شکر تلخ؛ فصل اول – قسمت نهم
محمد مجبور میشود که برای فرار از پچپچههای مردم و آبروریزیهای خواهر بزرگش عزت، همراه با مادر و خواهر کوچکترش شهر را تَرک کنند. هرچند که با توجه بهشرایط آن زمان، کوچ و مسافرت برای مردم اصلاً آسان نبوده، اما تصمیمِ قبلی، باید بهعمل درآید و نگرانیهای مادر نیز بیاثر است. در این راه شیخی نیز بهکاروان میپیوندد و…
شکر تلخ؛ فصل اول – قسمت هشتم
خانوادهی عزت بسیار ناموسپرست هستند و بههیچوجه توان پذیرش رسوایی را ندارند، اما برای جلوگیری از حرف مردم بسیار دیر شدهاست. پدر عزت مردی مسن و بسیار گوشهگیر میباشد که با شنیدن اخبارِ زندگیِ دخترش، بیاندازه خشمگین میشود تا بهوسیلهی پسر خود؛ یعنی همرا با برادر عزت، این لکهی ننگ را پاک سازند…!
شکر تلخ؛ فصل اول – قسمت هفتم
خانمباجی از رسوم مردسالاری و بایدهای آن در تاریخ اجتماعیِ ایران میگوید. عزت همچنان بهدنبال راهِ چارهای است تا درد خود را دوا کند. بر همین اساس، تفکرات او حوالیِ تفرقهاندازی و فتنهانگیزی میچرخد و با نصایح و راهکارهای خانمباجی به ضدیت با حاجیتقی بازرگان میپردازد…!
شکر تلخ؛ فصل اول – قسمت ششم
رحیمنِیزن و شکوفه، مصداق دو عاشق وفادار و به نوعی لیلی و مجنون قصهی ما هستند. داغِ پنهان دردِ عزت نیز مزیدی بر دخالتهای بیشتر خانمباجی برای کمک به او میشود. خانمباجی با تمام خوب و بدش برای عزت، گذشتهای مشابه بهخودِ او دارد و هدایت ماجرا را کاملاً بهدست میگیرد…!
شکر تلخ؛ فصل اول – قسمت پنجم
میرزا صادق داستان را متوجه شدهاست، اما در تفهیم آن بهحاجیتقی بازرگان قصهی ما، باید نهایت هوش و ذکاوت را بهخرج بدهد تا اسباب ناراحتی و تلخی و رنجش حاجی نشده باشد. خانمباجی مسئولیت درمان عزت را بر عهده میگیرد و و او را با روایت داستانهای عجیب همراهی میکند…!
شکر تلخ؛ فصل اول – قسمت چهارم
میرزاباقر گیر میافتد و با شخصیتی بهنام حاجیتقی آشنا میشوید. او که تاجر است و بهتازگی از سفرِ کاری بازگشتهاست، خاطرات جالبی برای دوستان و آشنایانش بههمراه دارد. مردی که با تظاهر بهتقدس، در پی شکار برّه میباشد. خانمباجی نیز پایان داستان را تکاندهنده میکند…!
شکر تلخ؛ فصل اول – قسمت سوم
قبل از طلوع آفتاب، میرزاباقر داستان ما از خواب برمیخیزد و لباس بسیار تمیز، زیبا و فاخری بهتَن میکند. پس از اتمام آرایش سر و زلف و زرق و برق، با همسرش کبری بگو مگویی دارد. او برای آزادیِ یکی از دوستانش میرود، اما دل همسرش به درستی شور چیز دیگری را میزند…!
شکر تلخ؛ فصل اول – قسمت دوم
فقر و فلاکت گرسنگان را عاصی کردهاست. یکنفر درد را فریاد میزند و سیل اعتراضات را هدایت میکند، اما نتیجهی درخواست نان، باتون و گلولهست. میرزاباقر برای درمان پسرش، همراه با همسر، بهحکیم مراجعه میکند که در بین راه زنی او را صدا میکند و رشتهی افکار همسرش را دگرگون میسازد…!
شکر تلخ؛ فصل اول – قسمت اول
داستان این فصل با قحطی و خشکسالی شروع میشود. میرزاباقر خوشتیپ و خوش لباس همراه با پسرش از خانه بیرون میرود. اصلاً اوضاع خوبی حاکم نیست و صحنههایی میبینند که برای پسرش هولناک است. سؤال و جوابهای پدر و فرزند، آنها را بهخانهای میرساند که افکار میرزاباقر را بهکلی دگرگون میکند…!