ایران و عثمانی؛ سلطان‌سلیمان قانونی و شاه‌تهماسب صفوی!

در طول تاریخ ایران و عثمانی، همواره کش‌و‌قوس بسیاری بین آنان وجود داشته؛ از جنگ‌های پیاپی، تا صلح‌های نافرجام، اما نباید فراموش کنیم که تغییر جای فاتح و مغلوب در این جنگ‌ها، وقایع بسیاری در طول تاریخ رقم زده‌است؛ تَهماسب ۱۱ ساله به پادشاهی رسیده و در وضعیت خوبی به‌سر نمی‌برد.
ایران و عثمانی

در چنین روزی در تاریخ ایران و عثمانی، در سال ۱۵۳۴م؛ سلطان سلیمان قانونی، حاکمیت بغداد را از ایران گرفت. ۱۰ سال قبل از این ماجرا؛ یعنی در سال ۱۵۲۴م، پس از فوت شاه‌اسماعیل صفوی، پسر ۱۱ ساله‌اش تَهماسب در وضعیتی عجیب به پادشاهی رسید. قزلباشانی که سوگند خورده‌بودند که فقط به شاه‌اسماعیل اول (انسان کامل) خدمت کنند، سر به شورش برداشته و تبریز را غارت کردند و در مناطق جنوبی نیز یکی از بزرگان لُر به‌نام «ذوالفقار بک» بر علیه دولت شورش کرده‌بود. از طرفی در شرق ایران اُزبک‌ها به صورت پی‌درپی و قدرت‌مندتر از دوره‌ی شاه‌اسماعیل به حملات خود به شرق ایران ادامه می‌دادند و کار به جایی رسیده‌بود که به قول سانسون، سیاح دروه‌ی صفوی؛ «اگر یک سوار ازبک از میدان جنگ بازمی‌گشت و از خون ایرانیان برای همسرش سوغات نمی‌آورد و آن زن خون را به سلامتیِ شوهرش نمی‌نوشید، از شوهر خود تمکین نمی‌کرد و بازگشت او را مایه‌ی ننگ می‌دانست!» پس با توجه به این شرایط، شاه‌تَهماسبِ نوجوان، تمام قوای ایران را متوجه‌ شرق و جنگ با اُزبکان کرد.

اما در غرب ایران، سلطان سلیمان اول، وارث امپراتوریِ قدرتمند پدرش (سلطان سلیم) و جدش (سلطان‌ محمد فاتح) شده‌بود و در اوج اقتدار به سمت اروپا پیش‌رَوی می‌کرد و از طرفی تصمیم داشت تا کار ناتمام پدر را هم تمام کند! در جهان آن روز، هم از نظر جمیعت، هم اقتصاد و هم قوای نظامی، امپراتوری عثمانی به راستی بی‌رقیب بود. در واقع پس از «نبرد موهاچ» که برای فتح پایتخت مجارستان صورت گرفت و به قتل‌عام شوالیه‌های مسیحی توسط سربازان عثمانی ختم شد، دنیای آن روز به قدرت این امپراتوری پی بُرد.

شاید این پست هم برای شما جالب باشد:  «صاحب الزنج» کسی که هزار سال بعد از «اسپارتاکوس» علیه برده‌داری قیام کرد!

سلطان سلیمان، اولین حمله‌ی خود را در سال ۱۵۳۳م به آذربایجان انجام داد و طی یک‌سال به راحتی آذربایجان را فتح کرد و عراق را از دست ایران درآورد؛ چرا که شاه‌تَهماسب ارتش ایران را به رویاروییِ مستقیم با قوای عثمانی نفرستاد. شاه‌تَهماسب به خوبی می‌دانست که ارتش به هیچ عنوان توان مقابله با قوای عثمانی در یک نبرد مستقیم را ندارد و همچنین در صورت ارسال ارتش ایران به جنگ عثمانی، اُزبکان دوباره از شرق حمله می‌کردند! به همین دلیل، شاه‌تَهماسب، سیاستِ «زمین سوخته» را اجرا کرد و پیش از حملات عثمانی، قوای ایران تمام مناطق سرِ راهِ ارتش مهاجم را نابود می‌کردند، به طوری که یک ساقه‌ی علف و یک چاه قنات سالم در مسیر نیروهای عثمانی وجود نداشت. کار به جایی رسید که سیوری می‌نویسد: «چارپایان همانند حشرات از بی‌آبی تلف می‌شدند!» کم‌کم سربازان مهاجم از گرسنگی اعتراض کردند و ارتش عثمانی عقب‌نشینی کرد. در همین حال، عشایر و ارتش ایران به صورت چریکی، به ارتش عثمانی حمله می‌کردند و مناطق را پس می‌گرفتند. این سیاست خردمندانه‌ی شاه‌تَهماسب، همین امروز هم باعث حیرت مورخان است. سرانجام کار دو دولت خسته از هفت جنگ‌ بی‌حاصل، به‌ صلح آماسیه در سال ۱۵۵۵م رسید.

نگارش وگردآوری: قجرتایم
منابع؛
ایران عصر صفوی، راجر سیوری، ترجمه‌ی کامبیز عزیزی، نشر مرکز
سفرنامه‌ی سانسون، ترجمه‌ی دکتر تفضلی، انتشارات ابن‌سینا

اگر به «تاریخ» علاقه‌مند هستید؛ پیشنهاد می‌کنیم حتما در اینستاگرام خود به خانواده‌ی بزرگ ۳۴۰,۰۰۰ نفری «قجرتایم» بپیوندید! صفحه‌ی اینستاگرام ما به صورت «روزمره»، بروزرسانی می‌شود؛ پس همین حالا افتخار بدهید و در اینستاگرام خود شناسه‌ی «QajarTime» را جستجو و فالو کنید.

4.3/5 - (3 امتیاز)

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *