جهل و دزدی؛ روایتی از خاطرات مجدالاسلام کرمانی!

سوءاستفاده از جهل یا غفلت یک فرد، برای به دست‌آوردن بخشی از اموال مادی یا معنوی وی به نفع خود یا دیگران، دزدی‌ست، اما دزدی روش‌های متفاوتی دارد. چند پست مربوط به دزدی‌های تأمل‌برانگیز تاریخی را آماده کرده‌ایم که این پست قسمت اول آن‌هاست. روایتی از مجدالاسلام کرمانی را می‌خوانید.
جهل و دزدی

سوءاستفاده از جهل یا غفلت یک فرد، برای به دست‌آوردن بخشی از اموال مادی یا معنوی وی به نفع خود یا دیگران، دزدی‌ست، اما دزدی روش‌های متفاوتی دارد. چند پست مربوط به دزدی‌های تأمل‌برانگیز تاریخی را آماده کرده‌ایم که این پست قسمت اول آن‌هاست. مجدالاسلام کرمانی؛ نماینده‌ی مجلس اول شورای ملی که خود اهل علم و فضل بود، خاطره‌ای برای دکتر ملک‌زاده روایت کرده‌است که خواندن آن خالی از لطف نیست.

امامزاده‌ای قدیمی در کاشان

در سال ۱۲۱۸خ به قصد تهران از اصفهان حرکت کردم. پیش از ظهر بود که وارد کاشان شدم و به خلاف انتظار، شهر را خلوت و خالی از سکنه دیدم. چون روز تعطیل نبود، علت را از کاروانسرادار پرسیدم؟! جواب داد: «در امامزاده‌ی نزدیک شهر معجزه‌ای روی داده و مردم برای زیارت به آنجا رفته‌اند.» از کیفیت معجزه از او سؤال کردم. فقط گفت: «می‌گویند شتری در امامزاده پناهنده شده…» بیکاری و حس کنجکاوی مرا بر آن داشت که با یکی-دو نفر از همراهان به امامزاده برویم و از کیفیت این واقعه‌ی شگفت‌آور اطلاع پیدا کنیم. هزارها نفر شهری و دهاتی در محوطه و اطراف امامزاده اجتماع کرده، نوحه‌سرایی می‌کردند و سینه و قمه می‌زدند و منبر بلندی که با یک شال کشمیری پوشیده شده‌بود نیز در مقابل امامزاده قرار داده‌بودند…

ملا حبیب‌الله شریف ساوجی کاشانی
ملا حبیب‌الله شریف ساوجی کاشانی

مجتهد معروف کاشان که نامش آخوند «مُلا حبیب‌الله» بود، بر روی منبر جای گرفت و پس از ادای یک خطبه‌ی عربیِ طولانی چنین گفت: «شتر مظلومی به واسطه‌ی ظلم و بی‌رحمیِ ساربان فرار کرده، به این امامزاده‌ی واجب‌التعظیم پناهنده شده‌است.» مردم به حال شتر مظلوم گریه کردند و ناله و فغان از ظلم ساربان بی‌رحم به آسمان رسانیدند. پس از آن‌که روحانیِ معروف خطابه‌ی خود را تمام کرد، ظرف‌های بزرگ شربت قند به میان آوردند و به هر یک از زائرین جا می‌دادند. من در حیرت بودم که شربت قند به این فراوانی از کجا تهیه شده؟! (قند در زمان قاجار بسیار کمیاب و گران بوده و علت حیرت مجدالسلام کرمانی همین موضوع است.) ولی به زودی معلوم شد که بار شتر پناهنده‌شده قند بوده و شربت از آن قند تهیه شده‌است.

شاید این پست هم برای شما جالب باشد:  فساد و ظلم درباری؛ ناصرالدین‌شاه و ۵۰ سال پادشاهی!

