«حیدرخان عمواوغلی»؛ از رهبران انقلاب مشروطیت بود که بعدها از مؤسسان حزب کمونیست ایران شد و همهی زندگیِ نهچندان بلند او در مبارزه گذشت. پس از به توپبستن مجلس توسط «محمدعلیشاه»، حیدرخان عدهای داوطلب فدایی را برای مبارزه با استبداد محمدعلیشاهی و با هدف یاریرساندن به مجاهدین تبریز، روانهی این شهر کرد و خود نیز به تبریز رفت. در این پست به وقایع تأملبرانگیز حضور حیدرخان در مشهد میپردازیم.
حیدرخان در سال ۱۲۵۹خ در ارومیه به دنیا آمد، اما در قفقاز بزرگ شد. حیدرخان فرزند «مشهدی میرزا علیاکبر» بوده که مردم او را «عمو» خطاب میکردند و به همین جهت، حیدرخان را هم عمواوغلی (پسرعمو) گفتهاند. جَد حیدرخان «حاجی مُلاعلی تاری ویردیوف» بودهاست. حیدرخان پس از تحصیل در رشتهی مهندسیِ برق در تفلیس، به خراسان میرود. خودش گفتهاست؛ «چون در دورهی قاجار خواستند برای بارگاه حضرت رضا برق بکشند و احتیاج به یک مهندس مسلمان داشتند، من را از تفلیس به مشهد آورند. حیدرخان پس از مشهد به تهران میآید و در کارخانهی برق «حاج امینالضرب» مشغول به کار میشود. زندگیِ حیدرخان از زمان ورود به ایران متحول میشود.»
وی در خاطراتش اینگونه مینویسد: «در بدو ورود من به شهر مشهد، منظرهی هولناکی مشاهده نمودم که از آن منظره، اهالیِ خراسان حاکم جدید را تحسین و تمجید کرده و میگفتند که این حاکم خوب، حاکم سفاکی بوده که در این صورت، خواهد توانست حکومت کند»، اما این منظره؛ عبارت از این بود که فردی را دو شقّه کرده و هر شقّه را در دو سوی دروازهی شهر آویزان کردهبودند که در ادامه مینویسد: «من این منظرهی وحشیگری را نمیتوانستم از مد نظر خود محو سازم. حاکم در حین حرکت و عبور از کوچه و بازار، عدهی کثیری از آدمهای مُفتخوار را تقریباً به عدهی ۴۰۰ نفر جلو و عقب خود انداخته و مردم را به زورِ آنها بلند کرده و حکم به تعظیمکردن مینمودند! متولیباشیِ ضریح که مُلایی بود، از این حرکات معمول میداشت. چطور میشد که در ایران متحمل بارهای وحشیگریها شده و ساکت باشم…؟!»
بعد از مشاهدهی این وقایع، حیدرخان عمواوغلی تصمیم میگیرد که به روشنگری در خراسان بپردازد. در گام اول در دیدار با متولیباشی با لحن گستاخانهی او مواجه شده و با شجاعت تمام، متولیباشی را تحقیر میکند. او در اینباره مینویسد: «فقط یک مقصود عمده در مد نظر و خیال داشتم و آنهم عبارت بود از اینکه به بعضی از اهالیِ خراسان که عاری از تمدن و فهم پارهای از مسائل بودند، حالی کرده، بفهمانم که متولیباشی نیز یکی از جنس بشر است و از آسمان نازل نشده و کراماتی ندارد. به واسطهی دادن رشوه و ترتیبات دیگر، صاحب این مقام گشته، ممکن است که مطلقاً لیاقت آن را نداشتهباشد…» البته این پایان ماجرا نبود و چندی بعد، حیدرخان فرصتی دیگر برای تحقیر متولیباشی به دست آورد که از آن کمال استفاده را برد.
