«ابوالقاسم فردوسی طوسی» (حکیم فردوسی) در سال ۹۴۰م در طوس خراسان متولد شد. دوران تولدش با حکومت سامانیان و اوایل غزنویان مصادف بود. «فردوسی» دهقانزاده بود و از نظر مادی، ثروت و موقعیت خوبی داشت. دهقانان طبقهای از زمینداران قبل از اسلام بودند که برای حفظ جایگاه مالی و اجتماعیِ خود به اسلام گرویدند، اما به رسوم و سنتهای نیاکان ایرانیِ خود عشق میورزیدند و در نگهداری از رسوم ایرانی نیز سخت میکوشیدند. فرزندان دهقانان، مطابق آداب ایرانی پرورش میافتند.
بعد از حملهی اعراب، طبقهی دهقانان کمتر از بقیهی اقشار زیر نفوذ فرهنگ عرب بودند. همچنین همانها بودند که باعث رشد و شکوفاییِ شعر ایرانی شدند. «حکیم فردوسی» در جوانی با درآمدی که از املاک پدرش کسب میکرد، زندگیاش را میگذرانید، اما اندکاندک آن را از دست داد. از همان ابتدا به کسب دانش و علم پرداخت و بهویژه علاقهی خاصی به داستانهای ایرانی داشت. قبلتر گفتهشد که بعد از حملهی اعراب به ایران و سرکوب شدید ایرانیان و ممنوعیت در تکلم به زبان پارسی، در سدهی دوم جنبشی بهنام «شعوبیه» شکل گرفت که این جنبش قیامی علیه اعراب و اعتراض به سرکوب زبان پارسی بود. «شعوبیه» اشعار و سخنانی علیه اعراب و فرهنگ آنان میسرودند و در اکرام به زبان پارسی نیز تلاشهای بسیاری میکردند.
یکی از این افراد که با جنبش «شعوبیه» همراهی میکرد، «رودکی» و پس از آن «فردوسی» بود. «عبدالحسین زرینکوب» همگراییِ بین «شعوبیه» و «خوارج» و «تشیع» را، راهی برای مبارزه با «امویان» میداند؛ چرا که آنان دشمن ایران و زبان ایرانی بودند. سامانیان جزء حکومتهایی بودند که به رشد و شکوفاییِ دوبارهی فرهنگ ایران کمک بسیاری کردند و بخارا را تبدیل به کانون مردان اندیشه و دانشمند نمودند. کتابخانههای بخارا بعدها باعث شگفتیِ «ابوعلی سینا» شد. به بیان دیگر، سامانیان، پایهگذار یک رنسانس ایرانی و اسلامی بودند. سامانیان نشان دادند که اسلام میتواند بدون وابستگی به زبان عربی، ادامهی حیات دهد. در این دوره کتب باقیمانده از تاراج و ویرانیِ اعراب جمعآوری و حتی دوباره تدوین شدند. کتب عربی و اسلامی نیز به فارسی ترجمه گردیدند. باز در همین دوره دستور نوشتن تاریخ ایران قبل از اسلام به «دقیقی» (شاعر و نویسنده و مورخ ایرانی) دادهشد. در دورهی سامانیان، دانشمندان و نویسندگان زیادی برای زندهنگهداشتن دوبارهی زبان و فرهنگ ایرانی بهپاخاستند.
«حکیم فردوسی» از کودکی شاهد این تلاش برای زندهکردن فرهنگ ایرانی بود. در آن دوره هنوز موبدان زرتشتی به زبان پارسی سخن میگفتند و سرودههای شفاهیِ فارسی در بین مردم رواج فراوانی داشت. «یعقوب لیث» نیز نقشی پُررنگ در گسترش ادب پارسی ایفا نمود. «ذبیحالله صفا» معتقد است که یکی از ویژگیهای شعر فارسی در این روزگار، تعداد فراوان شعرا و سادگی و روانبودن اشعار بودهاست. مثلاً شمار اشعار «رودکی» را به یکمیلیون و ۳۰۰ هزار بیت تخمین زدهاند. اولینبار کتاب شاهنامه بهصورت نثر توسط «ابوالمؤید بلخی» نوشتهشد و سپس «کسایی مروزی» آن را به نظم درآورد. به گفتهی خودِ «فردوسی»، او مدتها به دنبال شاهنامه بودهاست و بعد از یافتن، آن را دستمایهی اصلیِ داستانهای کتاب خود میکند. «فردوسی» با نامبردن از «کلیله و دمنه» و «سرگذشت خسروپرویز» در شاهنامه، علاقه و محبت خود را به «رودکی» نشان میدهد. «رودکی» و «فردوسی» هر دو زاییدهی روزگار خِرَدورزیِ سامانیان هستند. شاهنامه نیز تا حدی تحت تأثیر آیینهای «مزدیسنا» و «زروانی» و «مهرپرستی» میباشد. «فردوسی» طبعی لطیف داشت و در سخنانش از هجو، دروغ، تملق، ناسزا و بیادبی و کلمات ناشایست، هیچ اثری یافت نمیشود و از کلمات دور از اخلاق نیز به شدت دوری میکند. در وطنپرستی سری پُرشور دارد و به داستانهای ایرانی هم عشق میورزد.
تقریباً بیشتر آثار حماسی بعد از شاهنامه، زیر نفوذ کلام «حکیم فردوسی» هستند. در تمام دنیا برگردانها و پژوهشهای زیادی دربارهی «فردوسی» و شاهنامه انجام شدهاست. اهمیت شاهنامه فقط در جنبهی ادبی و شاعرانهاش نیست، بلکه شاهنامه تبارنامهایست که بیت به بیتِ آن ریشه در آرزوها و خواستههای جمعیِ یک ملت کهن دارد. شاهنامه روایت نبرد بین خوبی و بدیست؛ مانند داستان ضحاک و کاوه. تفکر حاکم بر شاهنامه نیز تفکری مدافع خوبیها در برابر ظلم است. پهلوانان شاهنامه هم نمونهی انسانهای متعالی هستند؛ مانند فریدون و سیاوش و رستم. ضحاک و سلم و تور که نمادهای شرارت و فساد میباشند. «فردوسی» به آیین ایرانی بسیار وفادار بوده و در شاهنامه هم جدا از جنبهی شعری، دانشورانه سخن گفته و خِرَد را سرچشمهی تمام خوبیها میداند. او معتقد است که با خِرَد، نیک و بد از هم تَمَیز داده میشوند. «فردوسی» شاعریست که نجابت گفتار و پاکیِ سخن او آلوده نشده و حتی یک واژهی زننده از او سر نزدهاست.
سرانجام وی در سال ۱۰۱۹ تا ۱۰۲۵م در شهر طوس درگذشت. روحانی سبکمغز و جامدی بهنام «شیخ ابوالقاسم گرگانی»، پس از درگذشت حکیم عالیقدر و گرانمایهی ایران، از سرِ تعصب یا ریاکاری، از دفن این رادمرد ایراندوست در قبرستان مسلمانان جلوگیری میکند و میگوید: «او مداح کافران و گبران بود!» پس او را در باغ خودش به خاک سپردند. یادش گرامی باد…
نگارش و گردآوری؛ قجرتایم