شاه اسماعیل؛ زندگان را در گور کرد و مُردگان را از گور بیرون کشید!

شاه اسماعیل صفوی بنیان‌گذار سلسله‌ی صفویه در ایران است که پس از گذشت نُه قرن از سقوط شاهنشاهیِ ساسانی، یک فرمانرواییِ یک‌پارچه‌ی ایرانی بر کشور مسلط شد، اما در این پُست به آغاز قیام وی تا نگرشی به شروع و شیوع خرافات خواهیم پرداخت که شاید مقداری از این وقایع بی‌خبر باشید.
شاه اسماعیل
مقدمه‌ای بر پراکندگیِ ادیان و مذاهب در آغاز صفویان

هنگام قیام «شاه اسماعیل» دین رسمیِ ایرانیان تسنن بود. از شیعیان ایران نیز گروه‌هایی در مراکز دیرین خود مانند شمال و شمال‌شرقی و ری و قم و کاشان متمرکز بودند و گروه‌هایی دیگر در سایر نواحی به‌صورت اقلیت‌هایی می‌زیستند و تقریباً هیچ‌وقت مورد تعرض و آزار نبودند. غیر از شیعیان اثنی‌عشری، دسته‌هایی از شیعه غالباً در مغرب ایران و بازمانده‌هایی از شیعه‌ی اسماعیلیه در مراکز مختلف دیگر نیز بودند که پیشوای این دسته‌ی اخیر «شاه طاهر» در دوران قدرت «شاه اسماعیل» ناگزیر شد که ایران را تَرک گوید و به دَکَن در هند مهاجرت کند. از دین‌های پیشین اقلیت‌هایی دیگر نیز چون زرتشتی، یهودی و مسیحی در ایران می‌زیستند که با مسیحیان گرجی و ارمنی به‌صورت بهتری رفتار می‌شد، ولی وضع زرتشتیان کرمان و یزد همچنان ناهنجار بود؛ تا آن‌جا که اینان ناگزیر شدند با «محمود افغان» در برانداختن صفویان هم‌گامی کنند؛ زیرا پیوسته از سوی قزلباشان و ملایان شیعه، خواری می‌کشیدند.

شاه اسماعیل صفوی
نقشه‌ی امپراتوریِ شاه اسماعیل صفوی
خشونت و خون‌ریزی؛ بنیاد سلطنت صفوی

بنیاد سلطنت صفوی از همان آغاز کار بر خشونت‌ها و خون‌ریزی‌هایی نهاده شد که گاه تا مرز توحش پیش می‌رفت. این خوی خون‌آشامی، چهره‌ی ناساز خود را گاه در پوشش دین، گاه در جامه‌ی سیاست و بیشتر در راه فرونشانیدن آتش خشم، کینه و نفاق ظاهر می‌نمود. سربُریدن، دست‌و‌پابُریدن، مُثله‌کردن، پوست‌کَندن، کاه در پوست آدمیزاد انباشتن، دو شَقّه‌کردن، چشم‌درآوردن، میل در چشم کشیدن، خفه‌کردن و از این‌گونه کارهای بسیار وحشیانه به آسانی انجام می‌شد و «مرشدان کامل» اگر در فرونشاندن آتش خشمی که در این زمینه داشتند، کسی را از دوردستان نمی‌یافتند، به نزدیکان خود؛ یعنی به زنان، برادران، پسرعمویان و آخر کار به فرزندان خود می‌پرداختند! «شاه اسماعیل» اول فرمود تا خلیفگان سه‌گانه‌ی نخستین؛ یعنی «ابوبکر»، «عمر» و «عثمان» را در کوی و برزن لعن کنند و هر کس خلاف این کند، سرش را از تَن بی‌اندازند. بدین‌ترتیب بود که مذهب دوازده‌امامی را با خون‌ریختن و ارعاب همگانی در ایران شایع ساخت و بدتر آن‌که هر نوع رفتاری را در این موارد به «حضرات ائمه» نسبت داد؛ یعنی مدعیِ کسب دستور از آنان، چه در بیداری و چه در خواب، به خشونت، کشتار و تاراج متوسل گردید.

شاید این پست هم برای شما جالب باشد:  پادشاه ایران؛ ما نباید به امید درآمد نفت باشیم!
شاه اسماعیل صفوی
شاه اسماعیل اول صفوی، اثر تئودور دو بری، ۱۵۹۰م
از آغاز مبارزات تا گفت‌و‌گو با آخرین امام

«شاه اسماعیل» سلسله‌مبارزات پیگیر خود را در سال ۹۰۶ه.ق از شیروان آغاز نمود که پدرش «سلطان حیدر» (یا شیخ حیدر) در آن‌جا کشته شده‌بود. در حمله به شَکّی، ارتش ۳۰ هزار نفریِ آن به‌دست قزلباشان بسیار کم‌شمارتر «شاه اسماعیل» شکست خوردند و قلعه‌ی مستحکم آنان «دژ گلستان» سقوط کرد و خودِ «شروان‌شاه» نیز کشته‌شد. این پیروزی، نخستین مرحله از کشتارهای بی‌رحمانه‌ای را که تا پایان سلطنت این پادشاه ادامه یافت، به دنبال داشت. توصیف‌هایی از آن را در کتاب «احسن‌التواریخ» (معتبرترین تاریخ عصر صفوی) اثر «حسن‌بیگ روملو» (از مورخان و سربازان ایرانی عهد شاه تهماسب یکم صفوی) می‌توان چنین خواند:

«قزلباشان در شهر شکی به تیغ بی‌دریغ خرمن حیات شیروانیان را بسوزاندند و در شروان به فرمان مرشد کامل، از سرهای کشتگان منارها ساختند و حتی زنان آبستن را با جنین‌هایی که در شکم داشتند بکشتند. با این‌همه مرشد کامل بدین اکتفا نکرد و فرمود که گور «سلطان یعقوب» را بشکافتند و استخوان‌هایش را بیرون کشیدند و ناموس و عرض دشمنان را دستخوش سپاهیان کردند. در یک کلام؛ مرشد کامل زندگان را به گور فرستاد و مُردگان را از گور بیرون کشید…!»

شاه اسماعیل صفوی
آرامگاه شیخ حیدر، پدر شاه اسماعیل صفوی در مشگین‌شهر ایران

شاهزاده‌ی جوان پس از پیروزی‌های فوق، بادکویه و دربند را نیز تصرف کرد و در جنگی در نزدیکیِ نخجوان، بر ترکمانان آق‌قویونلو غلبه یافت و هشت‌هزار نفر از آنان را در یک‌روز کُشت. سپس فاتحانه وارد تبریز شد و در آن‌جا با عنوان «شاهنشاه» اعلام پادشاهی کرد و این شهر را پایتخت خود قرار داد. این دوران تازه، همچون تلاش سیاسیِ پدر او «سلطان حیدر»، با دیداری مستقیم با یکی از امامان بزرگ شیعه شروع شد. منتها این‌بار فرزند «سلطان حیدر» به‌جای اولین امام، با آخرین امام از ائمه‌ی دوازده‌گانه طرف گفت‌و‌گو شد. شرح این ماجرا در کتاب «عالم‌آرای صفوی» نوشته‌ی «اسکندر بیگ ترکمان» (در زمان سلطنت شاه عباس یکم) چنین آمده‌است که پیش از آن‌که مرشد کامل از لاهیجان خروج کند، امام غایب در مکاشفه‌ای بدو فرمود: «ای اسماعیل، وقت آن شده‌است که خروج کنی و سراسر گیتی را به زیر پرچم شیعه درآوری، و آن‌گاه کمرش را گرفته، سه‌مرتبه از جای بلند کرد! و باز بر زمین گذاشت و با دست مبارک خود شمشیر بر کمرش بست و گفت: برو که تو را رخصت است.»

