یکی از جالب توجهترین اصلاحات تاریخیِ «میرزا تقیخان امیرکبیر»، حذف القاب دیوانی و چاپلوسی بودهاست. در این خصوص فرمانی صادر گردید که شرح آن را «رابرت گرنت واتسن» نگاشته و این نوشته، چگونگیِ اندیشهی «امیرکبیر» از این اقدام را به درستی روشن میکند.
اولین تصوری که از نام ایران به ذهن هر دانشمندی میگذرد، شیوهی نگارش ساختگی و پُرطمطراقیست که شاعران و تاریخنویسان این سرزمین، در این سالها پروراندهاند. «میرزا تقیخان امیرنظام» تصمیم گرفت تا آن عبارات بیمعنی و مشمئزکننده را که فقط شایستهی بَردگان و فرومایگان است، براندازد. پس فرمانی صادر کرد که در عریضهها و نامههای رسمی که خطاب به وی مینویسند، جز یک عنوان سادهی «جناب» بهکار نبرند. برای مقامهای پایینتر نیز به ترتیب عنوان ثابتی مقرر کرد. مردم در شگفتی ماندند که چطور وزیری آن القاب چاپلوسانه را از خود دور مینماید؟! اما امر او را به گردن نهادند. گویا فرق عظیمیست میان او و مردمی که دیگران را به سجده و نیایش مجبور میکنند، مردمی که شایستهی کمترین احترام هم نباشند. چه حقیر مردمی.
ناگفته نگذریم که عنوانهای رسمی که در آنزمان رفته، از این قرار است: «نواب والا» در مورد شاهزادگان درجهاول، «جناب» برای رئیس دولت، «مقربالخاقان» و «عالیجاه» برای دیگر منصبهای دیوانی.
«میرزا محمدعلیخان» وزیر دول خارجه در نامهی ۱۹ آذرماه ۱۲۳۰خ به «میرزا مصطفیخان» مینویسد:
«عالیجاه احمدخان»، کارپرداز تفلیس، هرچه سعی و تلاش کرد که او را «مقربالخاقان» بنویسند، «میرزا تقیخان» امیرنظامِ سابق قبول نکردند…
معلوم است که «امیرکبیر» خیلی پایبند بوده که عنوانها درست استفاده شوند. نمونهی آن را در روزنامهی وقایع اتفاقیه میبینیم که نام خودِ «امیر» به سادگی آمدهاست. از جنبهی دیگر فرمان مزبور توجه «امیر» است به شیوهی سادهنگاری. در نامههای دولتیِ آنزمان حشو و زوائد حذف گردیده، اثری از رودهدرازیهای ادیبانه به چشم نمیخورد.
نامههای خصوصیِ «امیر» به شاه نیز خالی از هر گونه تکلف و در نهایت سادگیست. نمودار این گرایش به سادهنویسی، سبک نگارش روزنامهی وقایع اتفاقیه است. مطلب دیگر توجه، نظر «امیرکبیر» نسبت به شاعری و سنت مدیحهسراییست. ما چند نکته را در این مورد میدانیم. از همه مهمتر اینکه به فَنّ شاعری از نظر تأثیر مدنیِ آن توجه داشتهاست. «میرزا نصرالله اصفهانی» (تاجالشعراء) متخلص به «شهاب» را معین کرد که بهجای مرثیههای خنک و سُست و پُر از دروغ مذهبی که از زمان صفویان، روضهخوانانِ بیمایه ورد زبان مردم کردهبودند، اشعار عاشقانه و شیوا بسراید، تا عوض آنها رواج پذیرد. همچنین از مدیحهسراییِ چاپلوسانهی شاعران درباری بیزار بود. کسی که از القاب دیوانی متنفر باشد و آنها را حذف کند، قاعدتاً بایستی با آن سنت تملقگویی نیز میانهی خوبی نداشتهباشد.
در این زمینه، نشانهای راجع به «قاآنی» هم در دست است. «قاآنی» در مدح «حاجی میرزا آقاسی» شعر زیاد گفته، اما چون او از صدارت برافتاد، چکامهی بلندی ساخت و زبان به بدگوییِ «میرزا آقاسی» صدراعظمِ دیروز و ستایش «امیرکبیر» صدراعظمِ امروز گشود. یک بیتش این است:
بهجای ظالمی شقی، نشسته عالمی تقی
که مؤمنان متقی کنند افتخارها…
نوشتهاند «امیر» از شنیدن این شعر چنان برآشفت که مستمریِ وی را قطع کرد و گفت: «تو که تا دیروز مدح میرزا آقاسی میگفتی و امروز که او نیست، ظالم شقیاش میخوانی و اینبار مدح من میگویی!»
او «حاجی میرزا آقاسی» را پیشتر «قلب گیتی»، «انسان کامل» و «خواجهی دو جهان» خواندهبود. در پی قطع مستمری، «شاهزاده اعتضادالسلطنه» (پسر پنجاهوچهارم فتحعلیشاه قاجار) میانجیگری کرد تا بلکه «امیرکبیر» او را ببخشد. «امیر» نیز از دیگر تخصصهای «قاآنی» جویا شد و وقتی دانست که او به زبان فرانسه تسلط دارد، برقراریِ حقوق «قاآنی» را مشروط به ترجمهی کتابی در زمینهی کشاورزی از زبان فرانسه به زبان فارسی کرد. «قاآنی» چندی پس از عزل «امیرکبیر» در اشعارش از او به «خصم خانگی و اهرمنخو و بدگوهر» یاد کرد…!
نگارش و گردآوری؛ قجرتایم
منبع؛ امیرکبیر و ایران، آدمیت، انتشارات خوارزمی
پینوشت؛ در همین مورد میشود مُهر دولتیِ «میرزا تقیخانِ امیرکبیر» را با «صدراعظمِ» بعدی (میرزا آقاخان نوری) مقایسه کرد. مُهر «امیرکبیر» فقط نام بود: «محمدتقی» و مُهر «آقاخان نوری» نیز «اعتمادالدوله، میرزا آقاخان نوری، صدراعظم دولت علیه ایران» و زیر مُهر مینوشت: «شخص اول ایران» و به پسرش میگفت: «شخص دوم ایران!»… همچنین به گذشته هم که بنگریم، به راحتی متوجه میشویم که انسانهای بزرگ از تملق بیزار بودند، چنانکه «شاهزاده عباس میرزا» و «قائممقام فراهانی» نیز اینگونه بودند. یا به طور مثال؛ کسی جرأت نمیکرد در حضور «کریمخان زند» او را جز «وکیلالرعایا» خطاب کند!