«میرزا آقاخان کرمانی»؛ روشنفکری که پوست سرش را پُر از کاه کردند!

امروز سالروز قتل سه تَن از اندیشمندان دوره‌ی قاجاریه؛ یعنی «آقاخان کرمانی»، شیخ «احمد روحی» و «خبيرالملک» است. «میرزا آقاخان کرمانی» یکی از مؤثرترین روشنفکران تاریخ معاصر ماست که از او گاهاً با عنوان «ولتر ایرانی» یاد می‌شود و از لحاظ تئوری در انقلاب مشروطیت هم نقش داشت.
میرزا آقاخان کرمانی

«میرزا عبدالحسین کرمانی» معروف به «میرزا آقاخان کرمانی» در سال ۱۲۳۲خ در «بردسیر» (استان کرمان) و در خانواده‌ای سرشناس و نسبتاً صاحب مکنت و اهل علم متولد شد. پدرش «آقاعباد الرحیم مشیزی» از زمین‌داران بود و به سلسله‌ی متصوفه‌ی «اهل حق» تعلق داشت. جَده‌ی پدریِ او دختر «قاضی تهمتن» از بزرگان دین زرتشتی بود که به کیش اسلام درآمده‌بود. «آقاخان» تحصیلات اصلیِ خود را در کرمان تمام کرد و ادبیات فارسی و عربی، تاریخ اسلامی و ملل و نحل، فقه و اصول و احادیث، ریاضیات و منطق، حکمت و عرفان، و طب قدیم را نیز به شیوه‌ی آن‌زمان فرا گرفت. چند کلمه‌ای فرانسوی و مختصر زبان انگلیسی را هم نزد «میرزا افلاطون زردشتی» آموخت. همچنین تا اندازه‌ای زبان‌های باستانی را هم تحصیل کرد. در رشته‌ی زبان‌های باستانی بعدها از آثار شرق‌شناسان فرانسوی بیشتر بهره‌مند شد. نقاشی هم می‌کرد و در ترسیم نقشه‌های جغرافیا مهارت داشت.

میرزا آقاخان کرمانی
از راست: میرزا آقاخان کرمانی – شیخ احمد روحی

او که بنا به سنت معمول می‌بایست سرپرستیِ املاک و دارایی‌های خانواده را عهده‌دار شود و شغل پدر را که تحصیل مالیات «بردسیر» بود پی بگیرد، از ظلم و جور حاکم کرمان «ناصرالدوله»، هست و نیست خود را رها کرد و در ۳۰ سالگی به اصفهان رفت و نزد ژزوئیت‌های مسیحی (انجمن) زبان فرانسوی را بیشتر آموخت. در آن شهر نیز از پذیرفتن دعوت شاهزاده «مسعود میرزا ظل‌السلطان» که او را فرمانروایی خودکامه می‌دانست سر باز زد و به تهران آمد. فضای خفقان‌آور پایتخت را با وجود پادشاهی مستبد چون «ناصرالدین‌شاه قاجار» و درباریان جاهل و متملق تاب نیاورد و همراه با همشهری و دوست آزادی‌خواهش در حیات و ممات، شیخ «احمد روحی» به اسلامبول (استانبول)، پایتخت امپراتوریِ عثمانی سفر کرد.

شاید این پست هم برای شما جالب باشد:  سر آرتور هاردینگ؛ شاه، آب وضوی آیت‌الله را نوشید!
میرزا آقاخان کرمانی
تصویری از استانبول در ۱۲۶ سال پیش