شاید این پست هم برای شما جالب باشد:  نسل سوخته؛ نسلی که می‌سوزد و می‌افروزد...
شاه اسماعیل صفوی
ورود شاه اسماعیل صفوی به تبریز، اثر چنگیز محبالیف

البته این گفت‌و‌گو مانع گفت‌و‌گوی دیگر شاه قزلباش با خودِ «علی بن ابیطالب» نیز نشد؛ زیرا همین کتاب «عالم‌آرای صفوی» از مکالمه‌ای میان امام اول با مرشد کامل نام برده‌است: «یکی از شاگردان «ابن فهد حلی» به‌نام «سیدمحمد بن فلاح» نقل می‌کند که «ابن فهد» برای «شاه اسماعیل» رساله‌ای تألیف کرد و در آن آورده‌بود که حضرت امیرالمؤمنین در جنگ صفین بعد از شهادت «عمار یاسر» به پاره‌ای اخبار غیبیه از طلوع «چنگیز» و ظهور «شاه اسماعیل» خبر داده‌بودند و وصیت فرموده بودند که کسانی که در هویزه والی شوند و زمان «شاه اسماعیل» را درک کنند، اطاعت نمایند.» همچنین در نامه‌ای که «شاه اسماعیل» در پاسخ به نامه‌ی «شیبک‌خان» نوشته، ادعا می‌کند که این دو آیه‌ی قرآن که: «…و یاد کن اسماعیل را که پیامبری صادق بود و همیشه اهل بیت خود را به نماز و زکات امر می‌کرد و نزد خدا بنده‌ای پسندیده بود» (سوره‌ی مریم، آیه‌ی ۵۴ و ۵۵)، با نوک خامه ملائک از جانب خداوند به نشان بشارت به سلطنت کامله‌ی او بر تمام عالم رقم زده شده‌است.

شاه اسماعیل صفوی
تندیس شاه اسماعیل صفوی با دیوان شعر خود در دست، اثر ودود مؤذن‌زاده اردبیلی در موزه‌ی شیخ صفی‌الدین اردبیلی
منجی یا خدا؟

مُلاها شعری منسوب به «علی» را که معلوم نیست کدام‌یک از آنان ساخته بودند، مبشر ظهور «شاه اسماعیل صفوی» می‌دانستند که: «همانا طفلی که هنوز به حد بلوغ شرعی نرسیده‌باشد، بدین کار بزرگ برخیزد.» خودِ «شاه اسماعیل» نیز با ادعای این‌که از جانب امام دوازدهم نیابت دارد، می‌گفت که تمامیِ آنچه می‌کند، طبق دستور ائمه‌ی اطهار انجام می‌گیرد! ولی ادعاهای واقعیِ «شاه اسماعیل» خیلی بیشتر از این‌ها بود و این ادعاها را به‌صورتی روشن در دیوان اشعار او می‌توان یافت که وی گاهی خود را خدا می‌دانست! قطعه‌ای از اشعار او را که ترجمه‌ی «ولادیمیر مینورسکی» است را با یکدیگر می‌خوانیم:

«اینک امام بر حق آمده. دوران مَهدی فرا رسیده‌است. من که اسماعیلم، بدین جهان فرستاده شده‌ام تا در زمین نیز چون در آسمان به راه رسالت خود بروم. غافلان را بگو که بدانند من علی هستم و علی من است. من حقیقت حق‌ام؛ زیرا که از خدا جدا شده‌ام. امامی از امامانم که آمده‌ام تا ربع مسکون را تحویل بگیرم. من که آمده‌ام، یعنی محمد مصطفی آمده‌است، و امام جعفر صادق و علی بن موسی‌الرضا آمده‌اند. من آن ذات ذوالجلالم که در هزار و یک جلوه متجلی شده و هر بار در یکی از آن جلوه‌ها به گرد جهان رفته‌است. در برابر من سجده کن؛ زیرا که تنها آدم ابوالبشر نیست که آمده‌است، خودِ خداست که آمده‌است! من و خدا یکی بیش نیستیم. تو که کوری هستی که در خط گُمراهی می‌روی، بیا و در من حقیقت حق را ببین؛ زیرا کلید گنج حقیقت اکنون در دست من است!»