شترداری در زمان قاجار

پس از آن‌که جمعیت هر یک مبلغی پول نقد تقدیم متولیِ امامزاده کردند و زن‌ها اشیائی نفیس از قبیل گوشواره و انگشتر به امامزاده هدیه نمودند و در مقابل آن، مُشتی از پشم شتر برای تبرک به دست آوردند، متفرق شدند. ما برای تماشا وارد صحن امامزاده شدیم و شتر کوه‌پیکری را در آنجا دیدیم که به زانو درآمده و به خوردن نقل و نبات که زائرین به او تقدیم کرده‌بودند مشغول بود. چیزی که بیشتر نظر ما را جلب کرد؛ این بود که ساربان شتر، دامان متولیِ امامزاده را گرفته‌بود و به او التماس می‌کرد و قسم می‌خورد که «این شتر مال من نیست و متعلق به مشیرالملک از درباریان مشهور اصفهان است و اگر بفهمد که یکی از بهترین شترهایش از دست رفته، بدون شک مرا سخت مجازات خواهد کرد و شاید جان مرا بگیرد…! به من رحم کن و حال که بارِ شتر را تصاحب کردی، خودِ شتر را به من پس بده…»

شترداری در زمان قاجار

ولی متولی با کمال تکبر و بی‌اعتنایی فریاد می‌کرد که «ای بی‌دین! این شتر مظلوم از ظلم تو به پسر پیغمبر پناه برده و احدی نمی‌تواند او را از این حصن حصین بیرون کند!» با اینکه ساربان حاضر شد تا ۲۰ تومان به جناب متولی تقدیم کند و شتر خود را ببرد، ناله و زاری‌اش به جایی نرسید و گریه‌کنان به طرف محلی که کاروان در آنجا اقامت کرده‌بود رفت. ما هم برای آن‌که اطلاع بیشتری از این حادثه پیدا کنیم، از عقبِ او رفتیم و چون مسافتی از چشم تیزبین متولی و هم‌دستانش دور شدیم، واقعه را از ساربان سؤال کردیم و او به طور ساده به ما جواب داد که «دیشب در موقعی که شترها مشغول چرا بودند و شتربانان در خواب بودند، این متولیِ امامزاده با چندنفر از دهاتیان شتر مرا برده و در امامزاده اسیر کرده‌اند، حال می‌گوید شتر در امامزاده بَست نشسته است!»

شاید این پست هم برای شما جالب باشد:  نشان بند جوراب؛ نگاهی به ماجراهای سه شاه قاجار و این نشانِ خواستنی! + تصاویر

سپس دامان مرا گرفته و با التماس گفت: «برای رضای خدا اگر می‌توانید برای من کاری بکنید و به من راهی نشان بدهید تا شتر را پس بگیرم…» من به او جواب دادم: «تا زود است راهِ خود را در پیش بگیر و از این محل که ممکن است تکفیرت کنند و جان خود را روی شتر بگذاری، دور شو…!»

نگارش و گردآوری؛ قجرتایم
منبع؛ تاریخ انقلاب مشروطیت ایران، ج۱، دکتر ملک‌زاده، انتشارات سخن

محمدعلی‌شاه قاجار

پی‌نوشت؛ «مجدالاسلام کرمانی» که خود درس دین خوانده‌بود، در کتاب «تاریخ انحطاط مجلس اول»، (مجلسی که توسط لیاخوف به توپ بسته‌شد!)، یک جمله‌ی تاریخی دارد که بد نیست در این پست از آن یاد کنیم. وی می‌نویسد (قریب به مضمون): یکی از اشتباهات ما این بود که اجازه دادیم روحانیون به مجلس وارد شوند و جلوی پیشرفت کار را بگیرند. آیندگان بدانید اگر دوباره مجلسی در ایران برپا شد، این اشتباه را تکرار نکنید!

اگر به «تاریخ» علاقه‌مند هستید؛ پیشنهاد می‌کنیم حتما در اینستاگرام خود به خانواده‌ی بزرگ ۳۴۰,۰۰۰ نفری «قجرتایم» بپیوندید! صفحه‌ی اینستاگرام ما به صورت «روزمره»، بروزرسانی می‌شود؛ پس همین حالا افتخار بدهید و در اینستاگرام خود شناسه‌ی «QajarTime» را جستجو و فالو کنید.

5/5 - (1 امتیاز)

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *