آقای حسن روحانی در جلسهی هیئت دولت اظهار کردهبود: «طشت رسوایی آمریکا از بام افتاد!» این اصطلاح زمانی به کار میرود که راز مهمی فاش شود و موجب فضیحت و رسوایی گردد و به این ضربالمَثَل استناد جسته میگویند: طشت رسواییاش از بام افتاد. اینگونه اصطلاحها به این علت که مربوط به دوران قدیم است، گاهی در معنی بسیار پوچ و حتی ناراحتکننده میباشد. شاید بهتر باشد، زبان را از این عبارات پاک کنیم.
دو روایت در توضیح این اصطلاح میتوان بیان کرد، اول اینکه:
«در سالهای نهچندان دور در امر ازدواج، تقریباً هیچ مسئلهای به اندازهی بکارت عروس اهمیت نداشت و از اموری بود که از آن مهمتر امری جهت دختر و کسان او نمیتوانست باشد و وای بر احوال دختر و خانوادهی دختری بود که شب عروسی روسیاهی به بار آورده باشند؛ یعنی عذری که به هیچ صورتی قابل بخشایش نبوده، از آن چشمپوشی نمیگردید. در گام نخست از شرایط چنین دختری برای دامادان این بود که میتوانستند دختر را بدون هیچ حق و مهر بیرون کرده، بهنام «ناشزه» طلاق بگویند و حتی جهیزیهی او را به عنوان خسارت تصاحب نمایند و از بیآبروییهایی که دربارهی او انجام میدادند، این بود که دستمال او را برده (که قرار بود خونی باشد)، باز کرده، به جمعیت؛ یعنی به زنهایی که از خودی و بیگانه مخصوص قوم عروس برای دیدن و گرفتن مدرک دخترشان نشسته بودند نشان داده، افتضاح به راه بیندازند. عروس را از حجله بیرون کشیده، وسط مهمانها آورده، تُف به صورتش بیندازند.
در طعنه نیز اینگونه بود که روسفیدشان کرده؛ یعنی ماست به صورتش بمالند و دستمالهایش را به سر و برش سنجاق کرده، دور مجلسش بگردانند و گیسهایش را نیز قیچی نمایند. دو دسته از قوم داماد، زن و مرد به خانهی عروس رفته، مردها تُف به ریش پدر عروس انداخته، زنها پیالهای از نجاستِ خلا برده، مُشت کرده، به سر و گیس مادر عروس بمالند و در آخر عروس را با چادرنماز وارونه سوار خر کرده، روانهی خانهی پدر نمایند و سپس بالای بام رفته، طشت رسوایی بکوبند که به همه بفهمانند عروسشان، دختر فلانی، دختر نبود! و اما اموری که از طرف پدر و برادر و قوم و کَس عروس دربارهی او انجام میگرفت چنین بود؛ خیلیها که دختر را سربهنیست و بعضی هم جلای وطن کرده، گم و گمنام به شهر دیگری میرفتند. محلهبهمحله نقل مکان میکردند. با پول داماد را به نگهداشتن او راضی میکردند. چه زیاد جوانمردانی هم بودند که به رو نیاورده، دستمال را با خون خود رنگین ساخته، مدرک دختر میساختند. به هر تقدیر، کارِ نداشتنِ بکارت برای دختر، از جمله امور مهمهای بود که در هر حالت باید آن را در تحویل به شوهر مضبوط و در اختیار داشتهباشد.»
و روایت دوم این است که:
«زن حائضه به دلایل مختلف در ادوار گذشته، همیشه جدیت میکرد تا پارچههای قرمز رنگِ حیض را در جایی پنهان کند که احدی از افراد خانواده چشمش به طور اتفاقی به آن نیفتد. برای این کار هیچجایی بهتر و مطمئنتر از پشتبام نبود؛ زیرا در بلندترین نقاط خانه و دور از انظار و مسیر تردد قرار داشت. گاهی ندرتاً اتفاق میافتاد که باد شدیدی میوزید و طشت و محتویاتش را از پشتبام به حیاط منزل پرتاب میکرد. پیداست از برخورد طشت با کف حیاط منزل، صدای مهیبی برمیخاست و پارچههای حیض به زمین میریخت و تمام افراد خانواده و حتی همسایهها متوجه آن صدا میشدند، در نتیجه؛ رازی که در اختفاء و پنهانداشتن آن نهایت سعی و تلاش به عمل آمدهبود فاش میگردید. با این توصیف به طوری که ملاحظه شد، طشت رسوایی همان طاس یا طشت محتویِ پارچههای مورد بحث است که چون آشکارا و برملا میشد، زنان از این برملایی احساس شرم و آزرم میکردند و تا مدتی روی نشان نمیدادند…!»
نگارش و گردآوری؛ قجرتایم
منبع؛ کتاب طهران قدیم، ج۳، جعفر شهریباف، انتشارات معین