«اسپرینگ رایس» ۲ دوره وزیرمختار انگلیس در ایران بود. شروع نخستین دورهی مأموریت «رایس» با دورانی مصادف است که روسیهی تزاری مشغول گسترش دامنهی نفوذ خود در ایران و پیشیگرفتن از حریف دیرینهاش انگلستان است. در این تاریخ، سومین سال سلطنت «مظفرالدینشاه قاجار»، ایران به شدت درگیر مشکلات اقتصادیست. نامههایی که او در این دوره نوشته، صحنههای تأملبرانگیزی از وضع اجتماعی پیشِ چشم خواننده قرار میدهد. بخوانید و «صبر ایرانیان» را تخمین بزنید!
نامهی «اسپرینگ رایس» به «هنری آدامز» دوست آمریکاییاش:
تازگیها چیزی اتفاق نیفتاده، جز اینکه این کشور مفلوک (ایران) دمبهدم خرابتر و به ویرانگی و فروپاشی نزدیکتر میشود. پادشاه مملکت مردیست بسیار خوشنفس و خوشنیت. اتباعش کوچکترین ترسی از وی ندارند و شاید به همین دلیل است که ثروتمندان، فقرا را میچاپند و ترسی هم از این ندارند که خودِ مقام سلطنت نیز آنها را بچاپد. پولی به خزانه نمیرسد و حکومت در وضعی مفلوک و یأسآور قرار دارد. تا ۵ روز دیگر موعد پرداخت یکی از اقساط بدهیِ دولت به بانک شاهیِ انگلستان فرا میرسد و مسئولان کشور از حالا میگویند که قادر به پرداخت آن نیستند.
از این بدتر؛ وضع کارمندان دولت و سربازهاست که هیچکدام مواجب خود را دریافت نکردهاند. با اینکه محصول سال جاری خوب بوده، قیمت نان به ۲ برابرِ سال قبل و به ۳ برابرِ سال ماقبلش رسیدهاست. به امنای عالیرتبهی کشور امر شدهاست که نان و ارزاق مورد نیاز تهران را به هر نحوی که شدهاست تأمین کنند، اما امنای عالیرتبه جزء همان مالکان زمیندار و مُلایان پُرنفوذی هستند که گندم خود را برای فروش به قیمتهای بالاتر احتکار کردهاند! پس اوامر شاه را به این نحو اجرا میکنند که جلوی ورود گندم و جُو را به تهران (از دهات اطراف پایتخت) میگیرند و گندمهای متعلق به خودشان را که در انبارها پشته شدهاست به بالاترین قیمت، قیمت زمان قحطی و جنگ میفروشند. مردم همهچیز خود را به معرض فروش گذاشتهاند تا نان یا گندم تهیه کنند و نانواهای بیانصاف همهجور زوائد کثیف (گِل، خاکِ اَرّه، کاه) قاطیِ خمیر میکنند و به خوردِ مردم بیچاره میدهند. در نتیجه؛ بسیاری از مصرفکنندگان نان، مخصوصاً کودکان، بیمار شدهاند!
جنبهی شگفتانگیز و بینظیر در اینجاست که با وصف اینهمه اشکالات ناشی از کمبود خواربار، با اینکه اهالیِ مملکت دائماً در رنج و عذاب هستند، اما ساکت میباشند و بر این باور هستند که تَن به قضای الهی دادهاند! صدای شِکوه و ناله از کسی بیرون نمیآید. فکر نمیکنم فقرای ایران آن اندازه فلاکت و بدبختی از وضع خود احساس کنند که فقرای انگلستان، در وضعی مشابه احساس میکردند. تعجبآور است که نان نیست، ولی خوشحال و خندان هستند؛ چون اگر نان نباشد، آفتاب جهانتاب هست و مسألهی کمبود خواربار را هم به این طریق حل کردهاند که گدایی و دریوزگی کنند، یا اینکه از خانههای توانگران بدزدند؛ چون دزدیدن خواربار در این مملکت، اگر معلوم بشود که سارق حقیقتاً گرسنه بوده، جزء جرایم بزرگ حساب نمیشود. به هر کدام از دوایر دولتی که سر بزنید، میبینید که عدهی زیادی کارمند بیمصرف در گوشهوکنار نشستهاند. از وضع زندگیِ هر کدام از آنها که بپرسید، جواب خواهد داد که چندینماه است مواجب نگرفتهاند. پس آنها چگونه زندگی میکنند؟! از همین طریق که گفتم؛ یعنی از طریق دزدی…!