شاه اسماعیل صفوی
نبرد بین شاه اسماعیل صفوی (در جوانی و قبل از به‌سلطنت‌رسیدن) و فرخ یسار شروان‌شاه

بی‌گمان در ارتباط با همین طرز فکر «شاه اسماعیل» و قزلباشان اوست که در سفرنامه‌ی سوداگر ونیزیِ معاصر او می‌توان چنین خواند:

«این صوفی‌زاده را رعایایش چنان ستایش می‌کنند که پنداری خدا بر روی زمین آمده‌است. به همان‌سان که دیگر مسلمانان روی زمین لااله‌الاالله محمدرسول‌الله می‌گویند، وِرد قزلباشان او لااله‌الاالله اسماعیل‌ولی‌الله است. بسیاری از آنان بدون زره وارد معرکه‌ی کارزار می‌شوند؛ چون ایمان دارند که مرشد کامل آنان وجودشان را از هر گونه گزندی ایمن خواهد داشت. بسیارند کسانی که وی را جاودانی می‌شمارند.»

شاه اسماعیل صفوی
مقبره‌ی شاه اسماعیل صفوی، در اردبیل، در کنار جدش شیخ صفی‌الدین اردبیلی

نگارش و گردآوری؛ قجرتایم
طراح تصویر اول در این پُست؛ Cavid Ağa کاربر توییتری

شاید این پست هم برای شما جالب باشد:  رئیس علی دلواری؛ مفصل از مبارز مشروطه‌خواه و رهبر قیام جنوب! + تصاویر
1.5/5 - (48 امتیاز)

4 پاسخ

  1. شما مشکل با دین دارید چرا تاریخ را تغییر می‌دهید می‌خواهید شیعه و اولین موسس حکومت شیعه را بدنام کنید چرا دروغ می‌گویید؟؟؟؟؟؟؟یعنی میدونم که این پیام رو حذف میکنید ولی با این لحن مغرضانه تاریخ را تحریف نکنید شاه اسماعیل بعد از چندصدسال آشفتگی ایران یک حکومت مرکزی منسجم تشکیل داد وسط جنگ هم در آن دوران حلوا تقسیم نمی‌کردند که حالا من بیام مهر و محبت داشت ولی چشم درآوردن از زمان قاجار شروع شد و صفویه به مال و جان مردم بی دفاع اصلا یورش نمی‌برد مگرنه به لین راحتی نمی‌توانست ایران را بگیرد

    1. گرامی! اگر شما طاقت خواندن و شنیدنِ چیزی غیر از آن‌چه می‌پسندید را ندارید، مقصر ما و امثال ما نیستیم، شاید ذره‌بین شما لکه‌دار است و منابع مختلف را مورد بررسی قرار نداده‌اید! بله؛ همه می‌دانیم که تا قبل از روی‌کارآمدن صفویه، ایران وضعیت خوبی نداشت، اما دلیل بر آن است که در برابر جنایات اغماض داشته‌باشیم؟!

      اکثر سردمداران، خوب و بد داشته‌اند، کم‌و‌بیش جنایت هم کرده‌اند، حال مشکل شما با نقدِ شاهِ شیعه‌ست؟ یا تماماً می‌خواهید غیر از او را دروغ و پوچ بخوانید؟! با چنین نگاه و سطحی به‌نظرم تاریخ نخوانید، یا دست‌ِکم تنها به دنبال چیزی که می‌خواهید باشید! در وهله‌ی اول متهم به دروغ‌گویی کردید، در صورتی که در چند مطلب دیگر از صفویان مطلب منتشر کرده‌ایم و در این پُست هم مواردی که باید را ذکر نمودیم…

    2. ایشون تمام این ادعا هارو با مدرک بیان کردن
      اگه تحمل خوندن حقایق تاریخ رو ندارید کسی مجبورتون نکرده درسته که ایران رو یکپارچه کرد اما آدم فوق‌العاده بیرحم و جنایتکار و متوهم بود

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *