همانطور که میدانید در اسلام، داشتن ۴ زن عقدی شرعیست و علاوه بر این، هر مردی میتواند تعدادی صیغه نیز داشتهباشد. صیغهها را به راحتی رها میکردند که در نتیجه؛ مصائب بسیاری بر آنان () بهویژه زنان بیوه) تحمیل میشد. قبلتر (بهویژه در پیج اینستاگرام) نوشتیم که تا قبل از تصویب قانون ثبت ازدواج در دورهی پادشاهیِ رضاشاه، قانونی برای حمایت و اثبات ازدواج زنان در ایران نبود. از نظر پرداخت مهریه که هر کس میتوانست به راحتی آن را نپردازد و همچنین هر کسی میتوانست دختران خردسال را نیز به راحتی صیغه کند…
دکتر «جان ویشارد» آمریکایی که در زمان قاجار در ایران میزیست، در این مورد مینویسد:
«گاهی زنان صیغهای ناچار میشوند در خانههای بزرگِ ثروتمندان به خدمتکاری مشغول شوند که به آنان «باجی» میگویند و گاه به عنوان زنِ درجهدوم به عقد کسی درمیآیند تا خدمت زنان محبوبترِ آن مرد را بکنند. تعدادی هم پس از سالها دربهدری، اسیرِ بیماریهای گوناگون میشوند و اربابان بیرحم نیز اخراجشان میکنند. در چنین شرایطی، بیمارستان تنها پناهگاه و ناجیِ آنهاست، اما اتفاق میافتد که بعضیها به بیمارستان هم مراجعه نمیکنند، تا زمانی که بیماری در تمام وجود آنان چنگ انداخته و دیگر از عهدهی ما هم کاری ساخته نیست. این زنان بیچاره، بیشتر در کنار راهها نشستهاند و هیچ پناهی ندارند. تمام درها بهروی آنها بسته شدهاست. این درماندگان، نمایانگر یک سیستم غلط اجتماعی هستند. مردان بدون تأمین زندگی و آیندهی زنان، آنها را طلاق میدهند.
زنان بیوه که در میان آنان سنین کمتر از ۲۰ سال هم وجود دارد، بالاجبار بقیهی عمر را در بیپناهی و سرگشتگی میگذرانند. این روش، مشکلات سخت و گرفتاریهای جدی برای جامعه فراهم آوردهاست. زنان زیادی دیده میشوند که برای پرستاری یا کُلفَتی به هر جایی مراجعه میکنند، که اگر قوانین جدی و مسلمی در این مورد وضع میشد، آنها صاحب خانواده و بچههای خود میشدند و به این وضع هلاکتبار گرفتار نمیآمدند…
دختران در سنین پایین به خانهی شوهر میروند، حتی زمانی که دوران کودکی را پشت سر میگذارند. هر طبیبی که تجربهای در مسائل ایران داشتهباشد، میتواند داستانهای هراسانگیز و تکاندهندهای از رنجها و مشکلاتی که این ازدواجهای زودرس ایجاد کردهاند بیان دارد. من دختران کمسالی را که به مریضخانه آوردهاند، دیدهام که وقتی نام شوهرشان را میشنیدند، چنان از وحشت فریاد میزدند که از خود بیخود میشدند. پُر واضح است که ازدواج در سنین پایین در دختران، نژاد را هم به تدریج رو به ضعف و نقصان میبرد…
دخترانی را دیدهام که در سن ۱۲ سالگی با مردانی که در حد سنی، پدربزرگشان بودهاند ازدواج کردهاند و همین امر باعث به وجودآمدن بیوههای زیادی شدهاست. چون بسیاری از این زنان، بدون پشتوانه و عایدات رها شدهاند، راهی در جهت ادامهی زندگی برایشان باقی نمیماند جز آنکه به تدریج زایل و ضایع شوند. طلاق امری بسیار عادیست و به هیچوجه برای مردان کسر شأن به حساب نمیآید، اما در مورد زنان چنین نیست.»
از این دست سوءاستفادههای جنسی در تاریخ اجتماعیِ ما بسیار زیاد است، اما گزارشاتی تأملبرانگیز از سوءاستفادههای جنسی و بیگاریکشیدنهای طاقتفرسا از زنان به عنوان صیغه وجود دارد که بد نیست نگاهی به یک مورد از این رفتارها داشتهباشیم. جعفر شهریباف در این مورد مینویسد:
«در اواخر دورهی قاجاریه، محتاجانی از بیوهزنان و دخترانِ در خانهمانده و بیسرپرستها و بیبضاعتهایی که مجبور به کار جهت امر معاش بودند، برای امرار معاش به دوختهفروشیها برای کار میرفتند. دوختهفروشها لباسهای آماده میفروختند. برای شروع به کار در کارگاه، اطمینان دوختهفروش از هنر زنان لازم بود که پارچههایش نفله نشود و آن نیز حل شده، هر کاسب، ضامنِ زن و هر زن ضامنِ زنی دیگر گردید و باقی ماند طریق دوختنشان که با دست یا چرخ انجام میشد و روشن بود که برای زنان کارگاه، چرخی تهیه نمیشد و این زن بود که وجود و وقتش بیارزش بوده، میتوانست کارِ یکساعت چرخ را در یکروز بکند…
به این قرار، کارها میان زنها تقسیم گردید که دستهای مختص دوختن پیراهن و عدهای شلوار و تکمهدوزی قرار دادهشدند که کار را از دکان به خانه برده، تمام کرده و بیاورند. اندکاندک صاحبکارها از همان مُزد چندشاهیِ هر پیراهن با شلوار و اُجرت روزانهی یک قِران سیشاهی هم زده، یا کمتر میدادند. یکی-دو تَن از صاحبکاران بیوجدان به فکر افتادند که روی آنها نام صیغه بنهند. صیغهای که دیگر کار برای شوهرش کرده، چه حقی داشت اُجرت بطلبد؟! کافی بود هفتهای ۲-۳ قِران بگیرد…!
آن را هم برای روز و شب و وقت و بیوقتی که صاحبکار یا شوهرش میخواست بیاید خرج کرده، برایش ناهار و شام و تنقلات فراهم نموده، خود با نانِ خالی و نانِ بیات سر کند. صیغه برای دوختهفروش عنوانی مقدس بود که با این اسم؛ هم اُجرت کمتر داده، هم کار زیادتر گرفته، هم از وجودشان استفاده نموده، صاحب حرمسرای مجانی و زنان و دلخوشیهای گوناگون میشد. بنابراین به مرور زنهای جوان و زیبا جانشین پیر و زشتها شده، هر دوختهفروش تعدادی از آنها را در اختیار آورده، امری متداول گردید. در آن حد که هر زنِ کار بخواه، باید جوان و زیبا و حاضر به قبول اسم صیغه بودهباشد که صاحبکار فعل حرام نمینمود!!!
محل سکونت هر یک از این صیغهها در یک خانه بود و تعداد کارشان معلوم و صیغهای نیز میتوانست زیادتر از وجود ولینعمت خود برخوردار بشود که کار زیادتر تحویل دادهباشد و ناگزیر این سیاهبختان در رقابت از سوئی مجبور بودند تا نظرِ آقا و ارباب و رزقرسان خود را جلب کنند؛ یعنی زیادتر جان کَنده و کار زیادتر تحویل بدهند و چهبسا که تا از رقبا عقب نمانند، از تاریک و روشنِ صبح تا نیمههای شب کار کنند و البته که باز شوهر رضایت نداده، با هر بار خرجیدادن و همخوابگی صیغهی دیگر که زیادتر کار تحویل میدهد، بهسرِ او بزند و اینکه نباید بخور و بخواب بوده (یللی) کند!
البته میان صیغهها ۲ دسته بر دیگران تقدم داشتند؛ اول آنهایی که خانه یا اطاقی از خودشان داشتهباشند که نخواهند کرایهی خانه مطالبه کنند، دوم آنها که عقیم باشند و امتحان دادهباشند که نمیتوانند آبستن بشوند! اگرچه در صورت حاملگی هم یکی از شروطشان هنگام خواندن صیغه، این بود که در صورت حاملهشدن، بچه و حضانت آن با خودشان بوده، حقی از ایشان نداشتهباشند. ۲-۳ قِران ماهانه برای کرایهخانه و ۱۵ شاهی هم روزانه جهت خرجی بود که با این خرجی حاجیآقا هم در روز یا شب پذیرایی بشود.
یکیدیگر از این دوختهفروشها؛ مردی قفقازیِ بینام و نشانی بود که زن و فرزند نیز نداشت و ۸۴ زن صیغهای را نشانده بود، که باید ماهیانه هر کدام ۴۵ تکه کار تحویل داده، در عوض ماهی ۳۳-۳۲ قِران بگیرند. وقتی مُرد، از او چند انبار پارچههای گرانبها بهجا ماندهبود و چندین خانه و دکان و کاروانسرا نیز بهنام داشت و دکانی مملو از لباسهای دوخته و پارچههای ندوخته و چند صندوق و جعبهی نقره و طلا هم داشت که با سوءاستفاده از همین زنانِ بیچاره به دست آوردهبود…»
نگارش و گردآوری؛ قجرتایم
منابع؛
بیستسال در ایران، جان ویشارد، ترجمهی پیرنیا، انتشارات نوین
تاریخ اجتماعی تهران، ج۲، جعفر شهریباف، انتشارات رسا