بیشترِ آنها عُمری را به بطالت میگذرانند و از راه دزدی و رشوهگیری ارتزاق میکنند، اما وضع سربازان بیچاره خیلی بدتر است؛ چون امکانات و فرصتهایی از آن قبیل که کارمندان دولت برای رشوهگیری و زندگیکردن در اختیار دارند، از آنها دریغ شدهاست، پس ناچار هستند تا بسوزند و بسازند… با مشاهدهی این قبیل چیزهاست که انسان پی میبرد سیستم استبداد، چرا عُمری چنین طولانی در مشرقزمین داشتهاست. اگر پادشاه مملکت، فرمانروایی سنگدل و بیرحم میبود، به این معنی که اموال این و آن را به زور میگرفت و بخشی از آن را به فقرا میداد، مردم راضیتر و خوشحالتر از آن بودند که در حال حاضر هستند. مردم شکایت میکنند از اینکه پادشاه بیش از حد خوشنفس و عادل است! میگویند اگر اندکی ظالم بود، کار و بارِ مردم بهتر از این میشد که هست!
اما و اگر دربارهی اعتقادات این مردم بپرسی، باید بگویم که تنها قبلهگاه امید مردم و تنها کانون ابراز احساسات مذهبی، باز همین روحانیان زربنده هستند و به همین دلیل است که صدراعظم که از نفوذ آنها در میان مردم خبر دارد، روابط حسنهی خود را با این طبقه هرگز قطع نمیکند، تا به هنگام ضرورت، از حمایتشان بهرهمند گردد…!
نگارش و گردآوری؛ قجرتایم
پینوشت؛ باید در این مورد تحقیق شود، ولی فکر میکنم ما ایرانیان صبورترین مردم در سرتاسر گیتی هستیم! وزیرمختار انگلیس که هیچ! دادِ «میرزا آقاخان کرمانی» از صبر و تحمل ایرانیان در برابر مشکلات پیشتر از او درآمدهبود:
«ای وای بر آن ملتی که ظرافت طبع و زیباییِ درون و نرمیِ خصلت از ایشان فرار کند و به هر بدبختی دچار شوند و ابداً حسِ آن را ننمایند و در هر درجه، رذالت و پَستیِ معیشت نمایند و باک نداشتهباشند، بلکه راضی و شکرگزار هم باشند! مردم پاریس با آن نعمتها و بهترین نوع عیش و عشرت، هزاران فریاد و فغان از تنگی و بدبختیِ زندگانیِ خود دارند، اما ما ایرانیان در صورت داشتن بخور و نمیر، اگرچه از نان خشک و کشک باشد و در دفع سرمای زمستان به پوشیدن یک گلیم کهنه، اگرچه از پشم سگ هم که باشد، قانع و خرسندیم! این خو و طبیعت، نه به واسطهی علو نظر و بلندیِ همت است که به دنیا و مافیها اعتنا ندارند، بلکه از کمیِ حس و ادراک است…»
«میرزا آقاخان» دلیل آن را هم به درستی میگوید که جایش در این فضا و شرایط نیست…! البته که در اپیزود چهارم «پادکست رادیو قجرتایم» از زبان وی سخن گفتهایم.
همچنین در مورد همین موضوع «صبر ایرانیان در تاریخ» نیز در اپیزود اول و اپیزود هفتم «پادکست رادیو قجرتایم» صحبت کردهبودیم.
یک پاسخ
قناعت همیشه بد بوده وهست و مارو ملایان همیشه به قناعت و بدبختی تشویق میکردند تا ما دنبال حقمون نباشیم و خودشون بتونن با طایفه اشون بهترین و مرفه ترین وضغیت را داشته باشند و مارو باوعده های دروغین بهشت موعود فریب دهند زنهار ازجهل و نادانی