از قطعهقطعهکردن تا زندهخوردن!
از شکنجه در تاریخ ایران و مجازاتهای جدید در زمان «شاه عباس صفوی» این بود که دزدان را در کنار جادهها تا نیمهی بدن گچ میگرفتند. مجازاتهای دیگر قطعهقطعهکردن جوارح، پارهکردن شکم، زندهزنده پوستکَندن، بستن دستوپای مجرم به شاخههای دو درخت، میل در چشم کشیدن، گوش و بینیبُریدن، سُرب گداخته در گلو ریختن، بهسیخکشین، پوست مجرم را از کاه پُرکردن، از دروازهها واژگونهآویختن، در روغن جوشانیدن، قبای باروت پوشاندن و آتشزدن، در پوست گاو کشیدن و زندهخوردن بود! گروه زندهخواران که به «چیگین»ها (یا چیگن) یا «گوشت خامخوران» شهرت داشتند، لباسی مخصوص به بر میکردند و زیر نظر جارچیباشیِ شاه و به اشارهی وی، مأمور بودند تا گوشت مجرم را با دندان پارهپاره کنند و بخورند! عدهی ایشان به قول «پادری سیمون» ١٢ نفر بود.
از «شاه عباس اول» تا «شاه عباس دوم»
در همینباره «پادری پل سیمون» کشیش کَرمِلی که خود اکثراً در دیوان عدل عباسی حضور داشتهاست، مینویسد:
«این پادشاه عدالت را با امانت تمام مجری میدارد، اگر جرم متهمی به ثبوت برسد، حکمی که شاه صادر میکند، فیالمجلس به اجرا گذاشته میشود. برای این کار، ١٢ قلاده سگ و ١٢ تَن از زندهخواران حضور دارند تا هر کس را که شاه امر به اعدمش میدهد، فیالمجلس پارهپاره کنند و بخورند. بعد از حکم شاه، هیچکس رخصت حرفزدن ندارد و هر کس خلاف آن عمل کند، ۳۰ یا ۴۰ نفر فراشِ شاهی که چماق به دست دارند، در آنی مغزش را متلاشی میکنند!»
همچنین «ژان باپتیست تاورنیه» در سفرنامهی خود نمونهای چند از کیفرهای «شاه عباس کبیر» و «شاه عباس دوم» را نقل میکند و مینویسد:
«شاه عباس با لباس دهقانی به دکان خبازی و کبابپزی مراجعه کرد و یکمَن نان و یکمَن گوشت کبابشده خرید و به دربار آمد و به «اعتمادالدوله» دستور داد که ترازو بیآورد؛ چون این هر دو فروشنده کم دادهبودند، به دستور شاه در میدان، شبانه تنوری ساختند و یک سیخی به قامت انسان حاضر کردند و خباز و کبابپز را در میدان کباب کردند! «شاه عباس دوم» به سهنفر از زنها امر کرد تا شراب بنوشند، گفتند میخواهیم به مکه برویم، شاه نپذیرفت، سهمرتبه اصرار کرد، چون قبول نکردند، فرمان داد هر سه را در آتش بسوزانند! یکبار نیز به یکی از زنان محبوب خود خشم گرفت و بر او نیز تکلیف مِیگساری کرد و او نپذیرفت؛ دستور داد تا او را در آتش بسوزانند. خواجهسرا که از لطف شاه به او خبر داشت، از کشتن او خودداری کرد. صبح شاه پرسید، گفت نکشتهام. امر کرد بیدرنگ رئیس خواجهسرایان را در آتش افکنند و زن را بخشید!»
