته تعداد کشتهشدگان را حدود صد نفر دانسته و نهایتا نوشته است: «اما آن چه بهچشم خود دیدم، چهل نفر زیادتر نبود به جهت این که بهنحوی خود را به صحن رسانیدم و شمردم… و بعضیها نقل کردند که چهارصد نفر کشته شدهاند.» همچنین مدرس رضوی کشتهشدگان را ۴۱۵ نفر میداند.
برای نکتهی آخر این پست بد نیست بدانید، همین واقعه به توپ بستن حرم امام رضا دستمایهای جدید برای تبلیغ خرافات در ایران شده بود. احمد کسروی از این خرافه چنین یاد میکند: «…در سال ۱۲۹۱ که روسیان گنبد مشهد را توپ بستند و جای گلوله و توپ تا دیرگاهی مانده بود و من خود آنها را دیدم در بسیاری از شهرها چنین میگفتند که “گلوله ها بازگشته به میان خودشان افتاده است!” هنوز هم این دروغ از میان نرفته است و باز هم توان شنید! سپس که در خاک روس شورشی برخاست و امپراتور نیکولای دوم از تخت افتاده خودش و خاندانش کشته شدند و سالها آشوب در میان روسیان میبود، زبان آنها درازتر گردید و داستان کشته شدن نیکولای دوم و خاندانش را به رخ همگی کشانده و میگفتند :«دیدید امام رضا او را گرفت! با آل علی هر که در افتاد برافتاد..» ببینید نافهمی تا چه اندازه است!
نگارش و گردآوری: قجرتایم
برگرفته از کتاب فکر دموکراسی اجتماعی در نهضت مشروطیت ایران، فریدون آدمیت، انتشارات گستره
کتاب ایران بین دو انقلاب از یرواند آبراهامیان به ترجمه احمد گل محمدی و محمدابراهیم فتاحی، انتشارات نشر نی
انقلاب طوس… به روایت محمد حسن ادیب هروی، ستار شهوازی، موسسه مطالعات تاریخ معاصر ایران.
سالشمار وقایع مشهد در قرنهای پنجم تا سیزدهم. محمد تقی مدرس رضوی، بنیاد پژوهش های اسلامی آستان قدس رضوی