آخرین اپیزودهای پادکست داستان‌های تاریخی

شکر تلخ؛ فصل چهارم – قسمت پنجم

پسرِ بزرگ مرضیه همه‌چیز را هرچند دیر، اما بالاخره فهمید و در صدد برآمد تا رسواییِ پیش‌آمده را با عقل و منطق حل کند، اما برادرانش فهمیدند و انتقام سختی از مادر و خواهر خود و میرزا باقر گرفتند. نهایتاً حکم به‌آزادیِ همگان داده‌شد و حق یک مادر و دختر باطل و زایل شد. میرزاباقر باز هم دست از پا درازتر برگشت و  پی اندیشه‌ی دیگری رفت…!

در ادامه بشنوید
پادکست فارسی شکر تلخ

شکر تلخ؛ فصل چهارم – قسمت چهارم

میرزاباقر با از دست‌دادن دکان خشکه‌پزی و وسایل آن، قصد برگشت به‌تهران را داشت که مرضیه را دید. این زن نیز به‌میرزاباقر بسیار علاقه‌مند شد و بر این شد تا شرایط رابطه با او را که نیازمند پول بود، فراهم کند، اما میرزاباقر به‌این هم راضی نشد و دست به‌عملی بسیار خطرناک‌تر زد…! عملی که داستانش را در این اپیزود میشنوید…

در ادامه بشنوید
پادکست داستان‎‌های تاریخی شکر تلخ

شکر تلخ؛ فصل چهارم – قسمت سوم

میرزاباقر پیِ تفریحات مبتذل و غیرِ مسئولانه می‌رود و خانواده را به کلی فراموش می‌کند. تفکرات و اعمال او به‌ جاهای سخت و باریک کشیده می‌شود، تا بالاخره آسایش را از کانون حانواده نیز سلب می‌کند. در همین بین تنی چند از افراد محله بسیج می‌شوند تا از او انتقام بگیرند. کبری باخبر شده‌است و میرزاباقر را می‌بیند…!

در ادامه بشنوید
پادکست داستان‎‌های تاریخی

شکر تلخ؛ فصل چهارم – قسمت دوم

خانواده‌ی داستان ما مشغول زندگی و همه‌چیز آرام و خوب است، تا اینکه میرزاباقر دوباره فیلش یاد هندوستان می‌کند و از کار مدام خسته می‌شود. خستگی از کار، او را برای تفریح چند ساعتی به‌مِیخانه می‌کشاند و به عیش و نوش میپردازد، اما این تمام چیزی نیست که میرزاباقر در آن شب و در آن میخانه تجربه می‌کند…!

در ادامه بشنوید
پادکست داستان‎‌های تاریخی

شکر تلخ؛ فصل چهارم – قسمت اول

داستان با ورود به‌ مشهد و سکونت در یک مهمان‌خانه‌ی زوار شروع می‌شود که چندان برای کبری خوشایند نیست، تا بالاخره اتاقی اجاره می‌کنند. در همین بین است که نطفه‌ی فرزند دوم نیز شکل می‌گیرد و بر بدبختی کبری می‌افزاید. میرزاباقر هم رو به‌ کاسبی و خشکه‌پزی می‌آورد که از مشاغل پدرش بوده و آن را خوب بلد است…!

در ادامه بشنوید
پادکست داستان‌های تاریخی

شکر تلخ؛ فصل سوم – قسمت پنجم

مسافرت به‌مشهد، تبدیل به‌کوچ و مهاجرت می‌شود. کاروانی که میرزاباقر و کبری با آن می‌روند، به‌دلیل زیارتی‌بودنِ مقصدشان، توقف‌های بسیاری در طول راه برای انجام فریضه‌های دینی دارند. شکّ و گمان‌هایی در این مورد  به‌وجود می‌آید که شما را به‌چالش خواهد کشید. در نهایت گنبد طلایی در مشهد دیده‌ می‌شود…!

در ادامه بشنوید
پادکست داستان‎‌های تاریخی

شکر تلخ؛ فصل سوم – قسمت چهارم

سرانجام نزاع‌های زنانه به‌پایان می‌رسد و فصل بهار است. میرزاباقر قصد عزیمت به‌مشهد دارد و با روی خوش وارد خانه می‌شود. از کبری درخواست مسافرت به‌ مشهد و زیارت را دارد و او نیز بدش نمی‌آید، اما مداوای سرِ جواد و طلب استخاره از مادرش سدِ راهِ میرزاباقر است. میرزاباقر نیز افکار شومی در سر می‌پروراند…!

در ادامه بشنوید
پادکست داستان‎‌های تاریخی؛ شکر تلخ قسمت (22)

شکر تلخ؛ فصل سوم – قسمت سوم

بی اخلاقی‌های میرزاباقر و دلسوزی‌های کبری در رفع مشکل جوش سرِ جواد، موجب زد و خورد خانوادگی می‌گردد و تلخی‌های بسیاری به‌جود می‌آید. در همین راستا کبری به‌افراد و طبیب‌های مختلفی رجوع می‌کند. کبری برای استحمام، همراه با پسرش جواد به‌حمام زنانه می‌روند و جنجال تازه‌ای به‌وجود می‌آورند…!

در ادامه بشنوید
پادکست داستان‎‌های تاریخی؛ شکر تلخ

شکر تلخ؛ فصل سوم – قسمت دوم

کبری با وجود تمام مشکلات از سوی میرزاباقر، همچنان یار و یاور اوست. او نیز به‌خودش آمده و می‌خواهد طعم دلنشین خانواده و مسئولیت‌پذیری را بچشد. برای همین وارد کارِ بنّایی می‌شود و نسبت به‌قبل، شرایط فوق‌العاده‌ای رقم می‌زند، اما مشکل و دلیل جدیدی که سرِ آن‌ها و کانون گرم‌شان قرار می‌گیرد، جوش بزرگ در سرِ جواد است…!

در ادامه بشنوید
پادکست داستان‎‌های تاریخی؛ شکر تلخ

شکر تلخ؛ فصل سوم – قسمت اول

در این فصل وارد فضای ایرانِ پس از جنگ‌جهانی اول می‌شویم. با توجه به‌پایان جنگ و ساخت‌و‌سازهای داخلیِ کشورهای در جنگ مانند روسیه، اقدام به‌جذب نیروی کار می‌کنند که بسیاری از این ایران نیز برای کار به‌روسیه می‌روند. در همین حال و هوا میرزاباقر هم برای فرار از دست خانواده، با دوست بنّای خودش به‌روسیه می‌روند. اما…!

در ادامه بشنوید