«محمدتقی خان بافقی»؛ سرسلسلهی خوانین یزد و حاکم یزد در اواخر دورهی افشار، در تمام طول دورهی زند و اوایل قاجار در همان مقام بود. او ۵۲ سال حاکم یزد بود. این خانِ بافقی که مردم بافق و یزد به شدت از او نفرت داشتند، متأسفانه توانستهبود که در دورهی زندیه چتر عطوفت و حمایت کریمخان زند را بر سر کشد. این مرد که به قول دکتر نوایی؛ از آن دسته مردم زشتکار و ریاکاری بود که متأسفانه، زمان هیچوقت از زادن امثال آنان کوتاهی نکردهاست، مردی بود با ظاهری آراسته و با همهکس دوست، ولی در عمل دشمن… قلیان را حرام میدانست، اما مال و جان و ناموس مردم را حلال…
شب همهوقت در حال نماز بود و روز همهجا در قصد تجاوز به مال و جان و ناموس مردم! هم با «محمدحسنخان قاجار» اظهار دوستی میکرد، هم با «کریمخان زند» نرد ارادت میباخت. تقیخان بافقی، از سوی کریمخان حکومت یزد را بر عهده داشت. او به همان نسبت که در ریا و تزویر، گستاخ و خیرهچشم بود، در نبرد و جنگاوری ترسو و بزدل بود. هنگامی که سرداران کریمخان، یکی پس از دیگری در برابر عصیان یک زغالفروش کرمانی بهنام «تقی درانی» شکست خوردند و کریمخان از این ناکامیها سخت به خشم آمدهبود، تقیخان بافقی که اتفاقاً در دربار شیراز حضور داشت، اجازهی جنگ با عصیانگر کرمانی را خواستار شد. کریمخان، شاید از سرِ ناچاری در خواست تقیخان بافقی را پذیرفت!
به نوشتهی دکتر نوایی؛ «محمدتقی خان بافقی از شیراز به یزد آمد و برای حفظ جان خود و اطمینان از پیروزی، یک قبای آیتالکرسی و یک پیراهن نادعلی (قبایی که بر آن آیتالکرسی و پیراهنی که بر آن دعای نادعلى مظهرالعجایب نوشته شدهبود) دوخت و پوشید و با سپاهی گران از یزد خارج شد و در نزدیکیِ یزد سکنی گزید. تقیخان درانی (زغالفروش کرمانی) چون این خبر را میدانست و این مبارز جدید را ارزشی نمینهاد، «محمد نامِ» کوهپایهای را با هزار نفر به پیشواز او نزدیک یزد فرستاد. نیمشبی تقیخان بافقی، فرمان سوارشدن داد و سپاهش که تصور کردند او قصد شبیخون دارد، به دنبال وی از راهی که او نشان میداد، به سرعت حرکت کردند، ولی نزدیک صبح به یکباره خود را در یزد دیدند!
تقیخان بافقی خود را در حصار یزد انداخت و به شکرانهی این عمل، چندین گوسفند بیگناه قربانی شدند و در یزد، روحانیون بر سرِ منابر تبریک گفتند و دعای فتح خواندند؛ زیرا تقیخان میگفت: «فتح همین نیست که در میدان بر دشمن غلبه یابند، بلکه فتح عظیم آن است که لشکر را به سلامت و عافیت از سفر باز آرد و خون از دماغ یک تَن بیرونآمدن نگذارد!» وقتی کریمخان این اخبار را شنید، بسیار خندید و گفت: «مردمان شهری چنین سربازانی هستند.»
از دغلکاریهای محمدتقی خان بافقی داستان دیگری نیز نقل شده که بسیار خواندنی و تأملبرانگیز است:
یکبار مردم یزد از این خانِ حاکم نزد کریمخان زند شکایت بردند. کریمخان او را به شیراز احضار کرد. مردم اظهار میداشتند که خانِ حاکم، بیش از ۴۰ هزار تومان به زور و ستم و آزار و بیحساب و دلیل و مجوز از مردم گرفتهاست. خان همه را حاشا کرد و مردم خواستند که دعوی به محکمهی شرع احاله گردد. در محضر شرع، مردم با ارائهی اسناد و اقامهی شهود، مبلغ ۱۵ هزار تومان را بر گردن وی ثابت کردند و خان هم به زور دگنک آن را پرداخت، اما بقیه را منکر شد و مدعیان هم نتوانستند سند و شاهدی بیاورند. حکام شرع طبق دستور دین، در خصوص بقیهی مال، او را مکلف به ادای سوگند نمودند و چون اشخاص و دعاوی مختلف بودند، طبق دستور شرع؛ ادای ۸ هزار سوگند بر ذمهی او مقرر گردید. محصلین دولتی او را مجبور به اجرای حکم کردند و او را به شاهچراغ بردند. در آنجا، خان ۳ روز و ۳ شب بهجای غذا، قسم میل فرمودند و از اول صبح تا غروب بهجای هر نوع صحبتی، نام خدا را به عنوان قسم یاد کرد و خلاصه ۲۵ هزار تومان پول مردم را با ۸ هزار بار اسم خدا، یکجا خورد و حکم شرع را گردن نهاد!
اگر انتظار دارید پس از ۸ هزار قسم دروغ، بدنش کرم گذاشته و یا هزار اتفاق تلخ و دردناک دیگر برای او پیش آمدهباشد، بد نیست بدانید که بدون هیچ اتفاق عجیب و غریبی در سن ۸۲ سالگی بر اثر کهولت سن درگذشت…!
نگارش و گردآوری؛ قجرتایم
منبع؛ کریمخان زند، پناهی، انتشارات ندا
پینوشت؛ این پست یک کنایه به یکی از پستهای پُرحاشیهی دیگر از قجرتایم داشت… مخاطبینی که متوجه موضوع شدند، بنویسند که بدانیم اصلاً پستها را میخوانید یا خیر…!
5 پاسخ
مزخرف بود و معلوم بود با مرض نوشته شده و بی طرفانه نیست…
قطعا خدمات زیادی هم انجام داد.اینگه ۵۲ سال حاکم یزد بود و ۳ سلسله عوض شد و یزد را از حجوم وغارت وخرابی بدور نگه داشت آن هم در آن دوره قطعا کار بزرگی بود هر چند با چاپلوسی و رفاقت اینکار را کرده باشد
چقدر مغرضانه نوشته اید.
طبعا یک انگیزه شخصی وجود دارد.
اگر ایراد چنین تهمتهایی به این راحتی باشد که سنگ روی سنگ بند نمیشود.
به هر کسی میتوان چنین نسبتهای ناروایی را روا داشت.
یاد روزنامه کیهان افتادم.
فقط میشه گفت چرت وپرت نوشتی ببین چقدر باعث آبادانی یزد شده و اگر آدم درستی نبود بیش از ۵۰سال نمیتونست بر یزد حکومت کنه ومردم باغیرت یزد سرنگونش می کردن آخرم به علت کهولت سن از دنیا رفت
بهترین خانی که تا حالا یزد داشته است بسیار آبادانی در یزد ایجاد کرد و بسیار از اموالش را وقف کرد شما دو داستان مجهول روایت نقل کردی حالا اینهمه کینه برای چی هست رو نمیدونم