حیدرخان عمواوغلی در ادامه مینویسد: «چون چراغ برق یکچیز تازه در ایران بود، اهل خراسان اغلب به تماشای کارخانه آمده، من به همین ملاحظه تقریباً با تمام اهل خراسان از فرومایه و شریف آشنا شدم. روزی در اول شب کسی به عجله وارد کارخانه شده و گفت که جناب آقای متولیباشی برای تماشای کارخانه میآید، خوب است که چراغ جلو بفرستید. من هیچ اعتنایی به حرف او نکرده و حتی دادم دروازهی کارخانه را نیز بستند! پس از آنکه آمد و به قدر نیمساعت در پشت در منتظر شد، به واسطهی یکی از کارگران، ورودش را قبول کرده و اجازهی بازکردن در را دادم. وقتی که وارد کارخانه شد، ابداً اعتنایی به او و همراهانش نکردم. پس از قدری گردش مراجعت نمود.» در همین دوران حضور عمواغلی در مشهد، حاکم با چند تَن از بزرگان، گندم را احتکار میکنند.
حیدرخان عمواغلی آنگاه توضیح میدهد که چگونه با بهرهبرداری از همین اتفاق و عدم رضایت عمومی، مردم را برانگیخته و بلوای معروف شهر مشهد را باعث شدهاست. پس از مدت قلیلی اتفاق دیگری که از این سفاک (حاکم) به عرصهی شهود رسید، آن بود که با عموم ملاکین متفق شده، گندم را انبار و احتکار کرده، بر قیمت آن افزودند، به قسمی که نان را مردم به سختی به دست آورده و به قیمت گزاف میخریدند. از این احتکار، بر قیمت نان خیلی افزوده شد که فقرا و ضعفا از خریدن آن عاجز بودند… نظر به اینکه من با بخشی از اهالی آشنا شدهبودم، همین گرانیِ نان را دستآویز نموده، اهالی را بر علیه حاکم ظالم تحریک نموده، آنها را به هیجان آوردم، که بر عزل حکومت اجماع و قیام نمایند…
رفتهرفته هیجان غریبی در مردم ظاهر شده و به دفعات ازدحام کرده، عزل حاکم را خواستار شدند. در ضمنِ هیجانِ عمومیِ خراسان، چندین خانه هم تاراج شد که یکی از آنها خانهی نایبالتولیه نقیبالسادات بود، که ۲۰ خم شراب از منزلش بیرون آوردند! نایبالتولیه؛ مُلایی بود از سرکشیکهای حرم حضرت رضا که سالی ۴۰ هزار تومان از دهات، موقوفهی حضرتی عایدی داشت و این شخص یکی از ۵ نفر سرکشیکها بود که در نوبت خود میآمد و چراغهای حرم را روشن میکرد. آخوند «نقیبالسادات» از ملاکین عمدهی خراسان محسوب میشد، که با حاکم همدست شدهبود و به این ملاحظه، مردم به خانهی ۲۰۰ سالهی او ریخته و تاراج کردند، ۲ خم از آن شراب را در جلوی دروازهی صحن گذارده و به عابرین میگفتند که این شرابها از خانهی «نقیبالسادات»، سرکشیک حرم مطهر بیرون آمدهاست، که ظاهر خود را تقدیس مینماید و ادعای کرامات دارد!
بلوای مشهد اولین حادثهی مهمی است که حیدرخان عمواغلی در آن دخالت دارد و یا چنانکه خود نوشته، حتی این بلوا ساخته و پرداختهی دستِ خودِ او بوده و اصولاً به تحریک وی انجام شدهاست. البته در اینباره عقاید دیگری نیز ابراز شدهاست و آن اینکه مخالفتهای داخلی بین اعضاء و عناصر حکومت ایالتی و کوشش برای برانداختن نیرالدوله باعث شد تا مخالفینِ او از طریق احتکار آرد و گندم و گرانیِ نان و شوراندن مردم، به مقصود خود نایل آیند. به هر حال این شورش ۲ هفته به طول انجامید، شورشی که به صورت یک بلوا و آشوب کور و بیهدف درآمدهبود.
نگارش و گردآوری؛ قجرتایم
منبع؛ حیدرخان عمواوغلی، رائین، انتشارات مؤسسهی تحقیق رائین
پینوشت؛ چون به خلوت میروند، آن کار دیگر میکنند…