«میرغضب» مردی بود خشن و دائمالخمر با لباس سرخ و خنجری به کمر و چهرهای کریه، با کلاهپوست بلند پُرپشم و سبیلهای کُلُفت پریشان که مشاهدهاش مو بر اندام انسان راست مینمود.
«میرغضب» شغلش افتخاری بدون مواجب بود و برای زندگی، مانند غالب مأموران دولت که جیره و مواجبی نداشتند، از رشوه و لفت و لیس و درآمد مزدوری و مانند آن میگذشت و از انجام مأموریت تأمین میگردید. کاری که حتی با درآمد یک آدمکُشی میتوانست تمام سال را به خوبی و خوشی گذران بکند. ترتیب کارش چنین بود که محکوم باید روزها، بلکه هفتهها برای او گدایی و کسب درآمد بکند، تا به قتلگاه کشیده بشود؛ به این صورت که محکوم را از زندان تحویل میگرفت و زنجیری به دستوپا و زنجیری به گردنش افکنده، سرِ زنجیر را به مُچ دست میانداخت و یک سینی که وسطش پارچهای و کنارش خنجرش را گذاردهبود، به دستش میداد و جلوش میانداخت و هر کجا که میخواست و جلوی هر دکان و هر کسی که مناسب میدانست، زنجیرش را کشیده، وادار به کتکزدن و فحاشی به خودش و گدایی و التماس مینمود.
البته این راه سادهی محکومگردانی و استفاده از او بود. حالت بدتر و پُرفایدهترش آن بود که ترحم مردم زیادتر به حرکت آمده، پول بیشتری بدهند؛ پس «میرغضب» گوش و بینیِ محکوم را نیز بُریده، در سینی میگذاشت! یا او را مهار کرده، زنجیر از بینی یا لبهایش رَد میکرد و به این صورت سرِ زنجیر را به دست میگرفت. مردم نیز ۲ حالت داشتند: دستهای جهت نوعدوستی و کمک به محکوم که «میرغضب» را منفعتی رسیده، تا شکنجهی وی را کمتر کند. هر کس در توان خود چیزی در سینیِ او میانداخت و گروهی که به خون «میرغضب» تشنه گشته، او را شناسایی میکردند، تا در زمانی در کوچهای در تاریکیِ شب جبران کنند و اینگونه مساعدتها را کمک و تأیید ظلم میدانستند، که از هر مساعدت خودداری نموده، به این طریق مبارزه میکردند.
هر چند این عمل اسیر را زیادتر در رنج و سختی قرار میداد و ستم «میرغضب» نیز دربارهاش شدیدتر میشد تا طلب و التماس را زیادتر کند و به همین علت، شکنجهاش را هم بیشتر مینمود و این گدایی چندان به طول میانجامید تا تأخیر اجرای حکم بیش از آن برای «میرغضب» موجب مسئولیت شده، یا از محکوم، توانایی و حس و حرکت سلب گشته، دیگر درآمدی نرساند، یا اعدام دیگری در نوبت بودهباشد. پس از آن، نوبت به حقِ تیغ میرسید که در روز اعدام وصول میگردید؛ محکوم را به همین ترتیب که خواندید تا محل اعدام میبردند و «میرغضب» میرسید و سینی به دست و حقِتیغگویان، دُوری از جلوی تماشاچیان زده، به نزد محکوم بازگشته، وی را به زمین میکوبید و انگشت در پرههای بینی کرده، سرش را به عقب کشیده، خنجر را به گلویش آشنا مینمود. در اینجا بود که باید اُجرت تیزدستیِ خود را دریافت کند و این بدترین حالت برای محکوم بود که باید دقایق بسیاری را میان ترس و امید و مرگ و زندگی بگذراند، تا کسی از نزدیکانش یا اهل خیری پیدا شده، رضایت جلاد را که برای وقت هدر دادن، سبیل میتابید و خنجر از گلو برداشته، تیز کرده و دومرتبه به گلو میگذاشت حاصل کرده، او را زودتر خلاص بکند.
این حالت باز ۲ صورت داشت که حاجت «میرغضب» روا میشد و کسی با پرداخت قابل توجهی بانیِ خیر شده، کار کُشتن یکسره میگردید، یا محکوم بیکس و یاور بود و چیزی وصول نشدهبود که به عصبانیت و لجبازیِ «میرغضب» میانجامید و هر چند دقیقه مقداری از پوست گلوی محکوم را بُریده، کارش را به تأخیر میانداخت! گاهی این انتقامکِشیها از محکوم بیپناه به جایی میرسید که «میرغضب» لبهی تیغ را به سنگ کوفته و کُندش مینمود، یا آن را در آتش سرخ کرده، به آن صورت میبُرید و دربارهی مردم تا تنبیه شده، در حق «میرغضب» خساست و کوتاهدستی نداشتهباشند. رفتاری شقاوتآمیزتر و دَرّندهخویانهتر از اینها که هر نوبت عضوی از بدنش را بُریده، تا به تمامکردنش میرسید؛ مانند بُریدن یکیکِ انگشتان و دست و بیرونکشیدن چشم و همراهش دشنامهای غلیظ، تا شما فلانفلانشدهها باشید و بدانید که با چه کسی طرفید!
نوشتهاند محکومی در همین دوره از دست «میرغضب» گریختهبود و به امامزادهای رفته و بَست نشسته بود. «میرغضب» پیشش رفته، التماسش میکند که اگر بیرون بیایی، سری ازت میبُرم مثل دستهی گُل که همه حسرتش را بخورند!
نگارش و گردآوری؛ قجرتایم
منبع؛ طهرانقدیم، ج۱، جعفر شهریباف، انتشارات معین
2 پاسخ
سلام
کجا مطلب بیانگر در خدمت بودن اوباش برا روحانیون بوده
سلام گرامی، روایت مربوطه را میتوانید در اپیزود هشتم از پادکست رادیو قجرتایم بشنوید.