“آموزگاران گمنام ایران ما” عنوانی است که از این بعد ذیل آن در مطالبی کوتاه و مختصر، یادی از بزرگانی کنیم که به قول امروزی در تیم ما مردم بودند، ولی در دوره و زمانهی خود به خوبی درک نشدند؛ انسانهایی که برای دیدن آزادی و ترقی ایران عُمر و جان خود را فدا کردند. میرزاحسینخان عدالت، مردی که بارها در مطالب جستهوگریخته نام او را بردهام؛ او “هم” متولد تبریز بود. از”هم” استفاده کردم، چون همانطور که میدانید بیشتر روشنفکران و رجال برجسته و خردمندان نامدار تاریخ معاصر ما از آذربایجان و مخصوصا دارالسلطنه تبریز بودهاند. میرزاحسینخان در دورهی جوانی مدتی به روسیه رفته و درس خوانده بود و در همین کشور چندی نیز همراه سیدجمال اسدآبادی شده بود. در بازگشت به تبریز با انتشار روزنامههایی بهنام الحدید (آهن- روزنامهای مربوط به صنعت و کار) و صحبت و عدالت و … به روشنگری پرداخت. مشخص بود که روزنامههای او دوام چندانی نداشت و یکی پس از دیگری توقیف میشد، اما میرزاحسینخان نیامده بود که به این راحتی تسلیم شود! در جریان مشروطهخواهی از سران این جنبش در تبریز بود و در دورهی محاصره تبریز به حکم انجمن ایالتی، ریاست ادارهی معارف آذربایجان را بر عهده گرفت. جالب است بدانید که در این دورهی سخت، میرزاحسینخان شبانه برای نشر روزنامه و کارهای مربوط به ادارهی معارف تلاش میکرد و در روزها قلم را به زمین میگذاشت و قطار فشنگ بسته و به کمک آزادیخواهان در جنگ و برقراری نظم میرفت! همچنین در گفتگوهای سیاسی بین تبریز و حکومت مرکزی نماینده و سخنگوی آزادیخواهان بود.
میرزاحسینخان مردی بی اندازه شجاع بود، قلمی برنده داشت. او اولین مردی در تاریخ معاصر ماست که در روزنامهای بهصراحت از آزادی حجاب سخن گفت! در دفاع از آزادی تحصیل زنان با تمام وجود تلاش کرد. بیگفتگوست که هر کدام از این موارد در جامعهی متعصب آن روز میتوانست دودمان یک خاندان را بر باد دهد، میرزاحسینخان هم توسط روحانیون زمان تکفیر و از تبریز اخراج شد و بهتهران آمد. در آنجا هم دست از تلاش نکشید.درباره میرزاحسینخان عدالت در کتاب تاریخ جراید و مجلات ایران میخوانیم:
«وی از طرفداران جدی آزادی زنان بود و چون مدتی در روسیه زندگی کرده بود پس از بازگشت به ایران میخواست زنان کشور او نیز مانند زنان اروپایی در انتخاب پوشش خود آزاد باشند.از این جهت در روزنامههایی که در آغاز مشروطیت در تبریز منتشر میکرد، سخنی از آزادی زنان به میان آورد و این بود که به آزار او پرداخته و وی را از تبریز اخراج کردند و وی به تهران گریخت و در آنجا نیز از عقاید خود در طرفداری از مدارس دخترانه دست برنداشت و چندین سال هم مدیر و معلم مدارس تهران بود. در اواخر عمر مانند سایر پاکدامنان وطن، بدون ثروت و مال، درخدمت وزارت فرهنگ عمر خود را به سر میبرد.»
علاوه بر میرزاحسینخان، برادران و افراد خانوادهاش هم در جریان مشروطه نقش مهمی داشتند.پرفسور مینورسکی که در دورهی مشروطه کارمند کنسولگری روسیه در تبریز بود، نقل میکند:
«…در آن دوره ما در کنسولگری متعجب بودیم که چگونه هر دستوری سری و محرمانه که از حکومت تزاری به ما میرسد، مشروطه خواهان ان را نقش بر آب میکنند، انگار از برنامههای ما باخبر میشدند! بعدها که ماموریت من تمام شد از شخص تقیزاده پرسیدم خندید و به من گفت، برادر میرزاحسینخان عدالت (میرزاحسن) کارمند کنسولگری بود و بدین طریق اخبار کنسولگری به ما میرسید! این تبریزیها چقدر زیرکند…»
بگذریم… متاسفانه هرچه گَشتم، عکس مناسب، تاریخ درگذشت و حتی از محل دفن وی اطلاعات موثقی بدست نیاوردم که پست را با آن ببندم؛ هرچند که این مطلب را برای آن است که یادش را زنده شود نه اینکه سالروز درگذشت و محل قبرش را بهشما بگویم. یادش گرامی و راهش پرهرو باد…🌹
نگارش و گردآوری: قجرتایم
دو مبارز مشروطه، عبدالحسین ناهید، رحیم رئیسنیا، انتشارات آگاه
برگرفته از تاریخ جراید و مجلات ایران، هاشمی، ج۱
(در تاریخ انقلاب مشروطیت ایران دکتر ملکزاده هم به فعالیتهای میرزاحسینخان عدالت اشاره شده است، قبلا خواندهام، اما به یادم نیامد که در کدام جلد بوده است.)