«ژان باپتیست تاورنیه» در ادامه در مورد شکنجه در تاریخ ایرانی عهد صفوی مینویسد:
«روزی پس از آنکه «محمدبیک» عدهای را به شکایت علیه خانِ ایروان تحریک کرد، «شاه عباس دوم»، «نجفقلی» را مأمور کرد که به ایروان برود. چون مأمور شاه به ایروان رسید، خان در مقر حکومت نشسته بود، بیدرنگ نزدیک او رفت و گفت که حسبالامر شاه، تو محبوس هستی، و یک پسگردنی هم به او زد و فوراً پالهنگی به گردنش گذاشت و خان را به همین حالت وارد اصفهان کردند، اما شاه در حق وی ترحم کرد و امر فرمود که برود در خانهی خودش در اندرون پیش زنهایش محبوس باشد، نه به حمام برود و نه سر بتراشد و نه از اندرون بیرون بیآید! البته این از ملایمترین کیفرهای این شاه صفوی بود…»
روایتی دیگر از «شاه عباس دوم» وجود دارد که فرماندهی بزرگی را به خان هرمز سپرد و به او نوشت که «او را عوض خون دو برادر به تو بخشیدم، هرچه میخواهی با او بکن.» خان هم یکی از بیرحمانهترین کیفرها را در حق او اعمال کرد. دستور داد تا بدن او را شمعآجین کنند و روزی دو ساعت سوار شتری نموده و در شهر بگردانند. با اینکه پیوسته این شمعها آب میشد و بر جراحتهای او میریخت و بدن او را کباب میکرد، پس از آنکه سهروز او را با بیرحمیِ تمام گردانیدند، رئیس کمپانیِ هلندی و سایر فرنگیهایی که در هرمز بودند، و عدهای از تجار داخلی، به اجتماع نزد خان رفتند و از او خواهش کردند که به این حرکت وحشیانه خاتمه دهد؛ او نیز دستور داد و سر او را بُریدند!
از «شاه صفی اول» تا «شاه سلیمان اول»
در زمان «شاهصفی»، حاکم قم که مردی نجیب بود، برای تعمیرات قلعهی قم و مرمت پُل رودخانه و بعضی مخارج دیگر از این قبیل، بدون اینکه به شاه بنویسد و اجازه بخواهد، عوارض مختصری به سبدهای میوه که وارد شهر میشد بستهبود. خبر به شاه رسید و بهقدری متغیر شد که حکم کرد تا حاکم را با زنجیر به اصفهان بردند. پسر این حاکم از محارم شاه بود (ظاهراً قلیانچی بودهاست)، «شاهصفی» حکم کرد تا پسر سبیلهای پدرش را بِکَند، بعد بینیِ او را بِبُرد، بعد گوشها و چشمها و دستآخر سر او را از تَناش جدا کرد! پس از این کار، شاه پسر را بهجای پدر حاکم قم کرد و پیرمرد عاقلی را به نیابت او مقرر داشت و او را با حکمی بدین مضمون به قم فرستاد: «اگر تو از آن سگی که به دَرَک رفت بهتر حکومت نکنی، تو را به سختترین شکنجه به قتل خواهم رسانید!»
«ژان باپتیست تاورنیه» در جای دیگری در سفرنامهاش در مورد شکنجه در تاریخ توسط «شاه سلیمان اول» مینویسد:
«در زمان شاهسلیمان، علیقلیخان یکروز دو نفر جوان خوشسیما و خوشآواز را به شاه معرفی کرد. شاه ضمن اظهار خوشوقتی، از اینکه نمیتواند آنها را در حرم نگاه دارد، اظهار تأسف کرد. علیقلیخان برای اثبات چاکری و نوکرمنشیِ خود، بدون توجه به سرنوشت این دو جوان، یکنفر جراح طماع و بدنهاد فرانسوی را بر آن داشت که هر دو را خصی (اخته) کند!»
نگارش و گردآوری؛ قجرتایم
منابع؛
تاریخ کشیشان کَرمِلی در ایران، ج۱
زندگانیِ شاهعباس، ج۲، نصرالله فلسفی
سفرنامهی تاورنیه، ژان باپتیست تاورنیه
سیاست و اقتصاد صفوی، محمدابراهیم باستانی پاریزی