«لوطیان» اوباشی بودند که به علت فقر، اقدامات شرورانه میکردند و با کار فرهنگی جذب بسیج شده و از بروز اغتشاشات جلوگیری به عمل میآوردند! نقطه سرِ خط…! این اظهار نظر گذشته از «آیتالله علمالهدی» بسیار تأملبرانگیز است. تأملبرانگیز از آنجا که نمونههای بسیاری از آنچه که بیان شد، در تاریخ معاصر ایران گزارش شدهاست! در دورهی قاجار که خبری از ردیف بودجههای کلان برای سازماندهیِ ویژهی طلاب و روحانیون و نیروهای همراه حوزهی علمیه نبود و روحانیون مشهور، به ناگزیر از لوطیان چماقدار بهره میگرفتند.
در وصف این صنف «دکتر پولاک» پزشک «ناصرالدینشاه» مینویسد:
لوطیان مردمان بزنبهادری هستند که شبها برای دستبرد و ماجراجویی از خانه بیرون میروند. به عرقخوری و قماربازی وابستگی دارند. گاه نیز از سرِ سودجویی، بینظمی و بلوا راه میاندازند. در کمر خود دشنه دارند که سلاح آنان است. کلاهشان را یکوَری میگذارند. به این مخلوقات در همهی شهرها و در تمام اصناف میتوان برخورد. پهلوانان، عنتریها، خرسگردانها، شیرگردانها و رقاصان از این گروه هستند. لوطیهای تبریز و شیراز و اصفهان به چابکی شهرهاند.
شاید «دکتر پولاک» نخستین فرنگی در ایران بود که به سودمندیِ این صنف در جهت بهرهبرداریِ سیاسی پی برد و نوشت:
بسیار خوب و مفید است که اروپاییانِ ساکن ایران، در حمایتِ چند تَن از این «لوطیان» قرار گیرند…!
اما خواهیم دید که نخست روحانیون و سپس انگلیس زودتر از «دکتر پولاک» دستبهکار شدند و سپاه لوطیان را در جهت سرکوب اجیر کردند.
«کاظم بیگ» نیز در کتاب خود چنین از «لوطیان» یاد کردهاست:
لوطیان اوباشی هستند بیاخلاق و بیشرم که شمارشان روز به روز در افزایش بود، بهویژه در تبریز و اصفهان. اینان نشستهای پنهانیِ خود را در خرابهها و زیرزمینها برگزار میکردند. بدمَستی میکردند. دست به دزدی میزدند. در میان خودشان به چند دسته تقسیم میشدند. سرکردههایشان در پایتخت از احترام نجبا و بزرگان که به آنان نیاز داشتند برخوردار بودند. حتی یکی از رهبرانشان بهنام «حیدرخان»، از شاهزادگان صفوی بهشمار میرفت. لوطیان هر از چندی به شهر و محلهها یورش میبردند. ترس و وحشت میآفریدند. نخستین قلع و قمع این اوباش از برکت لشکرکشیِ «محمدشاه» به اصفهان بود. دومینبار «میرزا تقیخانِ امیرکبیر» با جدیت برای همیشه شرّشان را از سرِ مردم کَند.
اگرچه این گواهیِ «کاظم بیگ» چندان درست نیست؛ زیرا که لوطیان تا سالیان دراز بعد از «میرزا تقیخانِ امیرنظام» در کار بودند و هنوز هم که میبینیم هستند.
«ویلم فلور» یکی از کارشناسان بهنامِ تاریخچهی لوطیان، به ما میآموزد که واژهی «لوطی و الواط» با «لات و لوط» و «داشمَشْدی» یکیست. «کلاهمخملی»های لُنگبهدوش هم یادگارِ همان دوران هستند. «مقامات مذهبی»، بهویژه در نیمهی یکم سدهی نوزده، از این اوباش به عنوان «گروههای خشن ضربت» استفاده میکردند؛ بدان معنا که به هنگام تسویهحساب با این و آن، یا در رقابت با «قدرت حاکم» از سپاه لوطی بهره میگرفتند. اجیرشان میکردند. به دزدی و کُشتن رقیب وامیداشتند، یا در جهت غصب املاک به روستاها میفرستادند. حتی دربار و اهل داد و ستد هم به هنگام نیاز دستبهدامن الواط چماقدار میشدند. بدینسان در ناخرسندیهای اجتماعی و «شورشهای عمومی»، لوطیان را در جهت سرکوب به کار میگرفتند و اُجرت میدادند.
به گواه «یحیی دولتآبادی» کمتر «روحانیِ متنفذی» بود که لوطیان چماقدارِ خود را نداشتهباشد. این قشون مسلح را کوچکترین بهرهای از سواد و دین نبود. جملگی آزمند پول بودند و نان و آبشان از اَجیرشدن در راه دستبرد به املاک و اموال مردم فراهم میآمد. هر جا هم مخالفی سر بلند میکرد، به آسانی سربهنیستش میکردند. جماعت لوطی در ابراز دینداری، راه و روش ویژهی خود را داشتند. محلات و شهرها را بهنام دوازدهامام میآراستند؛ یعنی به شهر جنبهی دینی میدادند. به رتق و فتق دعواهای محلی هم میپرداختند، اما در اصل، مانند قشون در خدمت روحانیان بودند. زور این صنف «مسلح» تا جایی بود که از لختکردن مردم و حتی از بستن و کشتن، کوچکترین پروایی نداشتند. بهنام دین «باج شرعی» هم میگرفتند. در کوچه و بازار به هتک ناموس و آزار زنان برمیآمدند و دست به کشتار هم میزدند. آنگاه هم که احساس خطر میکردند، بَست مینشستند! از همینرو، لوطیان چماقدار را «بَستنشینان» هم میخواندند.
سرپرست میسیون آمریکایی گواهی میداد هفتهای نبود که در ارومیه، لوطیان چماقدار بهنام دین «دست به آدمکُشی» نزنند. البته دولتهای خارجی، بهویژه انگلیسها هم از نزدیکی و دوستی با سران لوطیان که مجتهدان بودند، دریغ نمیورزیدند. در ماجرای «سیدمحمدباقر شفتی» در «پادکست رادیو قجرتایم» مفصل به این موضوع پرداختهایم.
نگارش و گردآوری؛ قجرتایم
پینوشت؛ نکتهی بسیار مهم اینکه چون این لوطیان چماقدار وطن نمیشناختند، به آسانی به دام دشمنان ایران، بهویژه انگلیسها میافتادند و اَجیر میشدند. مضحک است که تاریخنگار انگلیسی «خانم لمتون» که همواره پشت و پناه روحانیت و «انجمنهای سِرّی» بود، در ستایش این الواط تا جایی پیش میرود که آنان را «رابینهود» لقب میدهد!