باید گفت که اگر مقام اجتماعیِ «امیرکبیر» در تاریخ قرون اخیر ایران از هیچ نظر دیگری منحصر به خودش نباشد، در پیکار با «فساد عمومی» و تأثیری که از این لحاظ در جامعه گذاشت بیهمتاست.
به حقیقت، قدرت و سیاست را با اخلاق بههم آمیخت. تاریخ ایران در این ادوار زمامداران مقتدر دیگری را میشناسد، اما اغلب آنان در عالم اخلاق سیاسیِ مردمی بیمقدارند. ما کمتر کسی را همانند «میرزا تقیخان» میشناسیم که در نهایت قدرت، انسان باشد و منادیِ فضیلت و هماینکه علیه فساد و اخلاق مدنی به نبرد برخیزد، و در دولت کوتاه خود در اخلاق اجتماعی، تحولی محسوس به وجود آوردهباشد. درست است که تغییر اساسی در خلق و خوی ملتی/تربیتی مستمر میخواهد، اما نتیجهی تاریخیای که از آزمایش دورهی «امیر» میگیریم، این است که چون زمامدار ملک خود نیکوکردار باشد، در همان محیط انحطاط اجتماعی که تصور میرود فساد در آن ریشه دوانده، تغییری نمایان پدید آید و بسیاری از کژیها و کاستیها برافتد، اما افسوس که این ایام چه زودگذر بودند. بگذریم… موضوع این پست پیکار با نادرستی و رشوهخواری در دورهی صدارت «امیرکبیر» است. در این دوره رشوهخواری به مفهوم کلی، شامل پیشکش و هدیه، مداخل، سُیورسات، و جعاله به معنیِ حقالعمل میگردید.
وزیران و بزرگان کارشان هدیهدادن و هدیهگرفتن بود، دیوانیان مداخل داشتند. (مداخل بیشتر به معنیِ درآمدهای فرعی! بهطور مثال؛ شخصی کارمند است و در ماه ۲ هزار تومان حقوق میگیرد، اما درآمدش از همین کار، ماهی ۲ میلیون تومان است!) لشکریان سُیورسات میبردند، (سُیورسات یا خوارباری که برای لشکر یا اسکان موقت زمامداران در راه به زور از اهالی جمع میکردند!) و فقیهان کلاه شرعی بر سرش نهاده، جعاله و هبهاش میگفتند. مجموع آنها به یک نقطه میرسید که دزدیِ طبقهی حاکم باشد از جیب مردم، و زیان آن بیش از همه گریبان طبقهی کشاورز و کسبه و افراد خُردهپا را میگرفت. رشوهخواری و هدیهبگیری به آن مفهوم، صورت بنیاد مدنیِ شناختهیافتهای بود که از شاه مملکت تا سردمدار محله به آن خو گرفتهبودند.
در اینباره «رابرت گرنت واتسن» منشیِ سفارت انگلستان در همین دوره حرفی دارد که به خواندن بیارزد:
از مجموع خصیصههایی که در خوی اغلب ایرانیان نمو یافته، بعد از غرور توخالیِ زیادی که دارند، شوق دائمیِ آنان است به سودجوییِ نامشروع! لفظ «مداخل» که معادل آن را در فرهنگ انگلیسی نمیتوان یافت، به گوش ایرانیان بس دلپذیر است و لطف آن را کمتر اروپایی درمییابد. مداخل اطلاق میشود به هرچه که بتوان به رشوه و فریب و زورستانی و از هر راه نادرست دیگری به دست آورد. آنچه آنها به دنبالش میروند مداخل است نه مواجب. مواجب سرراست، میدان تجلیِ استعدادهای زمامدار ایرانی نیست. آن استعدادهای فراوان در ریاکاری، تقلب، اجحاف، تملقگویی و فروتنیِ چاپلوسانه ظهور دارند. از اینرو، شغلی که فقط حقوق خوبی داشتهباشد و مجال مداخل را ندهد، حرفهایست بیمقدار…!
و به دنبال آن، همت «میرزا تقیخانِ امیرکبیر» را در برانداختن رشوهخواری میستاید و مینویسد:
اما «امیر» بهکلی مافوق آن بود که کسی بتواند او را به رشوه بفریبد. آن مرد مصمم گشت تا چنین نظام رشوهخواری را که از هر جهت احاطهاش کردهبود، براندازد.
در ادامه مینویسد:
در نظر ایرانیان، فوقالعادهترین و حتی شگفتانگیزترین جنبهی اخلاقیِ «امیر»، همان فسادناپذیریِ مطلق وی بود!
دیگر نویسندگان خودی و بیگانه این خصلت او را به چه پایهای رسانیدهاند، روشن است.
به گفتهی «دکتر پولاکِ» اتریشی: «پولهایی که میخواستند به او به رشوه دهند و نمیگرفت، صرف کشتن او شد!» این سخن را «واتسن» نیز میآورد: «پولی که امیر حاضر نبود بگیرد، در راه برانداختن او خرج گردید!» وسواس او در براندازیِ این فرومایگی بهحدی بود که هدیه و ارمغان هم از کسی نپذیرفت و رسم مژدگانی و انعامدادن را هم منسوخ ساخت. در نامهی ۷ بهمنماه ۱۲۲۹خ که به «میرزا محمدخانِ» کارپرداز نوشت میگوید: «اینکه برای اینجانب ظرف آبپاشی فرستادهاید، این چیزها مایهی خرسندی و خشنودیِ اینجانب نمیشود. زیادیِ خدمتگزاریِ آن عالیجاه باعث مزید میل و محبت اینجانب است. اینجانب بهجز ظهور خدمتگزاری، توقع دیگری ندارم. وسلام!»
در همین دوره، مُلایی رشوهخوار را از کسوت روحانی بیرون کردند و کلاه بر سرش گذاشتند و در شهر چرخاندند و مُلای دیگری به همین جرم شلاق خورد. این نظم تازهی «امیرکبیر» در ابطال قانون هدیهبگیری و سُیورسات پس از عزلش از صدارت، دستمایهی ایراد بر او گشت. در انتقاد از سیاست «امیر» در روزنامهای که خودش بنیاد نهاد نوشتند: «بیکفایت از حق نوکر (زمامداران و مسئولین) کم میکرد و به طریق بدعت بر رعیت (مردم) میافزود.»
نگارش و گردآوری؛ قجرتایم
منابع؛ امیرکبیر و ایران، آدمیت، انتشارات خوارزمی
تاریخ ایران در دورهی قاجاریه، رابرت گرنت واتسن، ترجمهی وحید مازندرانی، انتشارات امیرکبیر
پینوشت؛ این «میرزا محمدخان» که در مطلب به آن اشاره شد، فقط چند دست کاسهبشقاب و ظروف برای «میرزا تقیخان» فرستاد! «امیرکبیر» کاری با او کرد که کمتر کسی جرأت میکرد حتی به هدیهدادن فکر کند! یقهی او را گرفت که شما از کجا پول این کاسهبشقاب را آوردی؟! اگر از خراج بوده که ما دستور ندادیم شما این ظروف را بخری! اگر از جیب خودت دادی که من مواجب شما را به اندازهای نگذاشتم که بتوانی از آن چنین کاری بکنی! و به پیک گفت که به او بگو باید معلوم کند از کجا آوردهاست!
کار «نظمِ میرزا تقیخانی» که بعدها به مَثَل تبدیل شد، به جایی رسید که سربازان برای هیزمهایی که در راه آتش میزدند، جواب پس میدادند!
«واتسن» به درستی نوشت که «میرزا تقیخان» بر آن شد تا نیکبختیِ مادیِ مردم را فراهم کند و تمایلات نکوهیدهی آنان را مهار گرداند. این وزیر هدفی از آن عالیتر داشت؛ هرآینه تدابیرش استمرار مییافت، در اخلاق و کردار ایرانیان تغییری اساسی و ریشهدار تحقق میپذیرفت… یادش گرامی و راهش پُررهرو باد…