قبل از روایت ماجرای تشییع جنازه در ایران عهد صفوی، باید بدانید که «فرانچسکو کارری» در سال ۱۶۵۱م در ایتالیا متولد شد. وی پس از اتمام تحصیلاتش به سفر در سراسر جهان پرداخت. این سفر او پنجسالونیم طول کشید و از مصر، قسطنطیه، ارمنستان، ایران، هند، چین و فیلیپین دیدن کرد. کارری، شرح سفر خود را در شش جلد با عنوان «سفر در سراسر جهان» در ناپل به چاپ رساند. در جلد دوم این کتاب با عنوان «مشاهدات جالب در ایران در سال ۱۶۹۴م»، کارری به سفر خود در ایران پرداخته که با عنوان «سفرنامهی کارری» توسط دکتر عباس نخجوانی ترجمه شدهاست. در این پست آداب تشییع جنازهی پادشاه ایران را از قلم وی میخوانید.
کارری، جریان مرگ شاهسلیمان صفوی (هشتمین پادشاه از دودمان صفویان) و تشییع جنازه در ایران را چنین توصیف میکند:
روز پنجشنبه حوالیِ ظهر خبر درگذشت شاه در شهر پیچید، بلافاصله «قوللر آغاسی» (رئیس غلامان) با وضعی پریشان و لباسی پارهپاره در گذرها نمایان شد و خبر مرگ شاه را به اطلاع عموم رسانید. جنازهی شاه را به باغ چهلستون منتقل ساختند و زیر فوارهای از مرمر سفید قرار دادند. «غسالباشی» که کارش منحصر به غسل درباریان است، جسد را غسل داد. مزد این کار؛ تمام لباسهای متوفی و محتویات جیبهای وی و جواهراتی است که لباسهای او را زینت دادهاند، حتی روپوشی که جسد را در آن پیچیدهاند نیز به انضمام پنجاه تومان به غسالباشی تعلق میگیرد. پس از پایان غسل، جسد را در یکی از اتاقها میگذارند تا برای دفن در مقبرهی شاهان صفوی به شهر قم حمل کنند.
بعد طبق معمول خاندان سلطنتی، طبیب معالج شاه متوفی فوراً توقیف شد. معمولاً در این موارد طبیب را محکوم به مرگ میکنند یا حبس ابد یا نفی بلد، شنیدم وی را به حبس ابد محکوم کردند. تا پایان ایام عزاداری؛ یعنی تا روز تاجگذاریِ شاه جدید، برای آمرزش روح شاه، هر روز از مطبخ شاهی هزار کنگری، بشقاب بزرگ پلو به ملایان و طلاب داده میشد. قریب صد شتر و قاطر حامل حلوا و اغذیه دیگر پیشاپیش جنازهی شاهسلیمان به راه افتادند، سپس جنازه در تخت روانی پوشیده از حریرِ سیاهِ زربفت که به چهار شتر بسته شدهبود، به حرکت درآمد و به دنبال آن، نظر آغا، وزیر دربار و به پشت سرِ وی دیگر درباریان و حواشی پیاده به تشییع پرداختند. دو سرکردهی عالیمرتبه نیز هر یک عطرسوزی زرین در دست گرفته و در تمام طول راه چوبهای معطر میسوزانیدند تا بوی تعفن جسد شاه به مشام نرسد.
در دنبال آنها، جمعی از نوّاب با آواز ناخوشآیند نوحه و زاری میکردند. در آخر نیز تخت روان پوشیده از حریر سبز و قرمز کشیده میشد. تمام اینان با پای پیاده به راه ادامه میدادند و با سر و صدای زیاد، درحالیکه لباسهای پارهپاره در تَن داشتند، جنازه را دنبال میکردند. فقط اعتمادالدوله به علت پیری و کهولت اجازهی سواری داشت. در اندکمدتی تشییعکنندگان به قریب چند هزار نفر رسید… در باغ صفیمیرزا، جنازه را زیر گنبد بلندی قرار دادند. چند تَن مُلا دُور آن نشسته، قوللر آغاسی آمد و بشقابهای پلو جلوی حاضران گذاشتند، همه سیر شدند و دوباره راه قم را پیش گرفتند. نظم در کار نبود، دزدیهای بسیاری رخ داد، تزئینات اشترها و استرها از میان رفتهبود، روستاییان سرِ راه برای نشاندادن حد اعلای تأثر، گاهی تَن خود را زخمی میکردند…!
نگارش و گردآوری؛ قجرتایم
منبع؛ سفرنامهی کارری، جملی کارری، ترجمهی عباس نخجوانی و عبدالعلی کارنگ، مؤسسهی انتشارات فرانکلین، سال ۱۳۴۸خ
پینوشت؛ یک بخش از کتاب که واقعاً در روحیهی حداقل من تأثیر زیادی گذاشت، قسمتی بود که کارری از دلچسبترین و مورد علاقهترین تفریح ایرانیان نوشتهاست. میگوید: از جمله تفریحاتی که در میان مردم جذابیت بیاندازه دارد و خستگیِ آنها را به آسودگیِ خاطر میرساند، نشستن بر سرِ جویبارها و گوشسپردن به صدای آب است… (قریب به مضمون) نظر شما چیست؟