استاد دهخدا در لغتنامه، برای توضیح «دیوان بلخ» آورده: «گویند در شهر بلخ، قاضیان شرع، احکام نادرستی صادر می کردند، بیگناهان را بزهکار و گناهکاران را معصوم جلوه میدادند. از این رو دیوان بلخ مَثَلِ هر دادگاه و محکمهای شدهاست که احکام آن برخلاف حق باشد. هم او در معنای مَثَل گوید: یعنی در اینجا قانون و عدالتی برای رسیدگی به مظالم نیست.»
استاد عباس اقبال، به استناد مَثَل رایج «گنه کرد در بلخ آهنگری/به شوشتر زنی گردن مسگری»، گمان دارد که داستان داوریِ بلخ و دیوان آن، دستِکم پیش از میانهی سدهی ششم ه.ق در میان مردم ایران زبانزد بودهاست. «خرِ من از کُرهگی دُم نداشت» نیز از زمره داستانهایی میباشد که از «دیوان بلخ» نقل شدهاست. مهدی پرتوی دربارهی آن میگوید: «این مَثَل در مورد کسی به کار میرود که از کیفیت قضاوت و داوری ناامید شود و حکم محکمه را بر مجرای عدالت و بینظری نبیند. در واقع چون محکمه را به مثابهی «دیوان بلخ» ملاحظه میکند، از طرح دعوی منصرف شده، به ذکر ضربالمثل بالا متبادر میشود. این تدریجاً عمومیت پیدا کرد و درحال حاضر به طور کلی هرگاه کسی از تصمیم و نیت خویش منصرف شدهباشد، به آن تمسّک و تمثّل میجوید، اما در این پست یکیدیگر از روایات تأملبرانگیز دیوان بلخ را برای شما گردآوری کردهایم.
مسافری در شهر بلخ جماعتی را دید که مَردی زنده را در تابوت انداخته و بهسوی گورستان میبرند و آن بیچاره فریاد میزند و خدا و رسول را شفیع میآورد که «ای خلایق! من زنده و سالمم. چگونه میخواهید زندهای را به خاک بسپارید؟!» گاه فریاد میزد و گاه اشکریزان التماس میکرد، اما مُلّایانی که از پیِ تابوتکشان میرفتند، بیتوجه به او رو به مردم میگفتند: «ملعون دروغ میگوید، مُرده است!» مسافر حیرتزده حال و حکایت را پرسید…؟!
گفتند: «این مرد فاسق و فاجری است سخت ثروتمند و بدون وارث. چندی پیش که به سفر رفتهبود، چهار شاهد عادل خداشناس در محضر قاضیِ بزرگ شهادت دادند که مُرده است و قاضی نیز به مرگ او حکم کرد. یکی از مقدسین شهر زنش را گرفت و اموالش را تصاحب کرد. اکنون ملعون بازگشته و ادعای حیات میکند. حال آنکه ادعای مردی فاسق در برابر شهادت چهار عادل خداشناس، مسموع و مقبول نیست. این است که به حکم قاضی به گورستانش میبرند؛ چرا که دفن میّت واجب است و معطلنهادن جنازه شرعاً جایز نیست!»
نگارش و گردآوری؛ قجرتایم
منابع؛
کتاب امثال و حکم، ج۲، تألیف علّامه علیاکبر دهخدا، مؤسسهی انتشارات امیرکبیر، چاپ چهارم، ۱۳۵۷، تهران
کتاب کوچه، ج۵، تألیف مرحوم احمد شاملو، با همکاریِ آیدا سرکیسییان، انتشارات مازیار، چاپ دوم، ۱۳۷۸، تهران