پس از چندی در «روزنامه‌ی اختر» که در این شهر به فارسی منتشر می‌شد آغاز به کار کرد. «روزنامه‌ی اختر» یکی از نشریات منتقد و در عین حال روشنفکرانه بود که بسیار مورد توجه متجددین و آزادمنشان ایرانی قرار داشت؛ چنانچه در کتاب «حیات یحیی» آمده‌است: «دیرگاهی‌ست که صفحات این جریده (اختر) جولانگاه قلم «میرزا آقاخان» است. «میرزا آقاخان» مقالات آتش‌بار می‌نگارد و خاطر آزادی‌خواهان را به هیجان می‌آورد. بالجمله افکار جدید در تاریکیِ ستمکاری‌ها و بی‌مردمی‌ها از هر طرف تجسس روشنایی نموده، بیشتر امیدواریِ آن‌ها به جانب اروپاست.» «آقاخان» در تشکیل جامعه‌ی آدمیت در اسلامبول به همراه چند تَن از یارانش تلاش کرد. او با «میرزا مَلْکَم‌خان» و «روزنامه‌ی قانون» نیز در ارتباط بود. از خاورشناسان، خاصه «ادوارد براونِ» انگلیسی و «کلمان هوارِ» فرانسوی از بعضی از آثار «آقاخان» مستقیماً استفاده کرده‌اند و «هوار» مترجم سفارت فرانسه در اسلامبول نزد وی «معلومات شرقیه» می‌آموخت.

میرزا آقاخان کرمانی
تصویری از استانبول در ۱۲۶ سال پیش

«میرزا آقاخان کرمانی» با قلم نیش‌دار و در عین حال آگاهی‌دهنده‌اش چنان آتشی بر جان استبداد حاکم می‌زند که در مدت کوتاهی آوازه‌ی بی‌باکی‌هایش به تهران و تمام نقاط کشور می‌رسد؛ از این‌رو، سرانجام با توطئه‌ی «علاءالملک» سفیر ایران در اسلامبول، دولت عثمانی نسبت به او بدگمان شد و او را به بندر ترابزون تبعید کردند. «میرزا آقاخان کرمانی» به‌همراه شیخ «احمد روحی» و «خبیرالملک» تا زمان قتل «ناصرالدین‌شاه» در اردیبهشت‌ماه ۱۲۷۵ در این شهر زندانی بودند. سرانجام با ترور «ناصرالدین‌شاه» توسط «میرزا رضا کرمانی» به درخواست دولت ایران این سه، تحت‌الحفظ به تبریز فرستاده شدند. هنوز «میرزا رضا کرمانی» قاتل شاه به احترام ماه محرم و صفر در تهران زنده بود که «امین‌السلطان» حکم قتل آن‌ها را صادر کرد. در شبانگاه ۲۷ تیرماه ۱۲۷۵ «آقاخان کرمانی»، شیخ «احمد روحی» و «خبیرالملک» را در حضور «محمدعلی‌میرزا»ی ولیعهد، در زیر درخت نسترنی سر بُریدند و پوست از سر کنده، پر از کاه می‌کنند و برای «مظفرالدین‌شاه» می‌فرستند. «میرزا آقاخان کرمانی» به هنگام مرگ ۴۴ سال داشت و اوج بلوغ فکریِ خود را می‌گذرانید.

شاید این پست هم برای شما جالب باشد:  «زین العابدین بن علی»؛ دیکتاتوری که فساد را بازتعریف کرد! فیلم و تصاویر
میرزا آقاخان کرمانی
از راست: خبیرالملک – شیخ احمد روحی – میرزا آقاخان کرمانی

باید عنوان کرد که «میرزا آقاخان کرمانی» یکی از روشنفکرانی است که همواره در بسط و توضیح مفاهیمی چون قانون، آزادی و نظام پارلمانی کوشید و به لحاظ تئوریک و نظری، تأثیر شگرفی در شکل‌گیریِ انقلاب‌ مشروطیت ایران، از خود به‌جای گذاشت؛ اگرچه خود پیروزیِ مشروطه را درک نکرد. بی‌باکی و صلابت این مرد در بیان نظریه‌های انقلابی موجب شده‌بود تا همواره مورد نفرت و کینه‌ی درباریان به خصوص «ناصرالدین‌شاه» قرار گیرد؛ چرا که انتقادات او آتش بر دل کینه‌توزان و دستمال‌کشان درباری و واپس‌گرایان می‌زد. «یحیی دولت‌آبادی» می‌نویسد: «امین‌السطان خاطر شاه را از میرزا آقاخان بی‌نهایت آزرده ساخته؛ طوری‌که شاه گاهی پا بر زمین زده و با خشم می‌گوید: آقا‌خان‌ کرمانی و لب‌های خود را می‌گزد و گاهی می‌گوید هرکس با آقاخان مکاتبه داشته‌باشد، خانه‌اش را بر سرش خراب می‌کنم!»

میرزا آقاخان کرمانی
تصویری که در یکی از نشریات دوران انقلاب مشروطه منتشر شد؛ در سمت راست تصویر، زنان خطاب به مردان می‌گویند: «اگر خسته شدید، عقب بروید تا ما زن‌ها این درخت را از ریشه بِکَنیم!»

با این وجود هیچ‌گاه باعث نمی‌گردد که او از ارائه‌ی افکارش کوتاه بیاید، بلکه با حرارت بیشتر به روشنگری بر علیه استبداد حکومتی/مذهبی ادامه می‌دهد. «آقاخان» به نوع تاریخ‌نگاریِ ایرانیان هم نقد داشت و تصمیم گرفته‌بود که تاریخ ایران را خود بنویسد. وی از مورخانی که کم‌تر به وقایع و رخدادهای تاریخ ایران توجه داشته‌اند انتقاد کرده و می‌نویسد: «در نزد ادبا و دانشمندان ما دانستن جای سُم اسب متجاوزینی همچون یعرب بن قحطان و مسقط العبره بعیرا و القیس، جزو ادبیات و داخل در فضایل است و از کمالات شمرده می‌شود، ولی تحقیق احوال فرشاد شیر و جاماسب و ترجمه‌ی حال بزرگمهر و…، نشان زندقه و الحاد و دلیل کفر و ارتداد است!» در باب نگاه انتقادیِ او به تاریخ‌نویسیِ سنتی، می‌توان به این نمونه اشاره کرد که به «میرزا مهدی‌خان استرابادی» مورخ دوره‌ی افشاریه که شرح نبرد‌های «نادرشاه افشار» را جدی نگرفته، انتقاد کرده و می‌نویسد: «میرزا مهدی‌خان احمق زن‌ق*به در این واقعه همین‌قدر نوشته‌است، نادر در آن جنگ تمامیِ لشگر فیروز را یک قول قرار داده و تفنگ‌چیان پیاده را با توپخانه و صاعقه‌وار محیط آن کرد.»

شاید این پست هم برای شما جالب باشد:  تصویری کمیاب از ببر مازندران و کوتاه از انقراض آن!

در آخر بد نیست بدانید که برخی از اهل فکر و قلم نیز همچون «میرزا جهانگیرخان صور اسرافیل»، «احمد کسروی»، «صادق‌ هدایت» و… مستقیماً از اندیشه‌های او الهام گرفته‌اند. یادش گرامی و راهش پُررهرو باد…

احمد کسروی، صادق هدایت، میرزا جهانگیرخان صور اسرافیل
چپ: احمد کسروی – راست از بالا: میرزا جهانگیرخان صور اسرافیل – صادق هدایت

نگارش و گردآوری؛ قجرتایم

اگر به «تاریخ» علاقه‌مند هستید؛ پیشنهاد می‌کنیم حتما در اینستاگرام خود به خانواده‌ی بزرگ ۳۴۰,۰۰۰ نفری «قجرتایم» بپیوندید! صفحه‌ی اینستاگرام ما به صورت «روزمره»، بروزرسانی می‌شود؛ پس همین حالا افتخار بدهید و در اینستاگرام خود شناسه‌ی «QajarTime» را جستجو و فالو کنید.

4.2/5 - (12 امتیاز)

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *