مقدمهای بر آشنایی با «مهدی سودانی»
یکی از سرشناسترین «مَهدی»های تاریخ اسلام بعد از منجیِ شیعیان، «مهدی سودانی» در قرن ۱۹م است که ماجرای او را میتوان از پُرسروصداترین رویدادهای قارهی آفریقا در دو قرن اخیر دانست. «مهدی سودانی» با نام اصلیِ «محمد احمد المهدی بن عبدالله» در تاریخ ۱۲ آگوست ۱۸۴۴م در شهر دُنقُلا به دنیا آمد. مانند پیامبر اسلام نام خودش «محمد» بود و نام پدرش «عبدالله» و نام مادرش نیز «آمنه»…! اعلام مهدویت او نیز همانند پیامبر اسلام در ۴۰ سالگیِ وی صورت گرفت. ۱۵ سال در قعر چاهی در جزیرهی ابا زیست و ریاضت کشید؛ همچنانکه پیغمبر اسلام ۱۵ سال در حوالیِ کوه حرا به انزوا و تفکر گذراندهبود.
اعلام رسالت و مهدویت
پس از اعلام رسالت، داعیانی به همهجا فرستاد تا مژده دهند که او همان «مَهدی»ای است که شخص پیامبر اسلام مهدویت او را به وی خبر داده و در حضور «خضر پیغمبر» وی را بر تخت نشانده و از خداوند قول گرفتهاست که ملائکه، اجنهی صالحه، همهی پیغمبران و مقدسان از آدم ابوالبشر تا امروز به یاریِ او برخیزند. برای تحکیم این وجه مشابهت، با دختری بهنام «عایشه» ازدواج کرد و نامش را «اُمالمؤمنین» گذاشت. در آغاز، دعویِ مهدویت کرد، سپس که کارش بالا گرفت، خود را به مقام نبوت رسانید و دستپروردهاش «تغاینی» را نیز «ابوبکرِ صدیق» نامید و او را خلیفهی اول خود خواند. اندکی بعد مردانی را هم بهنام «عمر»، «عثمان» و «علی» انتخاب کرد و نامشان را خلفای راشدین گذاشت. پس از چندی، کادر زناناش را هم تکمیل کرد تا به تعداد زنان پیامبر اسلام رسید و آنان را «اُمهاتالمؤمنین» نامید. چون نامش «محمد المهدی» و نام پدرش «عبدالله» بود، در نامههای خود، «محمد بن عبدالله» امضاء میکرد.
«مهدی سودانی» یکبار در بالای منبر گفت:
«خداوند این عبد حقیر و ذلیل خود را به خلافت کبری منصوب کرد و به من خبر داد که همان مَهدیِ منتظر هستم. چندینبار مرا در حضور رسول اکرم و خلفای راشدین و اقطاب و خضر علیهالسلام بر منبر نشانید و به ملائک مقرب و اولیاء زنده و مُردهی خود از زمان آدم تا امروز و به اجنهای که اسلام آوردهاند و در همهی جنگهای رسول اکرم و خلفای اربعه شرکت داشتهاند، فرمود که در صف مقدم نیروهای من با دشمنانم بجنگند. خاتمالنبیین نیز شمشیر پیروزیِ خود را به کمر من بست و فرمود که با این شمشیر هیچکس از جِنّ و انس بر تو پیروز نخواهد شد، و خالی را که بر راست چهرهام دیده میشود، نشان مهدویت من قرار داد و سه مرتبه فرمود که هر کس که در مهدویت تو تردید کند، به خدا و رسول او کافر شدهاست، در عوض علمایی که به مهدویت تو ایمان بیآورند، مقامشان معادل مقام انبیاء خواهد بود، و غیر علمایی که ایمان آورند، رتبهی شیخ عبدالقادر گیلانی را خواهند یافت.»
از پیروزیها تا صدور احکام
سلسلهپیروزیهای پیاپیِ «مهدی سودانی» بر مصر و بر انگلستان از سال ۱۸۸۰م آغاز شد و در سال ۱۸۸۵م با تصرف خرطوم (پایتخت و دومین شهر بزرگ کشور سودان و همچنین مرکز ایالت خارطوم) و اعلام برقراریِ خلافت «عبدالله بن محمد» و دولت «مهدی» در سودان، به اوج خود رسید. در سالهای ۱۸۹۹ تا ۱۸۹۸م لشکرکشیِ بزرگی از جانب نیروهای مشترک انگلیسی و مصری به فرماندهیِ ژنرال «هربرت کیچنر» علیه او صورت گرفت که به شکست انجامید. در رسالهی علمیهی او که در سال ۱۳۰۱ه.ق در سودان چاپ شده، بخشی از فتاوی مربوط به زنان چنین است:
«زنان جوان نباید از خانه بیرون روند و زینت خویش را در معرض تماشای دیگران بگذارند. زنان حق ندارند که بلند حرف بزنند و اگر با مردی صحبت کنند، باید از پشت پرده صحبت کنند. زنی که حتی یکلحظه بیحجاب بنشیند، محکوم به ۲۷ ضربهی شلاق است و اگر سخنی به ناسزا بگوید، محکوم به ۸۰ ضربه و اگر به برادرش بگوید: ای سگ یا خوک یا یهودی یا فاسق یا دزد، محکوم به هفتروز حبس و ۸۰ ضربهی شلاق است. مردی که با زن نامحرم سخن گوید، محکوم به ۲۷ ضربهی شلاق است، مگر آنکه برای خواستگاریِ او باشد، و کسی که سیگار یا تنباکو بکشد، محکوم به ۸۰ ضربهی شلاق است. اگر دختر پنجسالهای را از نامحرم نپوشانند، پدر و مادرش به زندان میروند و داراییِ آنها نیز به تصرف دولت درمیآید. زنان بیوه پنج لیرهی مجیدی و دختران باکره هم ۱۰ لیرهی مجیدی بیشتر حق مهریه ندارند. زنان نباید در سوگواری گریه کنند. زن و مردی که در جایی تنها بنشینند، باید تنبیه شوند، هر چند هم که با یکدیگر تماس نگیرند. زنی که بر مُردهی خود بگرید، تحت عذاب قرار خواهد گرفت، مگر آنکه توبه کند. زنان نافرمان محکوم به حبس تاریک میشوند؛ زیرا گناهشان از گناه زنان زانیه (زناکار) کمتر نیست!»
در سال ۱۳۰۱ه.ق «مهدی سودانی» انگلیسیها را بهکلی از سودان بیرون رانده و خود حکومتی مستقل تشکیل داده و درصدد تصرف مصر بود که زمینهی افکار عمومی در آن کاملاً برایش فراهم شدهبود، ولی یکسال بعد به بیماریِ حصبه (یا تیفوس) دچار شد و در تاریخ ۲۲ ژوئن ۱۸۸۵م درگذشت! بعد از مرگ او، قوای مشترک انگلیسی و مصری به فرماندهیِ ژنرال «هربرت کیچنر» پایتخت او اُمدُرمان را تسخیر کردند و به حکومت وی پایان دادند. سپس ژنرال «کیچنر» گور او را شکافت و جمجمهاش را به لندن فرستاد که هنوز هم در موزهی بریتانیاست!
نگارش و گردآوری؛ قجرتایم
منبع: فرهنگنامهی مهدویت، خدامراد سلیمیان، برگرفته از مقالهی «مهدی سودانی»