«شیخ حسین» معروف به «شیخ شیپور»، دلقک معممی بود که در زمان «ناصرالدینشاه» میزیست و مورد توجه کامل شاه و مردم قرار داشت و در مسافرتهایی که شاه در داخل کشور میکرد او نیز همراه صدراعظم غالباً ملتزم رکاب بود.
میگویند شیخ با دماغ و شاید هم با دهان خود آنچنان صدای شیپور را تقلید میکرد که انسان را به حیرت وامیداشت و از همینجاست که لقب شیپور روی او ماندهاست. به قولی ناف این مرد را از کودکی تمیز نبریدهبودند و از این وسیله جهت مسخرگی و خنده استفاده میکرد و ضمن متلکی شیرین، شکم را برهنه میکرد و میرقصید و نافش را به همه نشان میداد و بدینوسیله موجبات خنده و تفریح خاطر بینندگان را فراهم میآورد. رقص شکم و صدای گاویِ «شیخ شیپور» مشهور است. «شیخ شیپور» از جمله دلقکهایی بود که از عهدهی انجام هر کاری برمیآمد و به اصطلاح همهفنّحریف بود و در هر مجلس و محلی که وارد میشد، خود را با محیط هماهنگ میساخت. اگر مجلس عروسی بود، صدای گاو درمیآورد و با متلکها و حرکات و اعمال خندهآورِ خویش همه را خوشحال میکرد و در مراسم عزا قرآن و روضه میخواند. وقتی کسی میخواست به مسافرت برود، با صدای اذان او را بدرقه میکرد. «شیخ شیپور» هنرپیشه هم بود و گاه بهخاطر صدایش در نمایشهای مذهبی شرکت میجست.
مرحوم «عبدالله مستوفی» نویسندهی کتاب پُرارزش «شرح زندگانیِ من»، خاطرات جالبی در مورد «شیخ شیپور» دارد که در این پست میخوانید:
مجلس عروسی بود و من در مجلس زنانه بودم… بعد از شام که البته زودتر دادند، صدای موزیک نظامی بلند و معلوم شد که به دنبال عروس آمدهاند. من برای تماشا به حیاط آمدم، از شنیدن صدای نکرهای که فریاد میزد «آی عمهگرگهها! آی عجوزها! زود باشید!» خیلی تعجب کرده، با عجلهی تمام خود را به بیرون برده، دمِ درِ اندرون رساندم که بدانم این کیست که جرأت کرده در مجلسی به این محترمی سر و صدای ناهنجار را درمیآورد و خانمهای محترم را «عمهگرگه» خطاب میکند؟! همینکه پرده را بلند کردم، از دیدن آخوند جوان گردنکُلُفتی که در حضور برادرها و برادرزادههای بزرگتر از من، این داد و قال را راه انداخته و آنها نیز او را به این کار تشویق میکنند، ویران شدم. این آخوند گردنکُلُفت «شیخ شیپور» بود. برای شیخ هیچ حاجب و مانعی نبود. وقتی تازه راهآهن حضرت عبدالعظیم راه افتادهبود، شیخ بیبلیط سوار ترن شد، مأمور از او پول کرایه و جریمه مطالبه کرد، ولی نتوانست از او بگیرد و کار به شهر رسید.
شیخ را حبس کردند. شیخ به قدری با تَنهی سنگین خود به درب محبس زد که نزدیک بود درب را بشکند! بالاخره مستأصل شدند و از حبس بیرونش آوردند. رئیسکل او را احضار و بعد از لودگیهایی که شیخ کرد. رئیسکل نه فقط برای این سفر، بلکه برای همیشه او را از پرداخت کرایه معاف کرد! با وصف تمام این لودگیها بسیار مقدس و مبرا از هر آلایشی بود. در مجالس ختم ۳۰ پارهای که به دستش میدادند، با صدای بلند و با تجوید و ترتیل میخواند و واقعاً هم خوب قرآن میخواند. مکه هم رفت و «حاجی شیخ شیپور» شد!
«مهدی بامداد» در کتاب «رجال ایران»، شیخ را چنین معرفی میکند:
«شیخ حسین» مشهور به «شیخ شیپور» ملقب به «امیرالعلماء»، از دلقکهای دورهی ناصری و مظفری و همچنین در دورهی محمدعلیشاه و احمدشاه نیز بود و مورد توجه «میرزا علیاصغرخان» اتابکِ اعظم واقع شدهبود. میگویند یک وقتی «ناصرالدینشاه» به مجلسی وارد شد و شیخ شیپور هم در آن مجلس حضور داشت. به محض اینکه «شیخ شیپور» او را دید گفت: به حضرت گاو تعظیم کنید! شاه امر کرد او را سریع ریسمان بیاندازند و خفه کنند!
فراشهای غضب برای اجرای عمل بر سر او ریخته، خواستند که کار او را بسازند. در این بین «میرزا علیاصغرخان» امینالسلطان اتابک که در مجالس حضور داشت، برای او نزد «ناصرالدینشاه» ریش گرو گذاشت و شیخ مورد بخشش واقع شد و رهایی یافت. «شیخ شیپور» در سال ۱۲۹۶خ فوت کرد.
نگارش و گردآوری؛ قجرتایم
پینوشت؛ شیخ انسان خوبی بود، اما بخش خندهدار ماجرا همینجاست که «ناصرالدینشاه» اندکی به او رو داده، آخوند سریع پریده روی کولش سوار شده! شاد باشید…